یکی از مهمترین تحولات اخیر در روایت سینمایی، گذر از داستانهای قصه/ پلاتمحور به شخصیتمحور است؛ تغییری که نهتنها در سینمای مستقل، بلکه در جریان اصلی و حتی ژانرهای پرمخاطب مانند علمیخیالی، ابرقهرمانی و جنایی نیز بهوضوح پیداست. فیلمهای پلاتمحور بر کنش، تعلیق و گرهگشاییهای روایی استوارند و روایتهای شخصیتمحور بر تحولات درونی، انگیزههای روانشناختی و ابعاد فلسفی شخصیتها تأکید دارند. این دگرگونی، محصول ترکیبی از تغییر در انتظارات مخاطبان، تأثیر سینمای مستقل، گسترش پلتفرمهای پخش اینترنتی، تحول در شیوههای روایتگری و از همه مهمتر ارتقای سواد رسانهای مخاطب بوده است.
سریال زخم کاری (محمدحسین مهدویان) با اقتباس از آثار شکسپیر، پس از موفقیت فصل نخست، نزولش در فصلهای بعدی نتیجۀ شخصیتپردازی و معماری شخصیتها است. در فصل نخست، مهدویان در اولین تجربۀ سریالسازی داستانی خود، از انتخاب بازیگر تا نام شخصیتها، از شیوۀ فیلمبرداری تا شیوۀ تدوین، از روایت جذاب تا طراحی شخصیتها نهایت خلاقیت و هوشمندی را به کار گرفت تا اثری متفاوت خلق کند. ولی فصلهای بعدی سریال ثابت کرد که اساس جذابیت اصلی زخم کاری، نه دو بازیگر اصلی که به دلیل طراحی شخصیتهاست که باعث شده یکی از جذابترین، مخوفترین و بهیادماندنیترین زوجهای سینمایی شکل بگیرد. چون این دو شخصیت به نحوی تحریککننده طراحی شدهاند. مالک، کارمند باهوش و سختکوش هلدینگ ریزآبادی، سهمی بزرگ از موفقیت هلدینگ دارد ولی مدام با عنوان فرزند اسماعیل چرخچی تحقیر میشود و در کنارش سمیرا، زن صیغهای حاجعمو، مالک شرکت است که بعد از لو رفتن رابطهاش با حاجعمو، او را به عنوان وجهالمصالحه به عقد مالک درآورده بودند.
نیچه در نقد اخلاق سنتی، معتقد بود که بسیاری از ارزشهای اخلاقی رایج در جامعه، نه از فضیلت و انتخاب آگاهانه، بلکه از ترس و ضعف سرچشمه میگیرند. او این نوع اخلاق را «اخلاق بردگان» نامید چون بر مبنای انفعال، پذیرش، تسلیم و پرهیز از قدرت بنا شده است. در این چارچوب، شخصیتهای منفی مانند قاتلان، دزدها و مافیاییها در فرهنگ عامه جذاب به نظر میرسند چون آنها قوانینی را که جامعه به عنوان معیار اخلاقی پذیرفته زیر پا میگذارند. چنین شخصیتهایی ترس و تسلیم را کنار میگذارند و به جای آن ارادۀ خود را بر جهان تحمیل میکنند.
شخصیتهای مالک و سمیرا در سریال زخم کاری را میتوان در چارچوب مفاهیم فلسفی نیچه و روانشناسی ضدقهرمانها بررسی کرد. این دو نمونههای برجستۀ افرادی هستند که در جستوجوی قدرت، مرزهای اخلاقی را کنار میگذارند و مسیری متفاوت از ارزشهای سنتی جامعه را دنبال میکنند. مالک در ابتدای داستان فردی جاهطلب است که در پی ارتقای جایگاه خود و کسب قدرت بیشتر است. او نمیخواهد صرفاً یک کارمند یا مهرهای در بازی باشد، بلکه در پی آن است که خود، کنترل اوضاع را به دست بگیرد. با این حال مالک بهتدریج درگیر تضادهای درونی و فروپاشی روانی میشود. شخصیت مالک در فصل اول، مخاطب را با جاهطلبی خود تحریک میکند و با شجاعت و ریسکپذیریاش به سریال هیجان میدهد و حتی در مسیر سقوط میتواند همدلی و حس ترحم مخاطب را برانگیزد.