Search

«پایان باز» روزگار ما

سرمقاله شماره 51

اردیبهشت هم با حال‌وهوای امید و اضطراب و انتظار گذشت. سریال «مذاکرهٔ غیرمستقیم/ مستقیم» ادامه داشت و تحت تأثیر سیگنال‌هایی که از اپیزودهای مختلف آن به فضای عمومی نشت می‌کند، اتفاق‌هایی هم در این طرف می‌افتد یا نمی‌افتد. تفسیرها روانهٔ رسانه‌ها و فضای مجازی و گذرگاه‌های زندگی عمومی می‌شود. چیزهایی جابه‌جا می‌شود. چیزهایی بالا و پایین می‌شود. آدم‌ها، کارشناس و معمولی، حدس‌هایی می‌زنند و هر کس بنا به مشرب و دیدگاه و منافع و آرزوهای‌شان چیزهایی می‌گویند و حدس‌هایی می‌زنند. گاهی صحبت از بازگشایی سفارت‌ها می‌شود. ویدئویی منتشر شد از ساختمان سابقا متدوک سفارت ایران در واشنگتن که انگار آب و جارو شده و آماده پذیرایی. این‌جا هم گفتند شعارهای روی دیوارهای سفارت سابق آمریکا پاک شده ولی در این فضای پرتناقض برای تحقیقات محلی نرفتیم که خودمان به چشم خودمان ببینیم، اما شعارهای مرگ‌بار در تظاهرات روز قدس برقرار بود و خودمان به چشم خودمان دیدیم که گرافیتی معروف و محبوب ضدآمریکایی بر ساختمان دولتی خیابان کریمخان زند در جریان همین سریال «مذاکره…» ترمیم شده و صیقل زده شده و جلا یافته و تر و تازه شده است. از یک سو طرفین از روند مذاکرات ابراز رضایت می‌کنند و از سوی دیگر صحبت از «مکانیسم ماشه» هم می‌شود و حتی گاهی از نوع هواپیماها و سلاح‌هایی می‌گویند که ممکن است در وقت مقتضی به کار گرفته شود. اما جهان سیاست، جهان فریب و دروغ است و نمی‌توان به هیچ چیزی که سیاست‌مداران در عرصهٔ عمومی می‌گویند اعتماد کرد. البته گفته شده سریال «مذاکره…» یک مینی‌سریال است که طراحانش عزم کرده‌اند به‌زودی به اپیزود آخر برسد. اما استراتژی سناریست‌های سریال‌ها معمولاً غافل‌گیری است، به‌خصوص اگر مضمونش سیاسی باشد. ناگهان پرنده‌ای از کلاه شعبده‌باز بیرون می‌آید که شاید جغد و خفاشی باشد، نه کبوتر. امیدواریم این غافل‌گیری با رویکرد مثبت و ضد جنگ باشد.

جهان سیاست، بی‌تردید تأثیرش را بر همه چیز، از جمله سینما می‌گذارد. در همین روزها هفتادوهشتمین جشنوارهٔ کن در جنوب فرانسه جریان دارد و گفته می‌شود افتتاحیه‌اش سیاسی‌ترین آغاز برای چنین جشنواره‌ای بوده است. رابرت دنیرو هنگام دریافت نخل طلای افتخاری‌اش بار دیگر به دانلد ترامپ تاخت و او را دشمن دموکراسی خواند، و ژولیت بینوش رییس هیأت داوران از قربانیان غزه و اوکراین گفت. حضور دو فیلم ایرانی در بخش اصلی مسابقه هم به‌شدت سیاسی شد؛ یک فیلم زیرزمینی از فیلم‌ساز فعال و پابه‌توپ همین «ژانر زیرزمینی» و یک فیلم هم از سینمای رسمی موسوم به بدنه، با سازوکار رسمی دریافت مجوزهای آشنا. انتخاب فیلم اول که اتفاقی منتظره و عادی با معیارهای جشنواره‌ای بود اما اعلام فیلم سعید روستایی در فهرست فیلم‌های بخش مسابقهٔ کن، آن هم چند روز پس از جلسهٔ معرفی فیلم‌ها، باعث بحث‌ها و جنجال‌هایی به‌شدت سیاسی شد؛ ضمن آن که ماهیت انتخاب فیلم اول هم بی‌تردید سیاسی است. بحث‌ها البته بیش‌تر داخلی بود. به جشنوارهٔ کن ایراد گرفته شد که چرا فیلمی را که زنانش حجاب دارند و با مجوز رسمی دولت ساخته شده پذیرفته‌اند و به روستایی هم انتقاد می‌شود که چرا فیلم با مجوز ساخته و چرا زنان فیلمش حجاب دارند. این بحث‌ها به شکل بی‌پایانی طی چند روز ادامه داشت تا این که خود سعید روستایی سرانجام چاره را در این دید که پاسخی به معترضان بدهد؛ پاسخی که مهم‌ترین نکته‌اش این بود: «حجاب انتخاب من نیست.» البته پاسخ روستایی به بحث‌ها پایان نداد. با نگاه معترضان، سعید روستایی یا باید خانه‌نشین شود، یا مهاجرت کند، یا فیلم زیرزمینی بسازد و به هر حال انگار از زاویه نگاه آن‌ها ظاهر شدن در قامت یک «چریک فرهنگی» پسندیده‌تر از ساخته شدن فیلم خوب توسط فیلم‌سازی چون سعید روستایی است.

حالا البته موضوع تمام نشده. تا زمانی که این یادداشت نوشته می‌شود هنوز معلوم نیست امکان و اجازهٔ حضور سازندگان دو فیلم ایرانی مورد بحث در کن وجود دارد یا نه. ضمن آن که خبرهایی دربارهٔ فشار به گروه سازندهٔ فیلم زیرزمینی منتشر شده اما هر چه باشد، تصویر یک صندلی خالی به جای کارگردان، انگار اعتبار بیش‌تری دارد و ژست مطلوب‌تر و مفیدتری برای آیندهٔ فیلم‌سازان است. حالا با اعتراض‌های که به روستایی (آن هم بیش‌تر توسط خارج‌نشین‌ها) می‌شود، به نظر می‌رسد همهٔ کسانی که در داخل فیلم می‌سازند و همهٔ دست‌اندرکاران صدها نمایشی که هر شب در سراسر کشور بر صحنه می‌روند و ناچارند به مقررات تحمیلی عمل کنند، از دم گناه‌کارند، وگرنه یا باید بروند در خانه‌شان بنشینند یا مثل آن دوستان معترض به خارج بروند. 

در این فضای پرتناقض، مدیران دولتی هم در کورهٔ تناقض‌ها می‌دمند. در حالی که با وجود مخاطرات اقتصادی تولید فیلم سینمایی، پلتفرم‌های شبکهٔ نمایش خانگی تبدیل به روزنه‌ای برای فعالیت سینماگران شده‌اند، نهاد ناظر بر این عرصه، همچنان که پیش‌بینی می‌شد، بنای ناسازگاری گذاشته و مصداق عجیب و بارزش وضعیتی است که برای سریال سووشون ایجاد کرده‌اند. سازندگان سریال، آن را برای گرفتن مجوز به «ساترا» ارائه کرده‌اند. قاعده این است که نهاد ناظر (دستگاه سانسور) چنان‌چه مواردی خلاف «موازین» در اثر پیدا کند، یا حکم بر حذف آن می‌دهد یا در مذاکره با سازندهٔ اثر به توافق میانه‌ای می‌رسند. اما گفته می‌شود با تدوین نماهایی که به نظرشان «مسأله‌دار» است، ویدئویی مهیا کرده‌اند برای چغلی نزد بالادستی‌ها و گذاشتن روی میز قوهٔ قضاییه. مثل بولتن‌سازی با بریدهٔ تکه‌هایی از یک کتاب در دهه‌های گذشته. این جور وقت‌ها هدف فقط جلوگیری از انتشار یک فیلم یا کتاب نیست؛ مقابله با جریان آزاد فرهنگی و اخطار به فعالان نافرمان است. متن خبری هم که همراه با تدارک ویدئوی چغلی تهیه شده، بیش‌تر شبیه بیانیهٔ گروه‌های فشار در سه‌چهار دهه پیش است. تازه این هم کافی نیست و امضای کارت‌پستال‌هایی از سریال توسط کارگردان و بازیگر سریال در نمایشگاه کتاب، تبدیل می‌شود به غائله‌ای که تعبیرش می‌‌کنند به توهین به ادبیات و غیره که «واادبیاتا!… و این همه توهین به ساحت قلم» در حالی که رویدادهای مشابه در مورد آثار اقتباسی، به اشکال مختلف در همه جای دنیا رواج دارد و نوعی تعامل میان ادبیات و سینما است هر دو طرف به رونق همدیگر کمک می‌کنند. اما جامعهٔ چندقطبی آماده انواع سوتفاهم است.

به این‌ها اضافه کنید کاهش فروش فیلم‌های روی پرده را که به نظر می‌رسید با عنایت به نمایش فیلم‌های اجتماعی قرار بوده تغییری در فضای یک‌قطبی اکران ایجاد کنند اما آمار نشان می‌دهد که نه فیلم‌های جدی اجتماعی فروش راضی‌کننده‌ای دارند و نه حتی فیلم‌های کمدی که تا چند ماه پیش، امید گیشه بودند. ناظران و کارشناسان معتقدند دلیل این بی‌رونقی، افزایش قیمت بلیت سینما به موازات افزایش تورم و کاهش قدرت خرید مردم است. دلیلش هر چه هست، تأثیر «مستقیم» یا «غیرمستقیم» جهان نابه‌کار سیاست بر همهٔ جزییات زندگی ماست. امید که هوای تنفس برای بقا است ولی ما سال‌هاست با «پایان باز» سروکار داریم.

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *