Search

روایت ناتمام طمع

نگاهی به سریال بازی ماهی مرکب به بهانه فصل پایانی

سریال بازی مرکب از همان فصل نخست توانست مخاطبان بسیاری از چهار گوشه جهان برای خود پیدا کند. بازی مرکب در کنار برخی دیگر از تولیدات نتفلیکس باعث شد تا انحصاری که در تولید سریال‌های انگلیسی‌زبان وجود داشت از بین برود و مخاطب بتواند شاهد ارائه موضوعات گوناگون در قالب مجموعه‌های با فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف باشد؛ همان‌طور که بازی مرکب داستانش را در کره جنوبی روایت می‌کند یا خانه کاغذی در اسپانیا.

اما آن‌چه در سه فصل بازی مرکب، علاوه بر داستان کلی که باعث ایجاد جذابیت شد، نگاه ویژه‌اش به مقوله درون آدمی است. تا جایی که برخی لحظات و قسمت‌های داستان علاوه بر ایجاد حس تعلیق برای ادامه داستان، به مفاهیمی فلسفی از ماهیت انسان می‌پردازد. بیش از ۴۰۰ شرکت‌کننده که هر کدام به دلیلی در بدترین وضعیت زندگی خود قرار دارند، با دعوتی ساده وارد مبارزه‌ای مرگ‌آور می‌شوند که به‌مرور، داستان برخی از آن‌ها روایت می‌شود. هرچند قهرمان داستان، مرد شماره ۴۵۶ است که داستان از فصل اول با او آغاز می‌شود و در ادامه اوست که در فصل بعدی به دنبال ادامه ماجرا می‌رود.

سریال بازی مرکب از دو الگوی روایت داستانی استفاده کرده که هر کدام به جای خود مخاطب را در تعلیقی ادامه‌دار قرار می‌دهد. در فصل نخست، مخاطب مانند قهرمان تا انتها از وجود رییس بازی با شماره ۰۰۱ داخل بازی بی‌اطلاع است و همزمان با قهرمان داستان پی به راز اصلی می‌برد و دقیقاً در پایان متوجه می‌شود پشت‌پرده تمام این بازی همان پیرمرد همبازی او ایستاده است.

در نقطه مقابل، در فصل دوم مخاطب از همان ابتدا می‌داند بازیکن شماره ۰۰۱ کیست و رییس همه تشکیلات است. اما قهرمان داستان و شرکت‌کنندگان از وجود و هویت او بی‌خبر هستند. حس دانستن از سوی بیننده در کنار اعتماد ناخواسته قهرمان به دشمن اصلی باعث ایجاد عنصر تعلیق می‌شود. سریال بازی مرکب طبق الگوی روایت داستانی کلاسیک در کنار سفر قهرمان داستانش را روایت می‌کند. قهرمان داستان، یعنی شماره ۴۵۶ که دقیقاً آخرین شرکت‌کننده است، در آغاز فصل یک در عین تنگدستی سرخوشانه زندگی می‌کند و با همه دشواری‌های زندگی و کتک خوردن از طلبکاران باز هم ‌امیدی به ادامه دارد، اما از زمان ورود به جهان بازی مرکب و حتی زنده ماندن، هویت واقعی‌اش را از دست می‌دهد و به کمک بازی لی جونگ جه، به‌آهستگی از اشتیاق و شیطنتی که دارد کاسته شده و به مردی بی‌روح بدل می‌شود که تمام زندگی‌اش در انتقام و اثبات وجودش خلاصه می‌شود. بازیکن شماره ۴۵۶ در طول این مسیر از آدمی ساده که تمام جهانش در مادر و تنها دخترش خلاصه می‌شود، ناگهان در جمعی از افرادی درمانده نگاهش به پیرامون تغییر می‌کند. حضور او در مرحله اول با درخواست عموم شرکت‌کنندگان به لغو مسابقه می‌انجامد و بیماری مادرش او را دوباره به بازی برمی‌گرداند، اما آن‌چه اتفاق می‌افتد او را بدل به انسانی دیگر می‌کند.

فیلم‌نامه سریال چند نکته مهم در روایت و داستان‌پردازی دارد که نکته حضور تیمی ایده‌پرداز و گروه نویسندگان به جای تک نویسنده‌ را گوشزد می‌کند. فرای داستان کلی و طراحی مرگبار هر بازی با الهام از بازی‌های کودکانه، که قطعاً یکی از نقاط قوت ایده‌پردازان این مجموعه است، پرداخت شخصیت‌های مختلف در کنار داستانک‌های موازی، به نحوی که مخاطب در هر فصل حداقل با بیش از ده شخصیت دیگر همراه می‌شود، بی‌آن‌که روایت قهرمان را از دست بدهد، از نکات قوت این مجموعه است. علاوه بر این‌که داستان در دو فضای موازی درون و بیرون جزیره روایت می‌شود، در داخل جزیره نیز مخاطب شاهد مسابقه و برخورد و نظرات و تضاد‌های شرکت‌کنندگان در کنار اتفاقات تیم برگزاری و مسائلی مانند قاچاق اعضای انسان است. در مقابل، خارج از جزیره در ابتدا شاهد روایت یافتن برگزار‌کنندگان توسط بازیکن ۴۵۶ و در ادامه شاهد تلاش‌های پلیس جوانی هستیم که تصور می‌کند برادر گم‌شده‌اش یکی از شرکت‌کنندگان است اما در ادامه می‌فهمد برادری که به دنبالش می‌گردد اگرچه برنده یکی از دوره‌های مسابقه است، ولی تبدیل به هیولای پشت‌پرده این مراسم شده است.

در این میان، تضاد میان انتخاب افراد در شرایط یکسان است که با چند سکانس مخاطب را بر سر چگونگی انتخاب شریک می‌کند. بازیکن ۴۵۶ در شب پیش از فینال با خنجری که به او داده می‌شود، باز هم نمی‌تواند مرتکب قتل بشود. در حالی که در یک فلاش‌بک موازی، قهرمان چندین دوره قبل و رهبر فعلی با همان خنجر همه رقبا را از میدان خارج کرده است. این تضاد‌ها در دل سریال تا جایی پیش می‌رود که مخاطب در مسیر دیدن این مجموعه بار‌ها خود را جای شخصیت‌های مختلف می‌گذارد و از خود می‌پرسد اگر در آن موقعیت بود که تصمیمی می‌گرفت و در دو راهی‌های میان انسان بودن و بدل شدن به موجودی حریص، کدام را انتخاب می‌کرد.

بازی مرکب روایت ناتمام طمع آدمی است. شاید در ابتدا منطقی به نظر برسد که زنده ماندن آدم‌ها در مقابل رنجی که در جهان واقع باید بگذرانند ارزشی ندارد و عملاً فرقی با مردگان ندارند، اما در ادامه و دیدن قتل‌عام سایر شرکت‌کنندگان، حتی زمانی که پول به‌دست‌آمده از مرگ دیگران می‌تواند بخشی از مشکلات آن‌ها را حل کند، باز همان طمع باعث می‌شود زندگی خود را فدا کنند. از سوی دیگر، آن‌چه به شکلی تازه به چالش کشیده می‌شود، مفهوم رأی جمعی و حتی دموکراسی و عدالت است. برگزار‌کنندگان به عهد خود کاملاً پای‌بند هستند. شرایط یکسان است و حتی وقتی عده‌ای سعی در تقلب دارند مجازات همه مرگ است؛ حتی شرایط رأی دادن بعد از هر مرحله به‌صورت آزادانه وجود دارد، اما آن‌چه روی آن حساب شده، ماهیت انسانی و طمع است.

هر بار که احتمال می‌رود رأی‌گیری منجر به اتمام بازی شود، یک اتفاق ساده باعث می‌شود تا باز طمع در وجود برخی بیدار شود و کار به جایی برسد که هر نفر تبدیل به مبلغی اضافه بر جایزه می‌شود و دیگر انسانیت وجود ندارد. شاید آن سکانس مواجهه پایان فصل اول میان بازیکن ۴۵۶ و پیرمرد بر سر این‌که دیگر انسانیت و حتی رحمی در آن جامعه وجود ندارد، معیار اصلی اتفاقات باشد. هرچند در همان سکانس و شرط کوچک میان آن دو، بالأخره پیش از نیمه‌شب عابری مرد مست بی‌خانمان را نجات می‌دهد، اما پیش از آن پیرمرد مرده است و شاهد باخت نیست.

نکته ظریفی در فیلم‌نامه این سریال نهفته است؛ آدم‌های بازی مرکب از هر قشر و طبقه‌ای در فضایی کنار هم قرار می‌گیرند که در نهایت از جایی به بعد، سن و سال، تخصص، سواد، جنسیت و مذهب و هرچه باعث تمایز آن‌هاست، کمرنگ و ناپدید می‌شود و فقط بقاء اهمیت پیدا می‌کند. مهم‌تر این‌که ذات آدمی است که وقتی همه تفاوت‌ها از دست می‌رود، دست به انتخاب می‌زند و انتخاب‌های اوست که مسیر آینده را ایجاد می‌کند. شعار اصلی بازی مرکب شاید همان دیالوگ پایانی بازیکن ۴۵۶ است که رو به دوربین می‌گوید: «ما حیوان نیستیم، ما انسان هستیم و انسان‌ها…»

بازی مرکب تراژدی حقیقی در جهان مدرن است. قهرمان ساده‌ای که یک روز مسیر زندگی‌اش در دل یک بازی تغییر می‌کند و سفری را برای بقاء آغاز می‌کند. اما زمانی که زنده می‌ماند و جایزه بزرگ را به دست می‌آورد، دست به انتخابی سخت‌تر برای نجات جهان پیرامونش می‌زند و در نهایتا با مرگی خودخواسته به این سفر پایان می‌دهد. پایانی که به گفته کارگردان بازی مرکب، هوانگ دونگ هیوک، قرار بود پایانی خوش باشد و با بازگشت گی هون به زندگی و دیدار با دخترش در آمریکا منتهی شود، اما سپس متوجه شد که شرایط اجتماعی و اقتصادی جهان امروز، از جمله نابرابری اقتصادی، بحران محیط‌زیست و ناامیدی نسل جوان با آن پایان همخوانی ندارد.

درباره ادامه بازی مرکب،اسپین‌آف‌ها و یا ساخت آن در آمریکا حرف و حدیث بسیار است و نتیجه آن فعلاً نامشخص. اما آن‌چه معلوم است تأثیری‌ست که این سریال از طریق به چالش کشیدن مفاهیم انسان بودن و انتخاب بر بینندگان خود داشته است. تأثیری که احتمالاً تا مدت‌ها در خاطر خواهد ماند.

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *