Search

هنوز جایی برای پیرمردها هست!

به بهانه خداحافظی علی نصیریان از دنیای بازیگری

علی نصیریان که در نودسالگی از دنیای بازیگری خداحافظی کرد، تا همین اواخر همچون جوانی تازه‌نفس با جذابیت هرچه تمام‌تر در قاب‌های تصویر قرار می‌گرفت و با تسلط کامل دیالوگ می‌گفت و بدون کمترین رنجی جلوی دوربین دلبری می‌کرد. این انگار کمترین پاداش زیست سالم و بی‌حاشیه‌ای‌ست که علی‌رغم کهولت سن می‌تواند پابه‌پای عوامل ریز و درشت فیلم و سریال پیش رفته و همان طراوت همیشگی و استاندارد بازی را حفظ کند. او تا جایی که جسمش یاری کرد فعال بود و نقش‌های درخشان و درجه‌یک را یکی پس از دیگری بر پرده سینما و صفحه تلویزیون جان بخشید و چنان با نشاط و انگیزه ادامه داد که انگار جوانی بیست‌ساله است و هنوز قله‌های فتح‌نشده بسیاری را پیش رو دارد. او همین دو سه سال پیش با فیلم خورشید (مجید مجیدی) روی پرده بود و در قالب نقش خلافکاری کهنه‌کار و پدرخوانده‌ای کوچک چنان جذاب و دوست‌داشتنی بود که انگار برای پردازش نقش، مدت‌ها فرصت داشته و تمام تلاش خویش را در عدم تشابه – ولو اندک – با نقش‌های بزرگ آقا در سریال شهرزاد (حسن فتحی) و ناخدا نعمت در جزیره آهنی (محمد رسول‌اف) به کار بسته بود. در حالی که به دلیل برخی اشتراکات تماتیک، بیم تکرار آن کاراکترها امری غیرممکن نبود و این ریزه‌کاری‌ها سبب شده است که علاقه‌مندان سینما، او را به عنوان یکی از دیرپاترین و باتداوم‌ترین بازیگران سینما و تلویزیون به یاد بیاورند و شاید تنها بتوان عزت‌الله انتظامی، رفیق دیرینش را در این افتخار با او شریک کرد.

نصیریان انگار اکسیر جوانی خورده که در سال‌های پایانی دهه نهم عمرش هم می‌تواند با هر فیلم، تماشاگران و منتقدان سختگیر را سورپرایز کند و برگ‌های برنده را یکی پس از دیگری رو کرده و درست آن جایی که دیگر همگان متفق‌القول می‌شوند این آخرین نقش‌آفرینی درخشانش باشد، او سریع شاه‌نقش دیگری را رو می‌کند تا اثبات کند که هنوز دود از کنده برمی‌خیزد.

واقعیت این است که تا پیش از پخش سریال میوه ممنوعه (حسن فتحی)، کمتر کسی انتظار خارق‌العاده‌ از بازیگری داشت که در سال‌های جوانی همه‌گونه نقشی ایفا کرده و لحظه‌لحظه سال‌های عمر هنری‌اش مفید بوده و حالا در پیرانه‌سری می‌خواهد از آن اعتبار تمام‌نشدنی استفاده کرده و خود را با سریال‌های سرگرم‌کننده تلویزیون مشغول کند و در نهایت همچون هم‌سن‌وسال‌های خویش به دنبال حذف نشدن باشد و از احساسات منفی دوران کهنسالی دور شود. همان فیلم مهجورمانده جزیره آهنی و نقش فراموش‌نشدنی دیکتاتوری کوچک برای جلب احترام نسل جدید‌ کافی بود. ولی سریال حسن فتحی و نقش حاج یونس فتوحی که بعد از عمری بندگی خدا و دستگیری از بندگانش در یک آزمون بزرگی گیر افتاده و دل در گروی دختر زیبایی نهاده بود که از دخترانش کم‌سن‌وسال‌تر بود و حالا باید چون بلبل سرگشته‌ای که بین عشق، منطق و ایمان حیران مانده، دست به کارهایی بزند که فقط از یک عاشق سودایی برمی‌آمد و چون شیخ صنعان چوب حراج بر تمام اعتبار و آبرویش می‌زد و همه را در کف دست گرفت تا به آرامش برسد. انگار این نقش عصاره یک عمر تجربه هنری نصیریان بود و او برآیند تمام سال‌ها را می‌خواست در حاج یونس خلاصه کند. او آن‌قدر خوب بازی می‌کرد و در شیدایی خالص بود که به‌راحتی می‌شد آتش عشقش را درک کرده و عاشقش شد و در این میان نمی‌شد زیاد به هستی (هانیه توسلی) خرده گرفت و گمان کرد که صرفاً به خاطر مسائل مالی با حاج آقا مراوده می‌کند!

این آغاز ماجرا بود و سریال شهرزاد و یک دن کورلئونه ایرانی و مردی متنفذ و قدرتمند در ایران دهه ۱۳۲۰ و ۳۰ و نصیریانی که با چشمان خود اعجاز می‌کرد. چشمانی آشوبگر که می‌توانست در یک لحظه نصف تهران را با خاک یکسان کند و عین خیالش هم نباشد. آرامش ذاتی بزرگ آقا و مهر درونی‌اش به خانواده و اطرافیان، آن حجم عظیم از منفی بودن نقش را کم کرده و شخصیت خاکستری دوست‌داشتنی از او به مخاطب تحویل می‌داد. تا جایی که وقتی شهرزاد (ترانه علیدوستی) را به عقد برادرزاده‌اش قباد (شهاب حسینی) در می‌آورد و در عوض جان فرهاد (مصطفی زمانی) را از مرگ حتمی نجات می‌داد، کمتر مخاطبی از او متنفر می‌شد. شخصیت کاریزماتیک بزرگ آقا چنان برای سریال شهرزاد تعیین‌کننده بود که در غیابش فصول دوم و سوم سریال علی‌رغم حضور چند تن از بهترین بازیگران سینمای ایران، نتوانست کسری از آن محبوبیت و کیفیت گذشته را از خود بروز دهد و البته باز هم این برای نصیریان آخر کار نبود.

 او که در بهترین سال‌های جوانی با وجود ایفای نقش‌های ریز و درشت به‌یادماندنی دستش از سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر کوتاه مانده بود، در ۸۴سالگی به خاطر بازی در فیلم مسخره‌باز (همایون غنی‌زاده) و نقش آرایشگری که همواره از فیلم کازابلانکا و دیالوگ‌هایش تعریف می‌کرد، سیمرغ بلورین را به دست آورد و به هنگام دریافت جایزه، کنایه‌ای به گردانندگان جشنواره در مورد تمام سال‌های نادیده گرفته شدنش هم زد!

ارزش کارنامه هنری نصیریان آن‌جایی بیشتر می‌شود که بدانیم او در بیش از نیم‌ قرن حضور تصویری‌اش، در هر برهه‌ای نقش‌هایی ماندگار بازی کرده و درخشش‌اش محدود به سن و دوره خاصی نبوده است. هرچند که نخستین نقش سینمایی‌اش را در ۳۵سالگی بازی کرد، ولی در سال‌های بعد طبیعی‌ترین روند تکامل را چنان طی کرد که خیلی‌ها فراموش کردند وی نمایش‌نامه‌نویسی درجه‌یک در تئاتر بوده و امروز هم علی‌رغم کهنسالی، وزنه‌ای سنگین و تأثیرگذار برای هر فیلم محسوب می‌شود و این برای کسی که در سینمای ایران با تمام کارگردانان بزرگ، به جز مسعود کیمیایی و بهرام بیضایی، کار کرده امتیازی ویژه می‌تواند باشد. 

او در سال‌های پیش از انقلاب یکی از بازیگران ثابت داریوش مهرجویی بود و سه شاه‌نقش را در فیلم‌های آقای هالو، پستچی و دایره مینا برایش بازی کرد و البته نقش غیرقابل تکرار ناظم در فیلم مدرسه‌ای که می‌رفتیم، همراه دو فیلم ارزشمند مهرگیاه (فریدون گله) و سرایدار (خسرو هریتاش).

در دهه ۱۳۶۰ نصیریان یکی از نخستین انتخاب‌های اکثر کارگردانان بود که در این میان فیلم‌های کمال‌الملک (علی حاتمی)، جاده‌های سرد (مسعود جعفری جوزانی)، کفش‌های میرزانوروز (محمد متوسلانی)، ناخدا خورشید (ناصر تقوایی)، شیر سنگی (مسعود جعفری جوزانی)، روز باشکوه(کیانوش عیاری) و سریال‌های سربداران (محمدعلی نجفی)، گرگ‌ها (داود میرباقری) و هزاردستان(علی حاتمی) فراموش‌نشدنی بودند. در دهه ۱۳۷۰ دایی غفور در بوی پیراهن یوسف (ابراهیم حاتمی‌کیا) شمایل جدیدی از نصیریان در سینمای ایران خلق کرد و در دهه ۱۳۸۰ هم فیلم‌های دیوانه‌ای از قفس پرید، جزیره آهنی و سریال میوه ممنوعه. حکایت دهه ۱۳۹۰ هم که نیازی به توضیح ندارد.

این حجم از پراکندگی و تنوع نقش در تمام مقاطع سنی، برای یک بازیگر در سینمای ایران به‌ندرت پیش می‌آید. این دیرپایی از شخصیت ذاتی و خانوادگی هنرمند برمی‌آید و مراقبت‌هایی که در سال‌های جوانی از خود کرده و با یک زندگی سالم و قدرت «نه» گفتن به خیلی چیزها و خیلی افراد هم خود را بیمه کرده و هم علاقه‌مندان را از حضورش سیراب. این ملک پر است از هنرمندانی که قدر خویش ندانستند و در حالی که می‌توانستند تا بیست‌سی سال بعد هم از میوه درخت تنومند هنر خویش، علاقه‌مندان را متنعم کنند، با خود چنان کردند که قصه‌شان ورد زبان‌هاست و همه می‌دانند جز حافظ شیرازی و چنان که افتد و دانی!

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *