۱- سیروس گرجستانی سالهای سال بازیگر نقشهای فرعی بود که یکباره از اواخر دهه ۱۳۷۰ پوستاندازی کرد و تبدیل به مرد اول تعداد زیادی از سریالهای ایرانی شد. سریال کیف انگلیسی(ضیاءالدین درّی) از نقاط ابتدایی این درخشش بود و در حالی که نقش بهادر خان بهسادگی پتانسیل تبدیل به کلیشه را داشت، گرجستانی با ابهت خاص خود که با آن سبیل قیطانی چندبرابر میشد و البته صدای خشدارش توانست چهرهای بهیادماندنی از خوانین دهه بیست و سی ایران ارائه دهد؛ فردی که به خود حق میداد در تمام امور ریز و درشت اهالی دخالت کند و با نزدیکی آشکار به قدرت مستقر در پایتخت به عنوان نماینده غیررسمی حاکمیت در منطقه نقش ایفا کند و از هر ظلم و بیعدالتی بر اقشار فرودست و توسری خور فروگذار نباشد. گرجستانی در این نقش چنان درخشید که به جرأت میتوان ادعا کرد در هر صحنهای که حضور داشت بازی سایر بازیگران – که همگی از باتجربههای سینما و تلویزیون بودند – را تحتالشعاع قدرت بازی خود قرار داد.
۲- اما یکی از نخستین نقشاولهای ایفاشده توسط گرجستانی، سریالی کمتر دیدهشده در ماه رمضان با عنوان رانتخوار کوچک (حسین سهیلیزاده، ۱۳۸۲) بود
که البته در برخی جاها با بیسلیقگی مشهود «افزونهخواه کوچک» نامیده شده! او در این سریال دست به یک آشناییزدایی اساسی از خود و سابقه بازیگریاش زد. اشترخانی کارمندی دونپایه که با تمام مشکلات ریز و درشت زندگی کارمندی درگیر است و برای دو ساعت اضافه کاری و یک ترفیع جزئی دست به هر کاری میزند. تا اینکه بحث اعطای قطعه زمینی در ملارد برای برخی کارمندان، تمام هدف او را معطوف به این قضیه میکند. اشترخانی که معمولاً پتانسیل تغییرات لحظهای را دارد و فشارهای زندگی باعث شده تلاش کند تا از هر موقعیتی به نفع خود سود برده و تکانی به خود بدهد.
۳- دو سال بعد از رانتخوار کوچک، رضا عطاران او را برای نقش نخست سریال متهم گریخت انتخاب کرد و او با تمام قدرت نقش هاشم آقا را جان بخشید. هاشم آقا که در شهری کوچک مکانیکی بوده ولی حالا در رؤیای رسیدن به زندگی بهتر، همراه خانواده آواره تهران میشود اما چون نه بنیه مالی حداقلی برای زندگی در این کلانشهر را دارد و نه از راز و رمزش آگاه هست در نتیجه مشکلات بزرگتری سر راهش قرار گرفته و هر لحظه شرایط برایش مشکلتر شده، تا جایی که آخر سر مجبور به بازگشت به موطنش میشود. او با آن دستهای زحمتکش و قیافه خسته و درمانده و سر و صورتی که با ماشین نمره دو کوتاه شده، انگ هاشم بود و چنان پذیرفتنی جلوه میکرد که انگار در دنیای واقعی هم به همان اندازه بدبخت بوده و مرز میان خیال و واقعیت را به صفر میرساند. سریال متهم گریختچنان موفق عمل کرد که بعد از سالها هنوز که هنوز است دیدنیست.
۴- گرجستانی در سریال شهریار (کمال تبریزی) نقش این شاعر بزرگ معاصر را در دوره میانسالی و پیری به عهده گرفت و هر چند با گریم خوب تا حدی شبیه استاد شهریار درآمد و سعی کرد در ترسیم دنیای مخصوص شاعر موفق عمل کند، ولی ضعف مفرط فیلمنامه و شخصیتپردازی نادرست پیرانهسری شاعر با هدف بتسازی از او و همچنین کارگردانی ضعیف و حذف یک سری ویژگیهای اساسی و رفتاری از شخصیت شهریار که عالم و آدم به آن معترف بودند و آگاه، باعث شد که تلاشهای گرجستانی به هرز رفته و آنچنان که باید به نتیجه مطلوب نرسد.
۵- مینیسریال دندون طلا (داود میرباقری) که از قدرنادیدهترین سریالهای اولیه شبکه خانگی است، انبوهی از بازیهای خوب بازیگران را با خود دارد که یکی از آنها نقشی است که سیروس گرجستانی بر عهده دارد. او که همواره از بازیگران مورد علاقه میرباقری بوده و از نمایش «معرکه در معرکه» معمولاً در تمام پروژههایش حضور داشت، در این سریال نقش بلور را بازی میکند که یکی از اعضاء تأثیرگذار گروه سیاهبازی است و بازیگر نقش ارباب!
گرجستانی چه به عنوان همکار، یار غار و دوست نزدیک بیستوچند ساله عنایت سرخوش (با بازی حمیدرضا آذرنگ) که لحظات یگانهای با هم دارند و چه روی صحنه به هنگام ایفای نقش ارباب پولدار و تاجر خسیس که از رلهای مهم سیاهبازی ایران بوده، چنان راحت مسلط ظاهر شده و با ریزهکاری سیاهبازی آشناست که بهجرأت میتوان ادعا کرد کمتر کسی میتوانست به این شیرینی به این نقش نهچندان مهم در فیلمنامه جان ببخشد و البته نباید از خاطر ببریم بده و بستانهای خاصش با حمیدرضا آذرنگ در صحنههای سیاهبازی و تصویر وحشتناکی که از هنرمندی در انتهای راه با آرزوهای بربادرفته ارائه میدهد که مجبور است به هر خفت و خواری جهت نمایش هنرش تن بدهد فراموشنشدنیست. تصاویر ثبتشده از اهانت و تحقیری که هنگام سیاهبازی نثار آنها میشود سرنوشت محتوم هنر در این سرزمین است انگار!