Search

ترسناک، بی‌وحشت

نگاهی به سریال «ازازیل»

ژانر وحشت در سینما و تلویزیون جهان، جایگاهی خاص دارد. مخاطبان پرشمار، زیرشاخه‌های متنوع و تولیدات گسترده، آن را به یکی از ژانرهای محبوب بدل کرده‌اند. با این‌حال، در سینما و تلویزیون ایران این گونه پرمخاطب همچنان مهجور مانده است. به جز آثاری معدود نظیر فیلم شب بیست‌ونهم یا سریال آن‌ها، که توانستند تا حدی به چارچوب‌های ژانر پایبند بمانند، نمونه‌ موفق دیگری در این زمینه دیده نمی‌شود.

سریال ازازیل، تازه‌ترین اثر حسن فتحی، کارگردانی که پیش از این با آثاری چون شب دهم، مدار صفردرجه و شهرزاد در قالب‌های تاریخی و عاشقانه خوش درخشیده بود، تلاشی دیگر برای ورود به عرصه وحشت است. حضوری پررنگ در تبلیغات، ترکیب بازیگرانی شناخته‌شده همچون پیمان معادی، پریناز ایزدیار و بابک حمیدیان، و بهره‌گیری از فضای ماورایی، نوید اثری متفاوت می‌داد. اما نتیجه، آن‌گونه که انتظار می‌رفت، رضایت‌بخش نبود. این‌که چرا گونه‌های ترسناک در سینما و سریال ایرانی تا امروز نتوانسته مانند نمونه‌های خارجی موفق ظاهر شود دلایل مختلفی دارد که می‌توان به صورت کوتاه به آن پرداخت.

سینمای ترسناک در حدود یازده زیرشاخه اصلی دارد که می‌توان از وحشت جسمانی، قومیتی، گوتیک، طبیعی، اسلشر یا سلاخی، اروتیک و… نام برد. سریال ازازیل در شاخه «وحشت ماوراءالطبیعه» (Supernatural) جای می‌گیرد. این زیرگونه از طریق روایت‌هایی درباره ارواح خبیثه، تسخیر و موجودات شوم تلاش می‌کند مخاطب را درگیر ترس وجودی کند. در بسیاری از نمونه‌های موفق جهانی، این روایت‌ها به‌واسطه ریشه‌های بومی، مذهبی یا تاریخی خود، تأثیرگذارتر ظاهر می‌شوند. اما در فضای ایرانی، به‌دلیل محدودیت‌های فرهنگی و نپرداختن جدی به منابع بومی، این ساختار به‌درستی شکل نمی‌گیرد. تسخیر روح توسط شیطان یا ارواح خبیثه، که در نهایت با حضور یک جن‌گیر یا کشیش و به جا آوردن مراسمی مذهبی به سرانجام می‌رسد، خط اصلی روایت در آثار این ژانر در نمونه‌های خارجی است. در داستان ایرانی امکان چنین اتفاقی وجود ندارد و آن‌چه به صورت بومی در برخی نقاط کشور هم وجود دارد به دلیل عدم توجه به ریشه‌های فرهنگی آن عملاً بدل به داستانی دراماتیک نمی‌شود. مهم‌تر این‌که برخلاف سایر سریال‌ها و فیلم‌ها، سینمای وحشت متخصص بهره بردن از داستان‌های ساده خطی است. در حقیقت آثار سینمای وحشت کمتر دچار پیچش‌های هنری در فیلم‌نامه هستند، زیرا اصولاً هدف کاشتن معما در دل داستان و دنبال کردن تا به نتیجه رسیدن است. رجوع کنید به مجموعه فیلم‌های توطئه‌آمیز یا احضار؛ در همه این فیلم‌های دنباله‌دار شاهد این اتفاق هستیم که نیروی شر دنبال تسخیر زندگان است و در مقابل یک خانواده یا یک زن و شوهر با استعداد کشف مسائل ماورایی و احضار روح در پی حل مشکل هستند. در این‌گونه آثار قرار نیست مخاطب همچون آثار کارآگاهی و پلیسی دچار کشف ناشی از تعلیق شود، بلکه باید در مواجهه با آن عنصر شوم دچار بهت‌زدگی شود و از اتفاقاتی که یک‌باره و در فضای پرهیاهو و سرشار از شلوغی آغاز می‌شوند، شاهد مبارزه میان خیر و شر باشد.

ژانر وحشت از جمله ژانرهایی‌ است که به ساختاری ساده اما دقیق در روایت نیاز دارد. پیچیدگی‌های غیرضروری اگر در خدمت تعلیق نباشند، منجر به سردرگمی مخاطب می‌شوند. در آثار موفق این ژانر، اغلب موجود ترسناک تا پایان اثر پنهان می‌ماند و زمان صرف فضاسازی تدریجی می‌شود. همچنین استفاده خلاقانه از جلوه‌های ویژه بصری و صوتی، نقشی کلیدی ایفا می‌کند؛ مسأله‌ای که در تولیدات داخلی، اغلب به نقطه‌ضعف آن فیلم یا سریال بدل شده است. شب بیست‌ونهم به ‌واسطه داستان‌پردازی هوشمندانه و تدوین دقیق، همچنان به‌عنوان نمونه‌ای موفق در سینمای پس از انقلاب باقی مانده، هرچند فاقد امکانات تکنیکی امروز است.

آن‌چه در ازازیل اتفاق می‌افتد، در ابتدا استفاده از همین الگوی آشناست. سریال در ابتدا با فضاسازی معمایی، دو خط روایی موازی را پی می‌گیرد که یکی داستان افسر پلیسی در جست‌وجوی افراد ناپدیدشده است و دیگری روایت زندگی خانواده‌ای درگیر با پدیده‌های ماورایی. این دو خط قرار است در نقطه‌ای به هم برسند و راز شخصیت شوم اصلی فاش شود. با این‌‌حال، از میانه راه، به‌ویژه پس از دستگیری شخصیت شوکا، انسجام داستانی به‌طور ملموسی از بین می‌رود. شخصیت‌ها رفتاری غیرمنطقی از خود نشان می‌دهند و ارتباط میان‌شان و پدیده ماورایی به‌درستی تشریح نمی‌شود.

روایت ازازیل تا چندین قسمت اول سرگرم‌کننده، هیجان‌انگیز و معمایی است، اما در ادامه و دقیقاً از زمانی که پلیس شوکا را دستگیر می‌کند، ناگهان تمام نظم داستان به‌هم می‌خورد و مشخص نیست ارتباط بین آدم‌ها، عملکردشان و مهم‌تر آن موجود ماورایی خبیث چیست. به همین دلیل هرچه به سمت پایان پیش می‌رویم به جای گره‌گشایی شاهد گره‌افکنی‌های بیشتر و پیچیدگی غیرمنطقی در داستان می‌شویم. تا جایی که با اتمام قسمت آخر باورمان نمی‌شود که سریال تمام شد، چون اصولاً تکلیف بسیاری از عوامل داستانی مشخص نیست.

در ازازیل، پرسش‌های فراوانی تا پایان بی‌پاسخ می‌مانند: ماهیت موجود شیطانی چیست؟ ارتباط او با شوکا چگونه تعریف شده؟ دختر لال همسایه چه نقشی در گره‌گشایی دارد؟ دلیل ناپدیدشدن زنان چیست؟ سرنوشت شخصیت‌هایی چون سرایدار پس از حمله پلیس چه می‌شود؟ این خلأهای داستانی، نه تنها مانع درک درست روایت می‌شوند، بلکه مخاطب را به نتیجه‌گیری‌های بی‌پشتوانه وادار می‌کنند. اصولاً این موجود چه ارتباطی با شوکا و پیشینه او دارد؟ این‌ها همه مواردی‌ست که در سریال مطرح اما به‌یک‌باره رها می‌شوند و به جای کمک به روایت اصولی داستان، باعث سردرگمی مخاطب می‌شوند.

به نظر می‌رسد نویسنده و کارگردان، بیش از آن‌که به اصول روایت و نشانه‌گذاری برای کشف رمز و راز متکی باشند، روند پیشبرد داستان را به حدس و برداشت مخاطب واگذار کرده‌اند. این در حالی‌ست که در ژانر وحشت، انسجام روایت، شخصیت‌پردازی دقیق و رعایت منطق روایی بیش از هر چیز اهمیت دارد. ازازیل گواهی‌ست بر این واقعیت که تنها تبحر کارگردان یا حضور بازیگران حرفه‌ای، ضامن موفقیت یک اثر نیست. تا زمانی که فیلم‌نامه‌ای منسجم، مبتنی بر دانش ژانر و توجه به عناصر بومی در دل داستان وجود نداشته باشد، نمی‌توان از موفقیت در این مسیر سخن گفت. این مجموعه، با وجود ظرفیت‌های موجود، می‌توانست تجربه‌ای متفاوت در ژانر وحشت رقم بزند، به‌ویژه با بهره‌گیری از افسانه‌ها، باورها و خرافات بومی جنوب ایران. اما آن‌چه در عمل اتفاق افتاد، تجربه‌ای ناقص و چندپاره بود که نه تنها از مرزهای ژانر عبور نکرد، بلکه نتوانست انتظارات مخاطبان کنجکاو و مشتاق را نیز برآورده کند.

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *