Search

آن‌طرف مرز

حاشیه‌‌ای بر حضور سینمای ایران در جشنواره‌های جهانی

در هفته گذشته اگرچه جعفر پناهی موفق شد نخل طلای دوم را نصیب ایران کند، اما گویا داستان صحبت‌های سعید روستایی در نشست خبری آخرین فیلمش، در کنار صحبت‌های پناهی باعث شده تا باز واژه وطن‌پرستی به انواع مختلف «ترند» شود و هر کسی از ظن خود به این موضوع بپردازد.

تکلیف افراد وابسته سیاسی به تفکرات خاص که از همین ابتدا روشن است. بسیاری در روزنامه‌ها و سایت‌هایی که در اختیار دارند همچون همیشه به این موضوع تاخته و هر دو را متهم کرده‌اند که برای خوش‌آمد آن‌طرف آبی‌ها با سیاه‌نمایی قصد دارند چهره‌ای غیرواقعی از ایران به نمایش بگذارند. البته همین صحبت‌ها را بسیاری از افرادی که خود را هنرمند و فیلم‌ساز می‌دانند و در حلقه همین نگاه هستند هم تکرار کرده‌اند.

قصد دفاع از آن دو فیلم‌ساز یا قصد تکذیب سخنان مخالف را ندارم، اما در این میان و طی این هفته شاهد دعوا و جدل‌های بسیاری در گروه‌ها و فضای مجازی میان هر دو سوی ماجرا بوده‌ام. کسانی که معتقدند وظیفه هنرمند آشکار کردن معضلات و دردهاست و اصلاً قرار نیست راه درمان نشان دهد، مقابل کسانی هستند که معتقدند اصولاً جوایز سینمایی به سینمای ایران در صورتی داده می‌شود که در آن سیاه‌نمایی وجود داشته باشد و هر جایزه‌ای را سیاسی می‌دانند. اما واقعیت این است که سینما به هیچ‌کدام توجهی نخواهد داشت.

در تاریخ سینمای ایران همان‌گونه که دو اسکار به نام ایران و اصغر فرهادی ثبت شده، دو نخل طلا در فاصله ۲۸ سال هم به نام زنده‌یاد عباس کیارستمی و جعفر پناهی ثبت شده و با هیچ پاک‌کنی هم از صفحه تاریخ و آمار و افتخارات پاک نخواهد شد. سینمای ایران تاریخ مشخصی دارد. از همان روز ورود دوربین به ایران تا امروز قدمتی بیش از کشورهای همسایه و منطقه‌ای خود در تولید آثار شاخص و متفاوت دارد. چه موافق و چه مخالف، عناوینی را که به سینمای ایران اختصاص یافته نمی‌توان تغییر داد و اگرچه انواع مجادله و حتی توهین و تحقیر را در پی داشته باشد، همان یک عدد اضافه‌تر است که سینمای ایران در فضای بین‌المللی پیش‌تر از بقیه کشورهای دیگر نشان خواهد داد. در این میان مهم‌تر از همه واژه وطن و وطن‌پرستی است؛ این‌که اصولاً دست‌آویز قرار دادن این دو مهم در هر مجادله‌ای چه سودی دارد؟ آیا این‌که فلان فیلم‌ساز همه تلاشش را برای ساخت فیلم در کشورش انجام می‌دهد و در نهایت به دلیل کژاندیشی‌ها و سنگ‌اندازی‌ها مانند بهرام بیضایی ناچار به جلای وطن می‌شود، چگونه می‌توان با متر و معیار وطن‌پرستی سنجید؟ یا بازگشت داریوش مهرجویی به وطن برای ماندن و ساختن را که با آن حجم توقیف و ممیزی و در نهایت به قتل فجیع او و همسرش رسید مگر می‌توان چیزی جز عشق به خاک و ماندن دانست؟ یا مگر می‌شود خانه‌نشینی امثال فردین و ناصر ملک‌مطیعی را به جرم بازیگری و در نهایت مردن در ایران را به چیزی جز عشق به ایران نسبت داد؟ اصولاً مگر وطن چیزی جز همین عشق به آن‌چه بوده و هست نیست؟ پس مگر می‌شود به هنرمندی خرده گرفت که چرا به جای مهاجرت همه توانش را به کار بسته تا در این سرزمین بماند و کارش را با همه دشواری‌ها پیش ببرد.

پیمان معادی در حاشیه جشنواره کن در گفت‌وگویش به نکته جالبی اشاره کرده است. این‌که در همه جای جهان فیلم‌سازی کار دشواری است و در ایران دشوارتر و در همه جا وقتی موضوع زنان باشند، در حالی‌ که در نهایت تصمیم گیرنده جامعه مردان هستند، نگاه منصفانه‌ای وجود ندارد، و این‌که در کمدی‌های سخیف می‌توان از هر چیزی سخن گفت ولی در سینمای اجتماعی از هر سو عرصه بر فیلم‌ساز تنگ می‌شود. همان‌گونه که در مورد آثار دیگری در سینمای ایران همین اتفاق پیش آمده، فیلم‌سازانش مورد هجمه قرار گرفته‌اند و با برچسب سیاه‌نمایی به حاشیه رانده شده‌اند. پیشینه این نگاه را باید در تفکری جست‌وجو کرد که نمی‌خواهد بپذیرد سینما و اصولاً هنر برآمده از جامعه‌ای‌ست که هنرمند و مخاطبش در آن زیست می‌کنند، بلکه طی تفکری کلی جامعه را تحت تأثیر و برآیند هنر می‌دانند. نمونه ساده‌اش این است که ممکن است فلان مدل مو یا فلان مدل حرف زدن یا لباس بر اساس یک سریال یا فیلم مدتی وارد چرخه مد آن جامعه شود، اما قاعده‌ای کلی در مورد آن وجود ندارد و در مقابل اصولاً تولیدکننده هنر یا همان هنرمند محتوا و سوژه اصلی خود را از دل همان جامعه اطراف می‌یابد، پرورش می‌دهد و در نهایت بدل به اثر هنری می‌کند.

