Search

این خانواده معمولی

به بهانه پخش فصل هفتم سریال «پایتخت»

وقتی در اسفند ۱۳۸۹ اولین فصل پایتخت به مناسبت نوروز ۱۳۹۰ پخش شد، کمی طول کشید تا مخاطبانش را پیدا کند. بسیاری در تکرارهای بعدی فصل اول را دیدند و کم‌کم نقی و هما و ارسطو و پنجعلی وارد زندگی مردم شدند. این مسیر و ارتباط در طی این ۱۴ سال با فصل‌های بعدی پایتخت ادامه پیدا کرد تا امسال که شاهد فصل هفتم آن هستیم.

تازه‌ترین پایتخت بر خلاف همیشه، امسال نتوانسته از همان ابتدای پخش اکثریت مخاطبانش را با خود همراه کند؛ بخشی بی‌گمان تأثیر شرایطی است که همه جامعه با آن دست به گریبان است. این که شاید سال‌به‌سال خندیدن دشوارتر می‌شود و از آن خنده‌های ساده دیگر خبری نیست، و بخش دیگر را باید در دل خود مجموعه جست‌وجو کرد. همچنان و پس از هفت فصل در مقام مقایسه، پربیننده‌ترین و موفق‌ترین فصل پایتخت فصل سوم آن است. در نوروز ۱۳۹۳ ترکیب خانواده نقی معمولی، ارسطو و همسر چینی‌اش، در کنار بهبود و فهیمه و اوس‌موسی و حضور رحمت، توانست لحظاتی شاد را به مخاطبان ارائه کند و مهم‌تر این که به معنای واقعی کمدی شکل گرفت که هم کمدی رفتار و موقعیت داشت و هم کمدی بیان.

شاید اگر سریال پایتخت در همان فصل سوم به پایان رسیده بود، امروز این سریال تنها سه‌گانه سریالی موفق طنز تلویزیونی ایران بود. این که چرا دنباله‌سازی‌ها در ایران اغلب به چنین سرنوشتی دچار می‌شوند، در حالی که نمونه‌های خارجی با چندین برابر فصل موفق‌تر هستند، خود مطلبی مفصل و پژوهشی کامل‌تر را می‌طلبد. اما آسیب‌شناسی مجموعه پایتخت شاید بتواند پاسخی به بخشی از این پرسش باشد.

نگاهی به ترکیب نویسندگان مجموعه

محسن تنابنده طراح و سرپرست نویسندگان مجموعه بوده و فیلم‌نامه هر فصل از این مجموعه را با همکاری یک یا چند نویسنده نوشته‌ است. پایتخت۱: خشایار الوند و امیرحسین قاسمی، پایتخت۲: حسن وارسته و کوروش نریمانی،پایتخت۳: خشایار الوند و حسن وارسته، پایتخت۴: خشایار الوند و حسن وارسته، پایتخت۵: خشایار الوند و امیرحسین قاسمی، پایتخت۶: آرش عباسی و محمد تنابنده، پایتخت۷: آرش عباسی.

بسیاری معتقدند فوت خشایار الوند و عدم حضورش در ادامه باعث شد تا دو فصل اخیر پایتخت نتواند همانند قبل مخاطبان را با خود همراه کند. شکی نیست که فقدان خشایار الوند به عنوان نویسنده‌ای متبحر قطعاً به ساختار مجموعه آسیب زد اما نگاهی به همکاری سایر نویسندگان شاهد این مدعاست که در نهایت یک داستان خوب می‌تواند بخش بزرگی از بار اثر را به دوش بکشد.

در فصل سوم و چهارم پایتخت حضور حسن وارسته، از نمایش‌نامه‌نویسان باتجربه که به ساختار نمایشی تسلطی ویژه دارد، در کنار زنده‌یاد خشایار الوند و محسن تنابنده به عنوان سرپرست نویسندگان، تیمی را تشکیل داد که توانستند سه فصل موفق این مجموعه را بنویسند و پابه‌پای تولید مجموعه با هوشمندی و ایجاد موقعیت‌های کمدی ویژه و ساخت شخصیت‌های مختلف و تیپ‌های عامه‌پسند کاری کنند کشش داستانی برای مخاطب ایجاد شود.

در حالی که پایتخت۲ اگرچه حضور حسن وارسته را در کنار کورش نریمانی دارد و فصل دوم را به فصلی قابل‌احترام تبدیل می‌کند، اما فاقد آن نگاه طنازانه در فصل سوم است و همین نشان می‌دهد چگونگی ترکیب حتی در نوشتن هم می‌تواند تأثیری به‌شدت مستقیم بر نتیجه اثر بگذارد. بیشتر نویسندگان همکار در این سریال سوابقی قابل‌دفاع در نویسندگی دارند، اما ترکیب و ایده اصلی و هدایت نهایی است که می‌تواند سطح هر فصل را تغییر بدهد.

پایتخت۷ در همین چند قسمت نخست نتوانسته مخاطبانش را جذب و راضی نگاه دارد. تا جایی که در همین چند روز مجادله سختی میان موافقان و مخالفان در شبکه‌های اجتماعی درگرفته است. هرچند شاید برای قضاوت کمی زود باشد و باید تا پایان منتظر ماند اما روند سریال از همان ابتدا نمایانگر موارد منفی بسیاری‌ست. این‌جاست که بیش از پیش جای خالی خشایار الوند و نویسندگانی مانند حسن وارسته احساس می‌شود.

مروری بر خلاصه داستان فصل‌های پیشین هم می‌تواند راه‌گشا باشد؛ از این جهت که هر داستان به نکته‌ای در عمق و بطن خود برای ارتباط و کنش میان اثر و مخاطب نیاز دارد. پایتخت به‌مرور از سریالی کمدی‌خانوادگی تلاش کرد به سمت کمدی انتقادی هم پیش برود. اگر در فصل اول و دوم رویکرد انتقادی آن بیشتر به مسایل فرهنگی و خانوادگی معطوف بود، هرچه پیش رفت تلاش کرد دایره انتقادات را گسترده کند و از خانواده به جامعه و سیاست هم برسد که در نهایت منجر به سانسور برخی دیالوگ‌ها و لحظات نیز شد.

در فصل اول خانواده‌ای از شهرستان قصد مهاجرت به تهران شلوغ را دارند و تضادهای زندگی ساده آن‌ها با فضای پیچیده شهر منشأ اتفاقات مختلفی می‌شود. گره اصلی این‌جاست که خانه‌ای که خریده‌اند دچار مشکل می‌شود و اقامت خانواده در قسمت بار کامیون است که کنش اصلی را برای مخاطب ایجاد می‌کند. در فصل دوم انتقال گنبد و گلدسته از شمال به قشم و سفر به عنوان بخشی از فرهنگ نوروز، گذر از شهرهای مختلف و برخورد با اتفاقات گوناگون که به‌زیبایی در هر قسمت چیده شده، مخاطب را تا پایان با داستان اصلی و داستانک‌های کناری همراه می‌کند. فصل سوم عملاً سرشار از داستان و اتفاق و تعلیق است. از ماجرای تیر خوردن بهبود تا کشتی گرفتن نقی و ازدواج ارسطو با زنی چینی که در دو فصل پیشین شناسنامه کامل شخصیت عاشق‌پیشه او برای مخاطب مطرح شده و… آن‌قدر اتفاق و داستان و لحظه‌های کمدی برای مخاطب می‌سازد که نه مخاطب دچار ملال می‌شود و نه داستان به سراشیبی تکرار می‌افتد. اما همان استقبال از فصل موفق سوم، که سرشار از طنز عالی بود، باعث شد فصل چهارم این بار نه در نوروز که به مناسبت ماه رمضان ۱۳۹۴ تولید و پخش شود. شاید اگر فصل چهارم پیش از فصل سه ساخته شده بود، می‌توانست بسیار محبوب و دیدنی باشد، اما عملاً پس از فصل سوم، پایتخت‌های بعدی هرگز نتوانستند به آن موقعیت و خلق لحظه‌ها دست پیدا کنند.

