Search

کاش دنیا جعبه موسیقی بود

۱. وقتی در روز پنجم فروردین سال ۱۳۶۷، در عصر جمعه بی‌نشاطی که هنوز تهرانِ زخمی از موشک‌های صدام حسین به آرامش نرسیده بود، قسمت اول از سریالی تاریخی روی آنتن رفت که نامش هزاردستان بود و مجله‌هایی مثل «سروش» و «فیلم» از تولید طولانی و چندین‌ساله‌اش خبر می‌دادند و اهل فن از مدت‌ها پیش برای شروع پخش آن روزشماری می‌کردند. اما تماشای بیش از یک ساعت از اولین سرشماری در تهران قدیم برای نوجوانی ۱۳ساله – با تمام تلاشش – بی‌معنی جلوه کرد. زیرا سال‌های سال برای درک این گنجینه فرصت داشت و حتی پرونده مفصل ماهنامه «فیلم» هم چندان کمکی برای بهتر فهمیدنش نکرد!

۲. روزی منتقدی معروف در مورد سینمای عباس کیارستمی تعبیر جالبی به کار برد و گفت که فیلم‌هایش هرچه باشند سینما با تعاریف مرسوم نیستند و باید یک هنر جدید با تعاریف جدید بنا نهاد و این فیلم‌ها را در آن گروه دسته‌بندی کرد. انگار این تعریف برای فیلم‌های علی حاتمی هم مصداق داشت؛ فیلم‌هایی که از جنس سینمایی مرسوم ایران و جهان نیستند و کارگردان همان‌قدر که درصدد ساختن فیلم سینمایی‌ست، به‌شدت حواسش به سایر هنرها هم هست و از تک‌تک آن‌ها برای متفاوت جلوه کردن فیلمش کمک می‌گیرد و در پایان ترکیبی دلنشین از هنرها را به عنوان فیلم تحویل مخاطب می‌دهد. مگر می‌شود ادبیات را از سینمای حاتمی جدا کرد یا موسیقی و نقاشی و مجسمه‌سازی و دوبله و لباس و رنگ و سایر ملزومات‌شان را؟ گاه نقش هنرهای دیگر چنان پُررنگ شده که خود فیلم بهانه‌ای می‌شود برای بزرگداشت آن هنرِ به‌خصوص و ادای دینی اساسی به آن‌یکی هنر. درست شبیه ادای دینی که در هزاردستان برای هنر خوش‌نویسی به جا می‌آید و همین اتفاق در فیلم کمال‌الملک برای هنر نقاشی و در دلشدگان برای موسیقی سنتی ایران.

۳. هرچند که استاد مسلم آواز ایران – محمدرضا شجریان – هیچ‌گاه ناخشنودی خود را از حضور در دلشدگان علنی نکرد، ولی بعدها کاملاً مشخص بود که از دست‌پخت نهایی چندان راضی نیست و به برخی از شروطش بی‌توجهی شده است. اما با تمام کمبودها و نارسایی‌های تولید – که پس از سه دهه بیشتر به چشم می‌آیند – حالا بعد از گذشت سال‌ها این فیلم تبدیل شده به رنج‌نامه مردان هنر و البته معاشقه و مغازله‌ای تمام‌نشدنی با صدای ملکوتی خسروی شیرین‌دهن و زندگی مرارت‌بار و همیشه تکرارشونده هنرمندان بی‌پناه این مرز و بوم که برای خلق هر اثری به قول کمال‌الملک فقط اندکی از جان خویش مایه می‌گذارند. هنرمندانی که در کارِ خلق آرزویند و در برابر قدرت به‌شدت زبان سرخ دارند و همواره از خیاط روزگار طلب رختی بر قامت‌شان کرده‌اند که آستین‌هایش دست‌ها را نه دست به سینه کند و نه دست به کمر!

۴. اکثر فیلم‌های علی حاتمی در زمانه خود آن‌چنان که باید تحسین نشدند و هرکس با متر و معیار سینمای ایده‌آل خودش آن‌ها را از دم تیغ گذراند و به سینمایی فاقد قصه آن‌چنانی و بار دراماتیک و اوج و فرود و تعلیق معروف شد که یکی از نمونه‌های‌شان فیلم مادر بود که در زمان خود نه قدر دید و نه بر صدر نشست. ولی هر سال دو سه بار از شبکه‌های مختلف تلویزیون پخش می‌شود. ملتی که سوگوارِ هموارهٔ گذشته‌اند برای چنددهمین بار با دیدنش اشک‌شان دم مشک‌شان می‌آید و برای تمام مادران ازدست‌رفته و ازکارافتاده، های‌های گریه سر می‌دهند و برای روح کارگردانی که «مادرش» مُرده از بس که جان ندارد طلب آمرزش می‌کنند و‌ عذر تقصیر به درگاهش می‌آورند که‌ چگونه ایرادهای بنی‌اسراییلی را در رد نوع نگاهش به سینما ردیف می‌کردند و کسی جلودارشان نبود.

۵. همین امروز اگر گذارتان به دنیای مجازی بیفتد سکانس‌های طلایی فیلم‌های مختلف حاتمی را با عناوین مختلف، که مهم‌ترین ویژگی‌شان به‌روز بودن و توان پیش‌بینی آینده با عبرت از گذشته و تکرار اتفاقات در دوره‌های مختلف، دست‌به‌دست می‌شوند که از نظر تعداد و تنوع شاید در نوع خود بی‌نظیر باشند و هیچ کارگردان دیگری در زمینه بازنشر آثار قدیمی به گرد پایش هم نرسد. علی حاتمی در طول فعالیت ۲۶ساله سینمایی‌اش پانزده اثر سینمایی و تلویزیونی خلق کرد که بیش از نصف آن‌ها کیفیتی بالاتر از «خوب» را دارند و گذشت زمان تأثیری منفی در کیفیت برقراری ارتباط با مخاطبان به جا نگذاشته و برعکس در گذر سالیان تبدیل به فیلم‌های بالینی عاشقان سینما شده‌اند و شخصیت‌های جادویی‌شان از به‌یادماندنی‌ترین پرسوناژهای تاریخ سینمای ایران شده‌اند. مجید ظروفچی و تقویمی که سال‌های سال پیش از پدر به ارث رسیده و جمعه‌هایش جمعه‌های پدر است و شنبه‌هایش شنبه‌های پدر و ساعتی زنگ‌زده که همه زنگ‌هایش را زده و خودش روضه‌ست و روضه‌خوان ندارد و دلش کربلاست و خدایی که چقدر دشمن دارد و دوستانش یک مشت علیل ناقص‌العقل هستند که در حق‌شان دشمنی کرده! مگر می‌شود محمدابراهیم و رضا خوشنویس و شعبان استخوانی و ابوالفتح و جیران و طاهر و خیلی‌های دیگر را از یاد برد؟

۶. سینمای حاتمی بیشترین بهره را از پنج بازیگر معروف باسابقه سینما و تئاتر ایران برده و تصور فیلم‌هایش بدون این خمسه جاودانه امکان‌پذیر نیست: محمدعلی کشاورز، علی نصیریان، عزت‌الله انتظامی، جمشید مشایخی و داود رشیدی. محمدعلی کشاورز با پنج شاه‌نقش در دلشدگان، هزاردستان، مادر، جعفرخان از فرنگ برگشته و کمال‌الملک در کنار عزت‌الله انتظامی با حضور در هزاردستان، جعفرخان از فرنگ برگشته، کمال‌الملک، حاجی واشنگتن و ستارخان و جمشید مشایخی با چهار سوپرنقش در هزاردستان، کمال‌الملک، سوته‌دلان و سلطان صاحبقران شمایل تاریخی بازیگری خویش را پی‌ریزی کرده و در تاریخ سینمای ایران ماندگار شده‌اند.

۷. در دنیای سینمایی حاتمی هر قدر در زیبایی و نظم در لباس و صحنه و جنس دیالوگ‌ها وسواس به خرج می‌داد، به همان میزان صدای بازیگر و نوع ادای آن دیالوگ‌های شاعرانه، ایست‌ها و مکث‌ها و ریزه‌کاری‌های دیگرش بسیار اهمیت داشت. در نتیجه دوبله و صدای دوبلورهای حرفه‌ای جایگاهی غیرقابل حذف در فیلم‌هایش داشت که برخی همچون استاد منوچهر اسماعیلی بار عمده اکثر فیلم‌هایش را به دوش می‌کشید. به عنوان مثال، در هزاردستان اسماعیلی هم‌زمان دوبله نقش‌های مشایخی، کشاورز و انتظامی را به عهده گرفت و به‌خوبی از پس آن برآمد. چنین اتفاقی در سینمای جهان تقریباً منحصربه‌فرد است. انگار هر قدر که دوست داشت زندگی مانند جعبه موسیقی باشد و صداها آهنگ و حرف‌ها ترانه، همان‌قدر هم دوست داشت که وقتی سفره کاغذ پهن شده و قدح مرکب پُر، اشتهای قلم باز شود و به نوشتن در بیاید و دُرفشانی کند و صدایی مخملین هم پیدا شود و آن را از گلو خارج کرده و کاملاً گوش‌نواز به مخاطب برساند!

۸. در نگاه به‌شدت سنتی علی حاتمی همه چیز اصلش در قدیم مانده بود‌ و او در لحظه‌لحظه فیلمش در کار ستایش از آن آدم‌ها و روابط است. حتی ابراز عشق و علاقه با نگاه‌های زیرزیرکی و در لفافه و پوشش حجب و حیا حتی برای هم‌بالینش بود. شاید سال‌های سال بعد هم نجابت عاشقانه صحنه وداع ابوالفتح با جیران در سریال هزاردستان تکرارناشدنی باشد. جایی که پیش از طلاق پسرعمو دخترعمو می‌شوند و گلایه‌مند و دیوار جدایی بین‌شان می‌افتد. یا حضور سراپا شرم و حیای حمید جبلی در مادر که دم‌به‌ساعت سراغ زن آبستنش می‌رود و می‌خواهد ماه به چهره‌اش ببیند. این‌ها همه اصل جنس بودند که دیگر هرگز تکرار نخواهند شد. به ضرس قاطع می‌شود گفت هرگز. افسوس که همه عمر دیر رسیدیم و آن‌گونه که باید و شاید شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت… افسوس!

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *