۱- سالهای سال سینمای ایران برای نشان دادن دریغ و دردش از روزگار گذشته به صدای استاد بنان متوسل میشد. صدایی خاص و متفاوت که شاید از نظر خیلیها نشود نام خواننده رویاش گذاشت. موقع خواندن هیچ فشاری متحمل نمیشد و بهآرامی و با ملاحت صدای مخملیاش را در دل و جان جاری کرده و تا آدم را نابود نمیکرد از پای نمینشست. بهخصوص «الهه ناز»ش که گواه بسیار خوبی برای رنج بیدریغ عاشقی محسوب میشد و اگر در طول یک عمر فعالیت هنری فقط همین ترانه را خوانده بود برای جاودانه شدنش کفایت میکرد و ملتی مدیونش میشد. این ترانه که نخستین بار در سال ۱۳۳۳ از رادیو ایران پخش شد یکی از محبوبترین تصنیفهاییست که سالهای سال ورد زبانها بوده و هست و جوانان قدیم خاطرات زیادی از آن را با خود حمل میکنند. آهنگساز این تصنیف اکبر محسنی و شاعر آن کریم فکور بود که روحالله خالقی آن را برای اجرای بنان همراه ارکستر انجمن موسیقی ملی تنظیم کرد. بعدها اجراهای متفاوتی از این ترانه با صدای خوانندههای مختلفی را شاهد بودیم که معروفترینشان متعلق به نصرالله معین بود که البته نتوانست حلاوت اجرای بنان را با خود داشته باشد.
۲- تصنیف «کاروان» با شعری از رهی معیری، از نظر خود بنان بهترین اثرش تلقی شده که آهنگسازش مرتضی محجوبی بوده و توسط جواد معروفی برای اجرا با پیانو و ارکستر تنظیم شده است. شعر ترانه وصف حال عاشق تنهاییست که در غم از دست دادن معشوق ماتم گرفته در حالی که معشوق هیچگاه تعلق خاطری نسبت به عاشق در خود احساس نمیکرده: «همه شب نالم چون نی، که غمی دارم
دل و جان بردی، اما نشدی یارم
با ما بودی، بی ما رفتی، چو بوی گل به کجا رفتی؟ تنها ماندم، تنها رفتی،
چو کاروان رود، فغانم از زمین، بر آسمان رود، دور از یاران، خون میبارم…»
۳- «بهار دلنشین» یا «بهار آرزو» یکی از تصنیفهای بهاری و کلاسیک ایرانی و از ترانههای مشهور و ماندگاریست که با شعری از بیژن ترقی، نخستین بار اوایل دهه ۱۳۳۰ با آهنگسازی خالقی و صدای بنان اجرا شد و از معدود ترانههای خاطرهانگیز است که توانسته تا امروز جاذبه خود را در میان مردم حفظ کند. این تصنیف در دستگاه همایون توسط ارکستر گلها نواخته و اجرا شد و انگار ساخته شده برای جوان شکستخوردهای که در آستانه بهار نومیدانه در طلب وصل دوست و نمایان شدن رخاش، آخرین تیر را در تاریکی تمنا زده و به خطا رفتنش در سکوت تلخ و سنگین خود، شکسته و با رؤیا، روزگار سپری میکند: «تا بهار دلنشین آمده سوی چمن، ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن، چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر، تا که گلباران شود کلبه ویران من…»
۴- تصنیف «آمد اما در نگاهش…» یکی از دلنشینترین قطعاتی است که از دل برنامههای «گلهای رنگارنگ» به فهرست ترانهها و آوازهای پرطرفدار روزگار اضافه شد. در همان روزها شایعات زیادی در مورد چگونگی سرودن این غزل بر سر زبانها افتاد و گفتند که همسر استاد ابوالحسن ورزی، شاعر این تصنیف، در سالهای اول زندگی سر سازگاری چندانی با او نداشته و از آنجا که در میان زنان روزگار وجاهت منظر قابل توجهی داشته، یکی از منابع الهام اشعار و غزلهای نغز استاد ورزی به حساب میآمد که به واسطه تمجیدهای استاد دچار غرور شد و سر ناسازگاری گذاشت و سرانجام هم جدا شد و با یکی از جوانان اهل هنر مازندران روابطی بر هم زد و در نهایت با او ازدواج کرد و رفت. طبع ظریف و حساس استاد ورزی از این واقعه تلخ بسیار آزرده و مکدر و ملول شد، تا جایی که رفتهرفته به بیماریهای روحی گرفتار آمد. یاران چون حالش بدینگونه دیدند، حدس زدند که این آشفتهحالی کار او را به جنون کشاند و پیش از آن که دیر شود دستبهکار شدند و در گفتوگوهای مکرر با جوان مازندرانی او را قانع کردند که دست از سر همسر سابق استاد ورزی بردارد. فشارها نتیجه داد و این دو بعد از ششهفت سال زندگی از هم جدا شدند و همسر استاد ورزی به زندگی سابقش برگشت و استاد در این مقطع از زندگی، این غزل زیبا را سرود و البته به یاران فهماند که تلاشهایشان چندان ثمری نداشته و او دیگر آدم سابق نیست.
«آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
چشم خوابآلودهاش را مستی رؤیا نبود
لب همان لب بود اما بوسهاش گرمی نداشت…»
۵- «آمدی جانم به قربانت…» یکی از بهترین و شورانگیزترین غزلهای محمدحسین شهریار است که بنان برای خواندنش سنگتمام گذاشت و تمام زیر و بم و زیباییهای شعر را در صدای مخملینش زنده کرد. جایی که میگوید: «نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم» انگار از زبان شهریار پیر و خمیده که عمری چشمبهراه عشق جوانی بوده میگوید و از سفر آخرت و همیشگی گلایه میکند که: «شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر/ راه عشق است این یکی، بی مونس و تنها چرا؟»