شیوا مکینیان را اولین بار ۲۲ سال پیش روی صحنه دیدم، با نمایش «خاتون غصهدار» از اصفهان که برگزیده اجرا در جشنواره تئاتر فجر شده بودند. برداشتی صحنهای و بهشدت طوفانی از فیلمنامه پرده نئی (بهرام بیضایی)، در قالب نمایشی با بازی معرکه شیوا مکینیان که بعد از این همه سال هنوز هم طعمش در مذاق مخاطب شیرین است. بازی انرژیک و فیزیکی از دختری ۲۱ساله که هنوز در اول راه بازیگریست اما با مهارت هرچه تمامتر، خود را به سایر بازیگران در صحنه و مهمتر از همه به تماشاگران تحمیل میکند، با صدا و بیانی رسا و شیوا و حسهای عجیبوغریب از داستان زنی پشت پرده! نوشتههای بیضایی به خودی خود به اندازه کافی سنگین هستند و ادا کردن دیالوگهای مطنطن و طولانیاش خارج از توان یک بازیگر معمولی است، چه برسد به این که فیلمنامهای کامل را با حذف برخی صحنههای جزئی تبدیل به نمایشنامه کنند بدون آن که نه متن آسیبی ببیند و نه تماشاگر دچار ابهام و سرگیجه شود! آتشبازی مکینیان روی صحنه باعث شده بود که تکتک تماشاگران لحظهای ارتباط خود را با نمایش قطع نکنند و در طول نمایش تحت تأثیر نقش خاتون قرار بگیرند، تا جایی که «خاتون غصهدار» موفق شد در جشنواره تئاتر فجر آن سال عنوان محبوبترین نمایش از نگاه تماشاگران را به خود اختصاص بدهد.
بعدها مکینیان در نمایشهای زیادی حضور پیدا کرد که مهمترینهایشان «شب روی سنگفرش خیس» (هادی مرزبان)، «دایره گچی قفقازی» (اصغر خلیلی) و البته همکاری با روبرتو چولی کارگردان شهیر آلمانی و اجراهای پرتعداد خارج از کشور را به کارنامه خود افزود و جوایز مهمی چون بهترین اثر نمایشی فستیوال تئاتر مونولیت اسپانیا برای نمایش «Me»، بهترین بازیگر جشنواره تئاتر فجر برای نمایش «اترارنامه» و بازیگر برگزیده سال از طرف کانون ملی منتقدان برای نمایش «شب روی سنگفرش خیس» را کسب کرد. اما ورودش به سینما تا سال ۱۳۹۴ به تأخیر افتاد و در دو سال اول سه فیلم بلند عطر داغ (علی ابراهیمی)، اگزما (مهران مهدویان) و عشق و جنون (حسن نجفی) که تأثیر چندانی در دیده شدنش نداشتند. هرچند نقشش در اگزما قابل بحث و بازیاش پذیرفتنیست ولی مهجور ماندن فیلم بیش از همه روند حرفهای مکینیان را تحت تأثیر قرار میدهد. او که در نقش رؤیا، زنی که ناخواسته پایش به ماجرایی باز میشود و آبرویش را به خطر میاندازد، سیر منطقی اضمحلال شخصیت را بهخوبی بازنمایی میکند.
اما پایتخت۷ همان اتفاق خاصی بود که نزدیک سه دهه انتظارش را کشید و به خاطرش رنجها برد و ممارست کرد که نقش شری از راه برسد و از همان سکانس اول حضورش با مجادله سختی که با نقی معمولی دارد میخش را محکم به زمین میزند. شری شخصیت مرموز و پیچیدهایست که اطلاعات درستی از گذشتهاش در اختیار مخاطب قرار نگرفته و همه اطلاعات بیننده با اتکاء به حرفهای ارسطوست. ولی هوش سرشارش در مدیریت شهابسنگ خیلی زود وجهه منفی به شخصیتش داده و چشمانی درخشان، که بخش وسیعی از هواداران پایتخت را به این باور میرساند در ادامه با زنی شیاد طرف هستیم که شهابسنگ را برداشته و متواری میشود، بهخصوص این که سفرش به مریخ هم کذب از آب در آمد. ولی مکینیان با نوع خاصی از بازی تا قسمتهای پایانی، این رازآلودگی شخصیت را حفظ کرد و در پایان تمام حدس و گمانهای بینندگان خلاف از آب در آمد و در سفر جادهای خیلی زود خود را به عنوان عضوی از خانواده به جمع دیکته کرد و حتی در صحنه دعوای سخت نقی و بهتاش با برداشتن و بردن سالار به اتاق خواب هم حواسش به بچه بود که وسط دعوا نباشد و هم با کنار کشیدن خودش نخواست شاهد بیحرمتی طرفین به همدیگر باشد. حضور در پایتخت۷ نقطه آغازی برای مکینیان بعد از ربع قرن تلاش و کوشش در صحنه است که احتمالاً اتفاقات هنری خوبی برایش به ارمغان خواهد آورد.