43 سال عمر یک جشنوارهٔ هنری زمان کوتاهی نیست. رویدادهای مشابه در این سن سالهاست دورهٔ بلوغ را پشت سر گذاشتهاند و به مرحلهٔ پختگی رسیدهاند. تجربهها شده و تغییرات در جهت پربارتر شدن، تغییراتی تکاملی است. چنین روندی از رشد، البته نتیجهٔ یک زندگی طبیعی است اما جشنوارهٔ فجر در چهلوسومین سال عمرش گویی در سالهای ابتدایی در حال تجربه کردن است چون در این سالها مدام در حال تجربه کردن، آزمون و خطا، دو گام به پیش و یک گام به پس (و گاهی برعکس) بوده است. نمیتوان نادیده گرفت که فجر به عنوان یک جشنوارهٔ دولتی همواره تحت تأثیر فضا و رویدادهای سینمایی و تغییر سیاستهای رسمی بوده است. فقط نگاه کنید که این جشنواره طی 43 دوره 14 دبیر عوض کرده است. منهای ده سالی که سیدمحمد بهشتی به طور پیوسته دبیر جشنواره بود؛ یعنی 23 سال و 13 دبیر، تقریباً هر دو سال یک دبیر. جشنواره حتی دبیرهای یکدورهای هم داشته است. همین تغییر مدیریتهای پیدرپی به معنای آن است که جشنواره مدام تاریخچهاش را نادیده میگیرد و مدام تجربههای خودش را انکار میکند. نتیجهاش همین است که یک رویداد فرهنگی حتی در دهههای سوم و چهارم و پنجم عمرش هنوز هم انگار در دوران خردسالی به سر میبرد؛ هنوز هم مدام مشقهایش را خط میزند و دوباره مینویسد.
از نمونههای مهم اخیر این آزمون و خطاها تعطیل کردن جشنوارهٔ جهانی فجر بود که از بخش ملی جدا شده و در طول چند سال با یک برنامهریزی مناسب صاحب اعتبار شده بود اما سه سال پیش آن را به جای سابقش برگرداندند. آن رویداد جهانی اردیبهشت نابود شد و جشنوارهٔ فجر بهمن هم صاحب اعتبار بیشتری نشد. وضعیت جشنواره در سالهای اخیر که البته حاصل ترکیبی از چند عامل مختلف است که مهمترینش حالوهوای سیاسی و اجتماعی ناشی از رویدادهای پنج سال اخیر کشور است. جشنوارهای که تماشاگرانش در دهههای گذشته ساعتها در سرمای زمستان در صف میایستادند تا بلیت تماشای فیلمهای ایرانی را بخرند و فیلمسازان مشتاق حضور فیلمشان در جشنواره بودند، حالا کمتر ذوق و شوری برمیانگیزد. خیلی از فیلمسازان برای ندادن فیلمشان به جشنواره بهانههای فنی جور میکنند، برخی از فیلمسازان که فیلمشان با عزم تهیهکننده به جشنواره داده میشود خودشان را در سایه پنهان میکنند و علاقهای به حضور در گفتوگوها و حواشی جشنواره نشان نمیدهند. از صفهای پرشور هم خبری نیست. در چند سال اخیر بسیاری از بلیتهای جشنواره میان پرسنل نهادهای رسمی توزیع شده که سالنها را پر کنند اما خیلی از آنها علاقهای به جشنواره ندارند و اغلب، صندلیهای خالی به چشم میآید.
از سوی دیگر کیفیت فیلمهای روی پرده، تضعیف سینمای مستقل اجتماعی، سیاست هدایت محتوای فیلمها به سوی موضوعهای خنثی و بیخاصیت، افزایش انفجاری هزینهها که عملاً سودآوری فیلمهای جدی را ناممکن میکند، انزوای فیلمسازان دغدغهمند و فضای روانی ناشی از محدودیتها و محکومیتهای قضایی عدهای از سینماگران که واکنش منفی دوستداران سینما را هم برانگیخته باعث شده که نهتنها به طور طبیعی جشنواره آن گرما و مقبولیت گذشتهاش را نداشته باشد، بلکه مخاطبان همیشگی جشنواره، حتی موجودیت کل جشنواره (به عنوان یک رویداد دولتی) و کل سینمای ایران را هم زیر سؤال ببرند.
واکنشی که پوستر جشنوارهٔ امسال در فضای مجازی برانگیخت، یک نشانهٔ پرمعناست. پوستر کار ابراهیم حقیقی رکورددار طراحی پوسترهای دورههای مختلف (و طراح سیمرغ جشنواره) با استفاده از عکسی از یک عکاس و سینماگر محترم (عزیز ساعتی) از یک شمایل محبوب و آشنای سینمای ایران (رقیه چهرهآزاد) در فیلمی محبوب (مادر) از فیلمسازی محبوب و ازدسترفته (علی حاتمی) است. اما دیدیم که انتشار این پوستر به دلیل دستکاری کامپیوتری در چهرهٔ مادر چه توفانی از انتقاد و حتی دشنام برانگیخت. توضیح مبهم و ملاحظهکارانهٔ حقیقی هم که تلویحاً حاکی از عدم دخالت خودش در آن دستکاریها بود، نهتنها چیزی را روشن نکرد، بلکه بر آتش انتقادها و دشنامها افزود، تا جایی که برگزارکنندگان جشنواره برای اولین بار ناچار شدند اعلام کنند پوستر اصلاح خواهد شد. اما این توفان انتقادی معنایی فراتر از شماتت بابت کیفیت یک پوستر دارد. چهلوچند دورهٔ جشنوارهٔ فجر پوستر بد کم نداشته اما هیچوقت بابت انتقاد از آن پوسترها چنین فضایی ایجاد نشده بود. حالا برای اعلام نارضایتی عمومی از کل اوضاع جاری مملکت و کل جشنواره و کل سینمای ایران، کیفیت یک پوستر هم میتواند بهانهٔ مناسبی باشد.
با روی کار آمدن دولت چهاردهم و شعار مبهم «وفاق» و وعدههای مدیران سینمایی و تغییر مدیریت جشنواره و زیرمجموعهاش، به نظر میرسید جشنوارهٔ امسال اندک تفاوتی با چهارپنج سال گذشته داشته باشد. بهخصوص با اعلام شورای سیاستگذاری «سنگین» جشنواره، این انتظارها بیشتر هم شد. اما وزن یک جشنواره را فیلمها و فیلمسازان حاضر در آن تعیین میکند. با این که به نظر میرسید تعدادی از فیلمهای مغضوب سالهای اخیر در برنامهٔ جشنواره بتواند به این تغییر فضا کمک کند اما اعلام فهرست 33 فیلم پذیرفتهشده در جشنواره آب سردی بود بر آن اندک امیدها در این سرمای همهجانبه. گرمای جشنواره را پیشاپیش، نامهای مشهور و معتبر تعیین میکنند؛ کشف استعدادهایی از میان نامهای ناآشنا و فیلماولیها بعداً ممکن است اتفاق بیفتد. در فهرست موجود، عملاً – با حداکثر ارفاق – فقط سهچهار نام کنجکاویبرانگیز وجود دارد.
زمانی میگفتند هر دورهٔ جشنوارهٔ فجر با ویژهنامهٔ مجلهٔ «فیلم» معنا و رسمیت و گرما پیدا میکند. حالا دیگر این طور نیست. وقتی خود جشنواره گرمایی پیش از برگزاریاش ندارد، تدارک ویژهنامه برایش نوعی دهنکجی و لجبازی (و حتی تعبیر و تفسیرهای دیگر این روزگار) تلقی میشود. منطق انتشار ویژهنامههای ما برای جشنوارهٔ فجر از دورهٔ پنجم آن به بعد، گرمای فضای جشنواره و تماشاگرانش، و طلب و درخواست مخاطبان مجله بوده است. حالا کمتر کسی سراغ ویژهنامه را میگیرد و ما هم نمیخواهیم برای خلأ وقت و نیرو و احساساتمان را تلف کنیم؛ بهخصوص که دوستداران سینما سالهاست اطلاعات و محتوای مورد نیازشان را از فضای مجازی میگیرند و منتقدان و نویسندگان هم شوق و رغبت گذشته را برای حضور در جشنواره و نوشتن دربارهٔ آن از خود نشان نمیدهند.
ما به عنوان قدیمیترین رسانهٔ سینمایی کشور، به عنوان دوستدار سینما و پیگیر و دلواپس سینمای ایران، حاصل کار فیلمسازان کشور را در جشنواره هم دنبال میکنیم و در طول این رویداد بدون عملیات افراطی، به هر آنچه شایستهٔ پرداختن باشد در قالبهای مختلفی که در فضای مجازی داریم خواهیم پرداخت. فضا و زمانه عوض شده است. سعی میکنیم آن را درک کنیم.