فصل چهارم شروعی غافل‌گیر‌کننده دارد و حضور هما در شورای شهر، محل اتفاقات طنزی می‌شود که صدالبته همان نگاه انتقادی را هم در خود به مسائل روز دارد. فصل پنجم عملاً مجموعه‌ای دوپاره شد. حضور بهرام افشاری در نقش بهتاش به سریال رنگی تازه داد. نیمه نخست سریال تا پیش از سفر ترکیه، شوخی‌ها و لحظات خوبی دارد که باعث شد مخاطبان باز پای پایتخت بنشینند. اما نیمه دوم از سفر ترکیه تا جنگ با داعش، اگرچه تلاش شده بود کمدی باقی بماند اما آن سرزندگی نیمه نخست را ندارد. فصل پنجم پایان استانداردی برای سریال بود اگر فصل چندتکه ششم ساخته نشده بود.

فصل ششم از همان ابتدا تکلیفش با خودش مشخص نیست. نیمه نخست سریال و راننده نماینده مجلس شدن نقی قطعاً یکی از شیرینی‌های سریال است. ماجرای سفر حج هم همین روال را حفظ می‌کند. اما در ادامه، با توجه به حذف شخصیت بابا پنجعلی با بازی علیرضا خمسه، ورود شخصیت بهبود از گور و در ادامه ماجرای کرونا و قطع سریال و در نهایت سرهم‌بندی پایانی در شب عید، باعث شد فصل ششم نتواند موفقیت‌های قبلی را تکرار کند و به جز چند لحظه وایرال‌شده در فضای مجازی و چند شوخی ساده، در عمل باز هم پایتخت۳ نشد.

پایتخت۷ اما از همان ابتدا نتوانسته به‌قول معروف میخش را محکم بکوبد و مخاطب را اسیر خود کند. هرچند در این بحران برنامه‌های تلویزیونی و سریال‌هایی که از آن استقبال نمی‌شود، قطعاً پایتخت بیشترین آمار بیننده را دارد. تبلیغات قبل و بعد و تبلیغات ۸دقیقه‌ای در میان قسمت اول گواه این مدعاست. اما داستان، فاقد آن فراز و نشیب و یا آن گره اصلی مورد نظر مخاطب است. چند دلیل عمده را می‌توان در این اتفاق در نظر گرفت. نخست تغییرات سن‌وسال خود بازیگران و نقش‌هاست. از فصل شش به این‌سو، نه دیگر نقی آن نقی معمولی خوش‌قلب و ساده‌دل است و نه هما آن همسر آرام و مهربان. گویی آدم‌ها دچار نوعی دگردیسی شده‌اند و آن صفا و صمیمیت گذشته در میان‌شان نیست‌. حذف شخصیت بابا پنجعلی که البته قرار بود به عنوان روح یا خاطره حضور داشته باشد، قطعاً یکی از حفره‌های این دو فصل است که به‌آسانی پر نمی‌شود. تغییر بازیگران سارا، نیکا و بهروز که گرچه بازیگران توانمندی نبودند، اما سادگی در اجرای نقش و طبیعی بودن حضورشان به فضا‌سازی داستان کمک بسیاری می‌کرد و حذف آن‌ها باعث شده مخاطب با چهره‌های تازه روبه‌رو شود که چندان مورد پسندش نیست، زیرا در این مدت با آن چهره‌ها خو گرفته بود. نکته دیگر، خود فیلم‌نامه و داستان است. در تمام فصل‌های قبلی پایتخت گره‌ای اصلی وجود دارد که تمام اتفاقات قبل و بعد دور همان تنیده شده و مخاطب همراه با شخصیت برای گره‌گشایی شاهد اتفاقات کمدی آن است و در فصل‌های پیشین ماهیت آن گره اصلی از همان قسمت نخست ذهن مخاطب را درگیر می‌کرد. پایتخت۷ در قسمت نخست تنها خلاصه‌ای از رابطه و اتفاقات میان دو فصل ارائه می‌دهد و فقط باید امیدوار بود در ادامه قسمت‌ها، آن گره اصلی را به عنوان برگ برنده برای تقویت خود رو کند.

در نهایت، مجموعه پایتخت فارغ از بررسی فنی، سال‌هاست به بخشی از فرهنگ تصویری ما بدل شده است. از تکیه‌کلام‌های محبوبش تا لحظاتی که همچنان در فضای مجازی دست‌به‌دست می‌چرخد و خاطراتی که در نوروزها برای ما ساخت. نوروزهایی که همچنان حال دل همه بهتر بود و راحت‌تر لبخند بر لب‌های ما می‌آمد.

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *