اینکه دو کارگردان و فیلمنامهنویس جوان و صاحبذوق، پدرام پورامیری و حسین دوماری، که از شروع کارشان با عنوانهای جدی و اجتماعی مثل شنای پروانه و جاندار با نامشان آشنا شدیم و ده سال پیش سازندهٔ یکی از بهترین فیلمهای کوتاه اجتماعی سینمای ایران (نسبت خونی) بودهاند اکنون به این جمعبندی میرسند که باید کمدی بفروش بسازند، از خود این دو کمدی که حاصل تجربهٔ کارگردانی این دو رفیق قدیمیست قابلتحلیلتر و نکتهدارتر و آموزندهتر است! اما خب، در این مجال فقط به نتیجهٔ کارشان میپردازیم.
ایدهٔ اولیهٔ صددام نهتنها پرت و باسمهای نیست، که بالقوه میتوانست [و هنوز هم میتواند] کمدی جابهجایی مفرح و بامزهای را با تکیه بر الگوهای پیشساختهٔ ژانر و کلیشههای کمدی سیاسی به دوش بکشد و تهرنگی از هجو و ایهام به موقعیتهای داستانی بدهد چون اساساً در این فرمول چیزی به نام داستان وجود ندارد و قرار گرفتن شخصیتهای درست در موقعیت کمیک خودبهخود منجر به شکلگیری روند دراماتیک کمرنگ و ناپیوستهای میشود که برای کمدی سرگرمکنندهای در این سطح کفایت میکند و تماشاگر هم به آبورنگ صحنه و جاذبهٔ کمدین اصلی و گروه جذاب وردستها و مکملهایش دل میبندد و مته به خشخاش نمیگذارد. اما چرا صددام در اجرای همین سازهٔ دمدستی هم به موفقیت صد درصد نمیرسد؟
شوخی با دیکتاتور منفوری مثل صدام حسین ایدهٔ جالبیست و رضا عطاران [که مهمترین دارایی فیلم و منبع جذابیت داستان است] پتانسیل فردیاش را دارد که چنین کارناوال شلوغی از گیجبازیها و اشتباهها و تصادفهای مسخره را با شیرینی ذاتی و کاریزمای شخصیاش پیش ببرد و مانع از فروپاشی و گسست سلسلهٔ رویدادها شود. اما برای فیلم دقیقاً در نقطهٔ شروع باید تصمیمی بنیادی گرفته میشد: قرار است کمدی جنگی بسازیم یا الگوی جابهجایی و کمدی اشتباهات؟ هجو سیاسی یا روایت تاریخ معاصر در قالب شعارهای خیساندهشده در آبکمدی رقیق؟!
دستکم در کوکتل مولوتف، کمدی «سیاسی-تاریخی» دیگری که رقیب همین صددام است، تم هجو و تعریض کاملاً غلبه دارد و با یک کپیبرداری جانانه از وس اندرسن و خلق شخصیتهایی خلوچل، موقعیتهای انقلابی و مایههای سیاسی همگی در خدمت شکل دادن به فضایی پارودیک هستند که با رشتهای از تخمینهای غلط و اشتباههای احمقانه و گیجبازی شخصیتهای چپرچلاقی، دستمایهٔ لازم برای خنداندن تماشاگر آسانگیر امروزی را فراهم میکنند و هر جا هم مایه کم آمد با موسیقی دههپنجاهی و زنپوشی و ارجاع به پدیدههای جیز و مفاهیم ممنوع دههٔ 1350 و رقص و درینک و کاباره، سر و ته صحنه را به خوبی و خوشی هم میآورند. مخاطبی هم که از ابتدا میداند مشتری چه متاعی شده، اعتراضی ندارد و با همین بشکنهای پرصدا و شوخی با «شیر خر» و نسخهٔ معجزهآسای «ننجون» حال میکند و به اندازهٔ پول بلیتش میخندد و میرود پی کارش.
تیزر فیلمها از کانال آپارات «سینماتیکت»