مهران مدیری هنوز افسونکننده است و با اشتیاق به تماشای قهوهٔ پدری مینشینم تا شاید معجزهای اتفاق بیفتد و مدیری دوباره به دوران طلایی خود در ساعت خوش و شبهای برره و مرد هزارچهره بازگردد. در صحنهٔ نخست صدای ژاله صامتی را میشنویم که میگوید: «جهانجان!» سام درخشانی در نقش جهان وارد تصویر میشود و میگوید: «بله سیمینجان». از همان ابتدا با موقعیت غریبی مواجه میشویم. صامتی معمولاً بازیگر نقشهای جدی و شبهرمانتیک است و ربطی به دنیای مدیری ندارد. درخشانی را نیز بیشتر با کمدیهای سبک همراه پژمان جمشیدی به یاد میآوریم. آیا ترکیب صامتی و درخشانی میتواند در خدمت طنز شبحآلود و دیوانهوار مدیری قرار بگیرد؟
صامتی میکوشد بانمک باشد و مدام با طنزی نمایشی و ساختگی حرفهای عشقولانه میزند. درخشانی سرد و خنثی است و پاسخهایی که میدهد شوری برنمیانگیزد. از همان ابتدا دوگانهای شکل میگیرد که در یک سوی آن عشق و سرخوشی و در سوی دیگر آن رنج و دردمندی است. زن نماد عشق است و روی رنج سرپوش میکشد و از شادیهای زندگی میگوید. مرد نماد رنج است و نمیتواند بیپولی و فلاکت را تاب بیاورد و دچار افسردگی شده است. تقابل رنج و عشق و سرخوشی و فلاکت بالقوه میتواند موقعیت کمیک و جذابی پدید بیاورد. اما فقط مضمون اهمیت ندارد و مهم پروراندن آن است.
در همین صحنهٔ نخست، رفت و برگشت دیالوگهای عشقولانهٔ زن و پاسخهای غمگنانهٔ مرد، به قدری طول میکشد که به قول ادبای قدیمی، به ملال و اطناب مخل بدل میشود. مدیری در همین صحنه بازی را میبازد و حتی نمیتواند لبخندی بر لب مخاطب بنشاند. با این همه بردبارانه تاب میآوریم که ببینیم بعد چه میشود.
در صحنهٔ بعد سیمینجان فرزندانش را فرامیخواند تا برای افسردگی پدر چارهسازی کنند. باز هم با همان لحن ساختگی حرفهای صحنهٔ قبل را مکرر میکند. فرزندان نیز که هیچکدام تشخص ویژهای ندارند واکنشهایی نشان میدهند که نه جذاب است، نه خندهدار و مفرح است، نه میتواند کشاکشی نمایشی به وجود بیاورد. باز هم صحنه بیجهت کش میآید و بر ملال مخاطب میافزاید.
در صحنهٔ بعد برای رفع افسردگی پدر جشن میگیرند و جهان نیز به این جمع اضافه میشود. باز هم حرافیهای مشابه و بینمک و تظاهر سیمینجان به شادی و واکنشهای سرد جهان و آب بستن به مجموعه و کلافگی و ملال مخاطب. کجاست مدیری گزیدهگو و بانمک و طناز؟ مدیری ساعت خوش و شبهای برره کجا رفت؟ مدیری باغ مظفر و ببخشید شما؟! هم ما را بس. حتی نشانی از مدیری دورهمی هم نمیبینیم. با این همه نومید نمیشویم و همچنان منتظر میمانیم تا در قسمت بعد مدیری بیاید و با آمدنش یخ سریال آب شود. مدیری میآید اما مجموعه سردتر از قبل میشود. البته مدیری کمی بانمکتر از دیگران است و با کلاه و لباسی شبیه کابوهای آمریکایی به صحنه میآید و این توقع را برمیانگیزد که با موقعیتهای داستانی جذاب و خندهدار و درگیرکنندهای روبهرو شویم. چنین نمیشود و مدیری فقط در جمع خانوادهٔ جهان نشسته و به آنها پیشنهاد میکند که برای رفع مشکلات مالی دست به تجارت قهوه بزنند. در واقع فقط حرف میزند و هیچ کمکی به خانواده نمیکند.
ویدئو از کانال آپارات «نشریه ایماژ»