از پنجره که به چشمانداز غبارگرفته و آلودۀ شهر نگاه میکنی، با توجه به فضای پیرامون و عناصر فرامتن، انگار که این غبار کشنده فقط حکایت از آلودگی شیمیایی هوا ندارد و خیلی چیزهای دیگر را در خود پنهان کرده است. فساد و آلودگی غیرشیمیایی و شتاب فزایندۀ تورم و سقوط اخلاقی و بیتدبیریهایی که بشکۀ باروت انفجاری مهیب در کل جامعه را مدام فشردهتر میکند؛ انفجاری که خشک و تر را با هم میسوزاند و خاکستر میکند.
در این سالها سرزمین ما یکی از پرچالشترین دوران حیات معاصر خود را سپری میکند، در مقیاسی کوچکتر سینمای ایران با تنشهای این دوران مواجه است، در مقیاسی کمی کوچکتر جشنوارۀ فجر تحت تأثیر وضعیت عمومی ناملایمات کشور بوده و در مقیاسی خیلی خیلی کوچکتر ما به عنوان شهروندان این آب و خاک و فعالان عرصۀ قدیمیترین رسانۀ سینمایی موجود، در برزخی سوزان – نزدیک به دوزخ – به سر میبریم. شرایط دوقطبی جامعه و نگاههای صفر-و-صدی برای فعالان عرصههای اجتماعی و فرهنگی، برای همۀ کسانی که زیر نگاههای هر دو قطب موجود هستند، وضعیتی آزاردهنده و بلکه کشنده است. تکلیف ما با سینمای ایران چیست؟ با جشنواره چهطور؟ با اقتضاهای کار رسانه؟ با ادامۀ حیات؟ آیا باید فقط از عناصر یکی از دو قطب موجود بود؟
ما در این سالهای سوزان برزخی سعی کردیم با توجه به فضای موجود روانی و اجتماعی کشور، و با نگاه به آنچه وظیفۀ رسانه اقتضا میکند، آن هم در دوران گسترش رسانههای دیجیتال که دیگر ژورنالیسم سنتی را روانۀ موزه میکند، کارمان را انجام دهیم، به رویدادهای سینمایی بپردازیم و فیلمهای ایرانی را در بستر این فضا و این رویدادها بررسی کنیم. جشنوارۀ فجر زمانی مهمترین رویداد فرهنگی سالانۀ کشور بود و از دورۀ پنجمش ویژهنامههای مجلۀ «فیلم» یکی از ملزومات روانی آن شد. ما که همواره به آنچه از درون فضای موجود میجوشد اعتقاد داشتهایم، در سالهای مورد بحث، جامعه و پیرامونمان را رصد کردهایم و کوشیدهایم به پالسهای آن توجه کنیم. در سالهای اخیر، تحت تأثیر اوضاع عمومی، نگاه جامعه و دوستداران سینما که زمانی برای تماشای فیلمهای جدید ایرانی ساعتها در صف سینماهای جشنواره میایستادند نسبت به جشنواره و سینما عوض شده است. دیگر کسی منتظر ویژهنامۀ ما نیست. از دوستان و آشنایان و افراد مرتبط با فعالیتهای مجله دیگر کسی کارت و بلیت جشنواره طلب نمیکند. (چیزی که زمانی کابوس ما در روزهای پیش از جشنواره بود.) زمانی همکاران مجله برای قرار گرفتن در فهرست متقاضیان کارت تماس میگرفتند و یکی از چانهزنیهای ما با روابطعمومی جشنواره بابت کوتاه کردن آن فهرست بود. در سالهای اخیر، دیگر کسی برای گرفتن کارت جشنواره تماس نمیگرفت. کار به جایی رسید که منشی مجله با همکاران تماس میگرفت و در این زمینه از آنها استعلام میکرد که اغلب اظهار بیعلاقگی میکردند. همکاران ما بیشتر دوستدار سینما هستند و نه ژورنالیست. بنابراین نمیشود با نظمی پادگانی و حزبی، وظیفۀ ژورنالیستی به آنها حکم کرد. در سالهای مورد بحث اخیر کسی شوقی و علاقهای به نوشتن دربارۀ جشنواره هم نشان نداد و چون به تماشای فیلمها نمیرفتند نظرخواهی سنتی از منتقدان و نویسندگان برای انتخاب بهترینهای جشنواره نیز (که نتیجهاش برای سازندگان فیلمها مهم بود) منتفی شد.