Search

عزیمت از واقعیت به تخیل

گفت‌وگو با هومن سیدی نویسنده و کارگردان «وحشی»

با هومن سیدی جز در برخوردهایی کوتاه و گذرا معاشرتی نداشته‌ام. این بار که برای گفت‌وگو دربارهٔ سریال وحشی به سراغش رفتم دریافتم که این متن سنجیده و این اجرای تاثیرگذار حاصل یک ذهن سامان‌مند و هوشیار است که خوب می‌داند چه‌گونه عناصر مورد نظرش را با تناسبی دلپذیر و متقاعدکننده کنار هم بچیند. مهم‌ترین نکته در سریال وحشی چه‌گونگی استفاده از واقعیت و ترکیب متوازنش با تخیل است که او در این گفت‌وگو توضیحات مفیدی درباره رسیدن به این ترکیب، ساختار روایت و نکته‌های دیگری می‌گوید که شاید پرسش بینندگان سریال هم باشد.

در سینمای دنیا ساخت فیلم و سریال بر اساس رویدادهای واقعی رواج دارد. به طور مشخص بیشتر فیلمهای کلینت ایستوود در دو دهه اخیر بر اساس داستانهای واقعی بوده. سریالها هم نمونههای زیادی دارند. ولی در ایران این گرایش خیلی دیده نمیشود. البته خود شما تجربههایی (از جمله خشم و هیاهو) در این زمینه داشتهاید. و حالا هم سریال وحشی. چهطور با ماجرای علیاشرف پروانه آشنا شدید؟

یکی از دوستانم این اتفاق را برام تعریف کرد و شش ماه بعدش دست به کار نوشتنش شدم. چیزی که دوستم تعریف کرد خطی کلی از ماجرا و اطلاعاتش در حد فضای مجازی بود و جزییانش را نمی‌دانستم. مهم‌ترین نکته‌اش این بود که شنیدم علی‌اشرف تنها کسی است که بعد از انقلاب توانسته از زندان فرار کند. این برایم خیلی موضوع جالبی بود.

یعنی بیشتر قضیه فرار از زندان انگیزه اصلی شما برای رفتن به سمت این ماجرا شد؟

بله شروع کردم به نوشتن و البته موضوع فرار در فصل‌های سه و چهار اتفاق می‌افتد. مقدمه و بسترش در فصل‌های یک و دو است.

بعد از ماجرای فرار از زندان مضمون انسانی و فلسفی داستان به وجود آمد؟ قضیه آدمی ساده و معمولی که ناخواسته و بر اثر ضعف و اشتباه دچار گردابی فزاینده میشود…

جرقه اولیه زمانی در ذهن من زده شد که فکر کردم فرار این آدم موضوع  پیچیده و حتی اگزوتیکی است که می‌شود یک روایت ایرانی از آن ساخت. خود موضوع فرار از زندان هم جالب است ولی حس و حال ایرانی در آن از کار در نمی‌آید چون فرار از زندان در ایران بعد از انقلاب پیش نیامده اما قصه علی‌اشرف ریشه‌های واقعی دارد. موقع نوشتن متوجه شدم که اتفاقا موضوع فرار این آدم برای من در درجه‌های بعدی قرار گرفت و احساس کردم بیش‌تر دوست دارم بگویم چه‌گونه این اتفاق برایش می‌افتد.

فرار از زندان در سینما و تلویزیون دنیا موضوعی تکراری شده و موقع تماشای سریال به این فکر میکردم که حتما طرح همین مضمون (و مسیر) برای شما جذاب و انگیزه اصلی ساخت سریال بوده.

مضمون بعدا ایجاد شد, چون فکر کردم ایدهٔ اولیه فقط در حد یک خط جالب است و تماشاگر دوست دارد بداند یک آدم چه‌طور می‌شود که فرار می‌کند. حالا هم که با نظرهای مردم روبه‌رو شده‌ام می‌بینم اشتباه نکرده‌ام. وقتی از ذوق‌زدگی اولیه فاصله گرفتم، موقع نوشتن جرقه رفتن به طرف مضمون مورد بحث جایی برایم اتفاق افتاد که روایت واقعی خود علی‌اشرف پروانه درباره حادثه اول (مرگ بچه‌ها) را می‌نوشتم و این ایده شکل گرفت. چون هیچ کس نمی‌توانست با قطعیت راجع به این موضوع نظری بدهد که او قصدش از سوار کردن بچه‌ها چی بوده.

وقتی قصد نوشتن کردید، در مورد ماجرا تحقیق هم کردید؟

بله. منتها باید منابعی پیدا می‌کردم که به واقعیت نزدیک باشند. خیلی سربسته بگویم که این منابع لااقل در دسترس من قرار نمی‌گرفت یا اگر هم می‌گرفت بیشتر منابع رسمی بودند. به همین دلیل تصمیم گرفتم فقط برداشت خودم را از این داستان بنویسم. در تیتراژ اول سریال هم نوشتم که این برداشت ما از واقعیت است، واقعیت مطلق نیست. این را برای کسانی می‌گویم که می‌گویند در داستان واقعی فلان اتفاق آن جوری افتاده و چرا در سریال  این جوری شده؟ ما نه مستند ساختیم نه ادعایش را داریم. نوشته‌ایم برداشتی آزاد از یک اتفاق واقعی. شاید فقط سی درصد از داستان واقعی و بقیه‌اش تخیل نویسنده است که تلاش شده موشکافانه به شکل‌گیری موقعیت بحرانی یک آدم پرداخته بشود. برای همین موضوع فرار او، خلافکاری‌اش و اتفاقاتی که می‌افتد، می‌رود در لایه‌های رویی جهت جذب و لذت مخاطب، اما بحث دیگر موضوع اجتماع است و بحث انسانی این آدم است که تلاش کردم بیش‌تر روی این بعد تمرکز کنم.

در فصل اول، موضوع فرار از زندان که باعث جذب شما به این ماجرا شد هنوز وجود ندارد و اتفاقا همان وجه روانشناسی شخصیت داود اشرف، محور کار است که خوشبختانه همین موضوع باعث جذابیت سریال بوده و خیلی هم استقبال شده از آن… یعنی بینندگان پیام را گرفتهاند.

بله خوش‌بختانه. من می‌ترسیدم این اتفاق نیفتد و تصورم این بود که مردم در انتظار دیدن فرار هستند.

ولی شما که وعدهای بابت پرداختن به موضوع فرار نداده بودید.

نه. ولی خب ادم‌ها باهوشند و می‌توانند ایده‌ها را به هم متصل کنند و بفهمند در نهایت داریم درباره یک نقشه فرار حرف می‌زنیم. گفتم که خود من هم با شنیدن خط اصلی داستان (فرار) جذب این موضوع شدم ولی بعد رسیدم به این که اتفاقا باید جنبهٔ دیگری از موضوع گفته بشود. اما نگران بودم که آیا تحملش در بیننده وجود دارد که در دو فصل اول آدم‌مان را بشناسیم و بگوییم ابعاد اجتماعی این آدم چیست و چه شکلی در این مناسبات پیدا می‌کند. حالا دیگر فقط مسأله فرار نیست؛ بحث یک انسان است که برای یک زندگی آزادانه دست و پا می‌زند.

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *