همهچیز از یک بیماری گوارشی شروع شد. کرون یک بیماری التهابی از نوع خودایمنی است که دستگاه گوارش و به ویژه رودهٔ بزرگ را درگیر میکند. علائم بالینی ترسناک و شدیدی دارد که شاید آزاردهندهترین آن کرامپ (انقباض)های شکمی بیاندازه دردناکی باشد که… نه! اشتباه نکنید. این نوشتهای علمی دربارهٔ یک بیماری سخت و مهلک نیست. دن اوبانن، پیشنویس اولیهٔ بیگانه (ریدلی اسکات، 1979) و ایدهٔ هیولای مهیبی را که از راه دهان و لولهٔ گوارش وارد میزبان میشود، در حالی نوشت که روی کاناپهٔ دیگر نویسندهٔ قصه، رونالد شوسِت افتاده بود و رودههایش از درد فزایندهٔ بیماری کرون پیچ میخورد. آن صحنهٔ آیکونیکِ و فراموشناشدنی بیگانه، یعنی نخستین رویاروییمان با این هیولای نفرتانگیز در حالی که سرش را از بین دندهها و احشای کین (جان هارت) بیرون آورده، از دل سالها دستوپنجه نرم کردنِ اوبانن با حملههای بیامان این بیماری شکل گرفته است.
اما این تنها دلیل اهمیت این سکانس که بین طرفداران بیگانه به صحنهٔ «سینهدریدنی» شهرت پیدا کرده نیست؛ احتمالاً یکی از مهمترین دلایل تأثیرگذاری این نما در اجرای کاملاً واقعگرایانهٔ آن، بدون هیچ چشمبندی و شعبدهبازی کامپیوتری و گرافیکی باشد؛ چنانچه در مستند حافظه؛ سرچشمهٔ بیگانه (الکساندر اُ. فیلیپ) میبینیم مهابت و دلبههمزنی این سکانس آن قدر تکاندهنده بود که بازیگران حاضر در صحنه را نیز غافلگیر کرد و حتی بخشی از واکنشهای آنها به سیلابِ خونِ پیش رویشان بداهه و از سر بهت بود.
این طراحی صحنهٔ مبتنی بر دکور واقعی، گریمهای سنگین و استفاده از عروسکهای غولآسا [مشهور است زیر پوشش زنومورف/ هیولای بیگانه، یک نیجریهای 240 سانتی ایفای نقش کرده] در روزگارِ پیشاCG (گرافیک کامپیوتری) بود که فده آلوارز را به اضافه کردن قطعهٔ تازهای به فرانچایز بیگانه ترغیب کرد؛ بر خلاف مسیری که بعدها خود اسکات در خلق پیشزمینهٔ بیگانه و با دو فیلم پرومتئوس (2012) و بیگانه: پیمان (2017) پیمود، فده مفتون صحنهپردازی واقعی و بدون استفاده از جلوههای کامپیوتری فیلم اول بود و فکر میکرد که راه احیای فرانچایز از بازگشت به آن ریشهها میگذرد؛ و چه بسا درست هم میاندیشید!
پیش از بیگانه سخت میشد بین علمیخیالی و هارور قلمرو مشترکی در نظر گرفت؛ یکی متعلق به جهان آینده بود و بلندپروازیهای بشر، دیگری ریشه در گذشته داشت و ترس و عقدههای سرکوبشده. یکی از کلیدیترین دستاوردهای بیگانه همین تلفیق ارگانیک بین دو ژانر بود. بیگانه: رومولوس نیز در بازگشت به این ویژگی، میکوشد بر خلاف رویهٔ دنبالههای مجموعه، سویههای ترسناکِ قصه را به نفع مرعوب ساختن تماشاگر با ریختوپاش و زرقوبرقهای بصری کنار نگذارد. این یعنی ایدهٔ مرکزی رومولوس همان داستانِ بیگانهی نخست است؛ سفینهٔ فضایی به مثابه قصری گوتیگ و جنزده که ساکنانش در تلاش برای مبارزه با نیرویی شیطانی و ناشناخته هستند. [خود اسکات، بیگانه را یک کشتار با ارهبرقی در تگزاسِ فضایی خوانده بود.]
ویدئو از کانال آپارات «انیمه»