۱. محمدعلی کشاورز توسط علی نصیریان وارد عرصه تئاتر شد و اولین نقشش را در سال ۱۳۳۹ در تلهتئاتر خودکشی به کارگردانی نصیریان ایفا کرد. چهار سال بعد، فعالیتهای سینماییاش را با شب قوزی (فرخ غفاری) آغاز کرد و از معدود بازیگران ایرانی است که با اغلب فیلمسازان بزرگ ایران کار کرده و در سینمای پیش از انقلاب نقشهای ریز و درشت زیادی داشته است. ولی نقش شعبان استخوانی (بیمخ) در سریال هزاردستان (علی حاتمی) بود که عظمت بازیگریاش را پیش چشم علاقهمندان به نمایش گذاشت. هرچند دوبله منوچهر اسماعیلی یکی از نقاط قوت اساسی به چشم آمدن این نقش بود، اما خود نقش هم برای بازیگر آنچنان جای کار داشت که کشاورز بتواند به واسطه تلاشهایش خود را به اثبات رساند. تحرک بالای نقش شعبان علیرغم وزن زیاد کشاورز و همچنین اتفاقاتی که در طول فیلم برایش رخ میدهد، از سَقَط کردن الاغ گرفته تا استخوانپزی و در ادامه پیوستن به کمیته مجازات و بر عهده گرفتن نقش گروه فشار خیابانی و همچنین مبادرت خونسردانه به قتلهای متعدد، چنان ابهتی را طلب میکرد که از هر کسی برنمیآمد.
۲. نقش محمدابراهیم در فیلم مادر حاتمی هرچند مشابهتهایی با نقش شعبان دارد – که مهمترینشان داشتن دوبلور مشترک است – ولی چنان کشاورز غرق در نقش میشود که کمتر کسی میتواند حدس بزند این همان بازیگر مهربان سایر فیلمهاست. قساوتی که در بازی او نهفته است در مواجهه با برادران و خواهران، چهرهای منفور از او به جای گذاشته که به این سادگیها از ذهن تماشاگر پاک نمیشود. هر چند این نقش ابتدا برای عزتالله انتظامی نوشته شده بود و او تا مرحله تست گریم هم پیش رفت اما نقش در نهایت به کشاورز رسید و او هم نامزد دریافت جایزه از جشنواره فیلم فجر شد و هم مخاطبان به شدت از آن استقبال کردند.
۳. نقش کلیدی خوابگزار اعظم در سریال پربیننده و جذاب افسانه سلطان و شبان (داریوش فرهنگ، ۱۳۶۱) هم یکی از کلیدیترین نقشهایی بود که کشاورز بهخوبی از ایفای آن برآمد. جالب اینکه این بار به خاطر صدای سرصحنه، از صدای خود استاد استفاده میشد و چقدر هم صدای خود ایشان پخته و شنیدنی جلوه میکرد. هرچند که آنقدر احمد رسولزاده به جایش حرف زده بود و صدایش چنان بر چهره کشاورز مینشست که خیلیها حس میکردند صدای خودش است. خوابگزار اعظم در این سریال نقش یک عقلکل را بازی میکند که تمام داستان با نقشههای او پیش میرود تا به کمک سلطانبانو و وزیر اعظم در جهت حفظ جان سلطان بکوشند، در حالیکه تقدیر، سرنوشت دیگری برای سلطان نوشته است که ناخودآگاه به دست خودشان رقم زده میشود.
۴. عباس کیارستمی در طول عمر فیلمسازیاش بهندرت از بازیگران حرفهای در فیلمهایش استفاده کرده که یکی از آن معدودترینها زیر درختان زیتون است که نامزد نخل طلای جشنواره فیلم کن در سال ۱۹۹۴ شد. کشاورز که نقش یک کارگردان را در این فیلم بازی میکند، در حقیقت خود کیارستمیست که میخواهد در فضای پس از زلزله مرگبار رودبار فیلمی بسازد و ناخودآگاه ساخت فیلم به حاشیه رانده شده و قصه عاشقانه دو بازیگر محلی فیلم برجسته میشود. نقشی کشاورز در این مسیر ایفا میکند این است که کاری بکند تا هم فیلم خوب از آب درآید و هم این دو به وصال برسند. ویژگی عمده بازیگری کشاورز در این فیلم بازی نکردن و راحت بودنش در مقابل دوربین است که بهخوبی از پس آن برآمده تا کیارستمی به خاطر انتخابش خود را سرزنش نکند! کشاورز عامدانه از جلوهگریهای مخصوص بازیگران معروف پرهیز کرده و صمیمیتی به آن افزوده که نقش را کاملاً معمولی و قابلباور کرده و همین معمولی بودن تبدیل به برگ برنده نقش میشود.
۵. در اوایل دهه ۱۳۷۰ که جامعه ایرانی سعی در پس زدن سنتها و جایگزینی سبک جدیدی از زندگی داشت، اکبر خواجویی سریال پدرسالار را ساخت که سروصدای زیادی هم به پا کرد. کشاورز نماد پدری سنتی که همه فرزندان را زیر پر و بال خود گرفته، با شورش نوعروسش مواجه میشود که از قضا برادرزادهاش هم هست ولی ادعای استقلال دارد و پذیرفتن این امر برای بقیه خانواده هم کمی ثقیل به نظر میآید. سریال روند روبهزوال باورهای سنتی و حضور تجددخواهانه نسل جدید را مورد بحث قرار میدهد، هرچند که در پایان اصالت را به سنت داده، ولی چه کسی است که نداند در عالم واقعیت به این راحتیها هم نمیشود سنتهای سالیان را به تازه به دوران رسیدهها قبولاند! کشاورز با همان ابهت همیشگی در طول سریال بارها خم میشود ولی نمیشکند و باز در پی گرد هم آوردن خانوادهایست که به نوعی دسترنج سالیان سال تلاش و کوشش محسوب میشود و درد تکتکشان برایش مهم است.