با گذشت نُه سال از درگذشت زندهیاد عباس کیارستمی، کتابهای متعددی درباره او و آثارش به زبان فارسی منتشر شده است. یکی از کتابهای جدید پیرامون او، این بار به زبان انگلیسی، «عباس کیارستمی و سینمای ملی» نوشته حسین خسروجاه، که در انگلستان و توسط بخش آکادمیک انتشارات بلومزبری (Bloomsbury) منتشر شده است. این کتاب ۲۴۱صفحهای شامل چهار فصل است. درفصل نخست، با عنوان «فیلم بهمثابه استعاره ملی: سینمای ملی چگونه در درون و بیرون از مرزهای ملی تصور میشود؟»، نویسنده به بررسی روایتهای رقیب از تصویرسازی سینمایی ایران بهمثابه یک ملت، و بازنمایی هویت ملی از خلال مفهوم «ملتِ سینمایی» میپردازد و اینکه سینمای ملی ایران نسخههای خاص خود را از ایران میسازد. اما این نسخهها همواره در روند دریافت و تفسیر، با چالش، مذاکره و حتی تناقض روبهرو میشوند. در این فصل، همچنین به لحظههای مختلف مواجهه میانفرهنگی در دریافت جهانی سینمای ایران پرداخته میشود. یکی از الگوهای غالب در این زمینه، شرقشناسی و گونههای مختلف آن است که با فروکاست فهم فرهنگی به تحلیل متن، نادیده گرفتن ویژگیهای تاریخی، و ساختن روایتی کلیشهای و جهانشمول از یک ذات ملی ثابت بر چگونگی دریافت تأثیر میگذارد. یکی از عوامل اصلی در این فرآیند جهانشمولسازی فرهنگ، تفسیر استعاری از متون فرهنگی است و فیلمهای عباس کیارستمی در این زمینه جذاباند؛ زیرا با بهرهگیری از راهبردهای فرمی و سبکی که بر یگانگی رویدادها، شخصیتها، مکانها و لحظههای زمانی تأکید دارند، در برابر تفسیر استعاری مقاومت میکنند. آثار او همواره در برابر راهبردهای بازنمایانهای که به خلق تیپها و انتزاعهای تعمیمپذیر میانجامند، ایستادگی میکنند.

در فصل دوم کتاب، با عنوان «طعم گیلاس عباس کیارستمی و فرهنگ جهانی سینما: بومی اصیل یا سازگار با ذائقه جشنوارههای بینالمللی؟» به نگاههای مختلف پیرامون روند روبهرشد سینمای خاص عباس کیارستمی و بهویژه موفقیت جهانی طعم گیلاس پرداخته میشود. اینکه چه مسائلی باعث شکلگیری سینمای خاص کیارستمی و جهانی شدن آن شد. در این خصوص فیلم طعم گیلاس به طور خاص زیر ذرهبین قرار گرفته است.
فصل سوم کتاب، با عنوان «بازنگری پرسش سرکوب در سینمای ایران»، به مسأله سانسور در سینمای ایران و تأثیر آن بر روند ساخت و نیز محتوای فیلمها میپردازد. نویسنده معتقد است سانسور، دریافت بینالمللی فیلمهای ایرانی را دگرگون میسازد و اینکه سانسور صرفاً محدود به حذف یا کنترل محتوا در داخل ایران نیست، بلکه بر چگونگی دیده شدن، درک شدن و تفسیر شدن فیلمهای ایرانی در سطح بینالمللی نیز تأثیر میگذارد و بسیاری از منتقدان، پژوهشگران و مخاطبان بینالمللی، فیلمهای ایرانی را از منظر محدودیتها، تابوها و خطوط قرمز رسمی میبینند و اغلب زیباییشناسی مینیمالیستی، سکوت، استعاره و ابهامهای فرمی را بهعنوان نشانههایی از مقاومت در برابر سانسور تلقی میکنند و گاه سانسور خود به بخشی از روایت بینالمللی تبدیل میشود. با این نگاه، فیلم ده که به صورت دیجیتال و داخل یک ماشین ساخته شد، از منظر زیباییشناسی آزادانه و دور از سانسورهای تحمیلی به فیلمهای غیردیجیتال به عنوان نمونه بررسی میشود.
در فصل آخر کتاب، با عنوان «باد ما را خواهد برد عباس کیارستمی: روایت یک خود-قومنگار یا گسست یک قومنگاری؟»خسروجاه تلاش میکند تحلیل دقیقی از فیلم باد ما را خواهد برد ارائه دهد تا به اتهام حمید دَبّاشی بپردازد که فیلم را قومنگاری میداند و این واژه را به معنای منفی بهکار میبرد. او معتقد است کیارستمی نگاه قومنگارانه «جهان اول» به «جهان سوم» را تقلید کرده است؛ برداشتی که نویسنده کتاب آن را بسیار ناپایدار و ضعیف میداند و مینویسند: «میتوان به اشتباه دَبّاشی درباره فاصله سینمایی بین آنچه نمایش داده میشود و عمل نمایش در باد ما را خواهد برد اعتراض کرد؛ موضوعی که البته به نظر من جای بحث دارد اما نسبتاً بدیهی و کماهمیت است. با این حال، زمینههای پرسشبرانگیزتر و عمیقتری در خوانش نادرست دباشی از آنچه در این فیلم واقعاً رخ میدهد وجود دارد. دلیل اصلی جذابیت استدلال دباشی این است که این یک نمونه منفرد از تحلیل نادرست فیلم نیست، بلکه نشانهای است از رویکرد او و بسیاری دیگر از منتقدان ایرانی دیاسپورا/ مهاجر به کیارستمی (و همچنین بسیاری از فیلمسازان ایرانی دیگر) که او را به اغراق و بدلسازی تصویری از مناظر ایرانی و زندگی بومی روستایی ایران متهم میکنند.»
امید است این کتاب به زبان فارسی ترجمه و در اختیار علاقهمندان به سینمای ایران، بهویژه سینمای عباس کیارستمی قرار بگیرد.