اگر هشت سال جنگ تحمیلی نبود، آیا شاهد تولید آثار سینمای دفاع مقدس بودیم؟ چه ضرورتی باعث تولید آن آثار شد جز آن‌که واقعه اصلی را همه ما از مخاطب تا هنرمند با هم تجربه کردیم. یا در جامعه‌ای که به‌فرض در آن فقر وجود نداشته باشد، چه دلیلی دارد که هنرمند محتوایش را بر این موضوع استوار کند؟ هنرمند آن‌چه را می‌بیند، تحلیل و پردازش می‌کند و اتفاقاً همان روحیه خاص و دغدغه‌مندی اوست که جرقه ساخت اثر پیرامون موضوع را شکل می‌دهد. در همه این سال‌ها بارها این درس در رشته‌های مختلف فرهنگی و هنری به شکل‌های مختلف مطرح و همچنان تکرار می‌شود. این‌که هنرمند حقیقی زمانی باید به موضوعی بپردازد که آن مسأله برایش تبدیل به دغدغه‌ای اصلی شده باشد تا بتواند پس از پژوهش و بررسی، موضوع را به عنوان برشی از جامعه و جهان اطرافش یا مرور و مطرح کردن یک آسیب یا درد به مخاطب عرضه کند. هنرمند وظیفه درمان را بر عهده ندارد، بلکه او تنها می‌تواند هشداری از اتفاق را به جامعه عرضه کند تا بخش پنهان اطرافش را ببیند و اگر پرداخت مناسبی در کار باشد در ذهنش ماندگار شود و به آن بیاندیشد.

آن‌چه در خصوص صحبت‌های سعید روستایی، که به‌سادگی مطرح کرده «من تلخی و شیرینی را از جامعه‌ام دریافت می‌کنم»، و این روزها به محل مجادله و بحث و تفسیر وطن‌پرستی تبدیل شده، در حقیقت ربطی به حرف‌های او ندارد. زخم قدیمی کهنه‌ای است که دوباره سر‌ باز کرده و احتمالاً پس از مدتی باز دچار سکوت می‌شود تا زمانی و وقتی دیگر. همچنان باید به دنبال پاسخی برای این پرسش بود، این‌که آیا هنرمند باید دچار خودسانسوری شود و معضلات اجتماعی و فرهنگی کشورش را مطرح نکند، مبادا باعث جهت‌گیری‌ها و قضاوت جهان پیرامون ما شود؟ اصولاً باید قضاوت مخاطبان غیرایرانی در مورد محتوای فیلم‌ها یا نظرات هنرمندان را چگونه تفسیر کرد و چقدر آن را مهم دانست؟

احتمالاً در جهان امروز خانه دوست کجاست؟ زنده‌یاد کیارستمی جزو آثار مطرح سینمای غیرتجاری در جهان است، فیلمی شاعرانه که انسانیت را محور و موضوع داستانش قرار داده است. حکایت تلاش‌های پسربچه‌ای برای رساندن دفتر مشق همکلاسی‌اش که به اشتباه برداشته. اما همین فیلم چند سال پس از ساخت در یکی از کانال‌های کشوری اروپایی پخش شد، در حالی‌که مجری برنامه کودک پس از فیلم خطاب به مخاطبان کودک و نوجوان فیلم را این‌گونه تفسیر کرد: «بچه‌های عزیز، بله در جهان امروز همچنان کشورهایی هستند که فاقد سیستم ارتباطی مناسب هستند و یک پسربچه به دلیل نداشتن تلفن و وسیله ارتباطی ناچار می‌شود این سفر طولانی را طی کند و…» واقعاً باید پرسید نظر دیگران چقدر مهم است؟ آیا تنها راه فهم کشوری به وسعت ایران با فرهنگی غنی و قومیت‌های مختلف و پیشرفت‌های گسترده‌اش در زمینه‌های مختلف در جهان همین محدود فیلم‌های راه‌یافته به جشنواره‌هاست؟ در جهانی که مرزها را اینترنت از بین برده و می‌توان با یک کلیک ساده تمام جهان را در خانه گشت و دید و اطلاعات مختلفی از زیست مردمان جهان یافت، آیا همه حقیقت زندگی ما در همین چند فیلم خلاصه شده است؟ مسلماُ چنین نیست، اما گویی برای برخی دیدگاه‌ها زیر سؤال بردن فیلم‌ساز و در گوشه رینگ قرار دادن او مهم‌تر از هر پاسخی است. حتی مهم تر از این‌که سینمای ایران امروز دقیقاً در کجای جهان قرار دارد.

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *