۱. شاپور قریب غریبه را در سال ۱۳۵۱ جلوی دوربین برد و بعد از ساخت دختر شاه پریون (۱۳۴۷) عروس بیانکا و رقاصه شهر (۱۳۴۹) کاکو و بدنام (۱۳۵۰) آرامآرام جای پای خود را در سینمای فارسی محکمتر کرد و سلایق شخصیاش را در فیلمسازی پی گرفت و از برخی مؤلفههای تکراری فیلمفارسی، همچون پایان خوش و صحنههای رقص و آواز و بزنبزن دوری کرد. غریبه داستان قاسم سیاه (با بازی بهروز وثوقی) تازه از زندان رهیده را روایت میکند که برای رسیدن به زندگی نرمال ریسک بزرگی کرده ولی در ادامه دستش به خون آغشته شده و حالا فراریست! فیلم از بازی خوب پرویز فنیزاده در نقش عباس چاخان بهرهمند است و فضای باورپذیری از محیط و آدمها ارائه میدهد.
۲. قریب بلافاصله خروس (۱۳۵۲) را ساخت که یک تراژدی کامل بود از عشقهای بربادرفته و آدمهایی که جبر زمانه سرنوشتشان را تغییر میدهد. مشدی (داود رشیدی) که یک بار در جوانی دختر موردعلاقهاش را به رقیب عشقیاش باخته و در سکوت سرد خویش به عزا نشسته و بعد از بیست سال و مرگ شوهر عشقش هنوز چشمانتظار وصال است، تمام تلاشش را برای سر و سامان دادن زندگی علی و مادرش به کار میگیرد تا بلکه دل سنگ هر دو نرم شود و به این وصلت رضایت بدهند. هرچند در این میان علاقه دختر مشدی به علی هم مزید بر علت میشود تا اوضاع کمی به کام شود، اما رابطه پنهانی مادر علی با اللهیار و دوبههمزنیهایی که اللهیار برای از میدان به در کردن رقیب انجام میدهد در پایان به مرگ هر دو و زخمی شدن مشدی و دستگیری علی میانجامد تا ثابت شود عشق به تنهایی کافی نیست و عشق ۲۰ساله و یکطرفه مشدی در نهایت او را در چشمان مادر علی به ابلهی مانند کرده و حاضر است حتی به قیمت ریختن خون مشدی به حجله اللهیار برود، در حالیکه مشدی چنان در عشق راسخ است که حتی خیانت معشوق را هم به دیده خطاپوش میبخشد.
۳. ممل آمریکایی ( ۱۳۵۵) با بازی بهروز وثوقی و گوگوش برای گیشه ساخته شده ولی با این حال فیلم خوشساخت و تروتمیزی است که ترانه جاودانه «کمکم کن» توسط گوگوش در آن خوانده شد و سالها بعد رسول ملاقلیپور فیلمی به این عنوان ساخت که داستان دختری عاشق خوانندگی و مهاجرت بود. ولی در ممل آمریکایی این جواناول آسوپاس و قالپاقدزد فیلم است که عشق مهاجرت به آمریکا و زدن پمپ بنزین و این حرفها دارد. فیلمی که ساختار قصه خیلی بیشتر از آنکه از منطق روایی پیروی کند عوامانه پیش رفته و همهچیز قابل حدس و پیشبینی است.
۴. هفتتیرهای چوبی فیلمی نیمهبلند که پر است از صحنههای بازتابنده فضای خاص دهه ۱۳۵۰. آنجا که مظاهر مدرنیسم آرامآرام به فضای سنتی خانوادههای ایرانی وارد میشود و آنها از شبنشینیهای همراه با قصههای مادربزرگها به سمت مواجهه با تلویزیون میل میکنند و خانهای که تلویزیون دارد تبدیل میشود به پاتوق همسایهها تا ساعتها در کنار هم تخمه پوست بکنند و چایی بخورند و تلویزیون تماشا کنند. همه اینها وارد زندگی روزمره بچهها میشود و هر کدام در قامت یک هفتتیرکش و دزد و پلیس ظاهر میشوند. بازیها و شیطنتهایشان رنگ عوض میکند. حالا هر کدام هفتتیر چوبی به کمر میبندند و ستاره حلبی به سینه میزنند و کلانتربازی میکنند و اوج آن در دزدیدن واگن و آن حرکت بازیگوشانه خطرناک بروز میکند و التهاب و استرس تمامنشدنی بزرگترها که در نهایت با چند دستوپای شکسته و سرهای بانداژشده ختم به خیر میشود. فیلمی که از نخستین محصولات سینمایی کانون پرورش فکری کودک و نوجوان است که هیچ نسبتی با سینمای رایج آن روزها ندارد و جایزه طلایی بهترین فیلم کوتاه را از اولین جشنواره فیلم قاهره هم کسب میکند.
۵. فیلم سه ماه تعطیلی (۱۳۵۶) ادامه منطقی هفتتیرهای چوبی با فضای بهشدت عاشقانه و لطیف با حضور عبدالله یاقوتی نوجوان فیلم قبلی و فریبا داودی مهاجر که بعدها تبدیل به فعال اجتماعی و روزنامهنگار شد، حکایت دوستی دو نوجوان و درس خواندنشان در تعطیلات تابستان است و علی نوجوان پرشروشور و شیطان برای نزدیک شدن و دلبری از فرشته کوچولو مجبور میشود خود را پسری درسخوان جا بزند و هر روز سوار مینیبوس مسافرکش میشود تا از مردی مسافر هر روز یک درس از کتاب فارسی را یاد بگیرد که بتواند اشکالات فرشته را برطرف کند و خودی نشان بدهد. درسی که با شعر «چنان قحطسالی شد اندر دمشق…» شروع میشود و بعد از سه ماه ارتباطشان چنان ریشه دوانده که وداع تلخ پایانی اشک مخاطب را درمیآورد، اما در عوض علی سربههوا در امتحانات شهریور نمره عالی میگیرد و قبول میشود. هرچند عشقش به شهر برگشته و او را با بچههای همسنوسالش تنها گذاشته است!