Search

مرگ بر پیری

در دنیایی پر از جراحی زیبایی، فیلر، بوتاکس، لیفت، لیزر، انواع ایمپلنت، کاشت مو، روتین‌های مراقبت از پوست و وسواس جوانی که در فضای رسانه‌ها و به‌ویژه شبکه‌های اجتماعی به اوج خود رسیده، ماده این سؤال را مطرح می‌کند که «آیا نسخهٔ رتوش‌شده، جدید و جوان‌تر از خودتان واقعاً خود شماست یا خیر؟» بله، شما یکی هستید اما شاید دیگر همان فرد اول نباشید. ماده به شکلی تناقض‌آمیز در عین حال، هم هوشمندانه و انتقادی و به‌روز است و هم زشت و تند و شعارزده.

ایدهٔ اصلی فیلم بیش‌تر از هر چیز دربارهٔ ابژه‌انگاری بدن زن است و این واقعیت که به شکل کلی در جامعهٔ امروز زن تا زمانی زیبا محسوب می‌شود که جوان و خوش‌اندام باشد. این ایده آن قدر خوب نوشته شده که خانم کورالی فارگیت، برندهٔ جایزه بهترین فیلم‌نامهٔ هفتادوهفتمین جشنوارهٔ فیلم کن، شود. الیزابت یک ستارهٔ پا به سن گذاشته (دمی مور) پس از اخراج از تلویزیون در آستانهٔ پنجاه‌سالگی تصمیم می‌گیرد با یک شرکت مرموز تماس بگیرد تا با تزریق «ماده»، یک نسخهٔ جوان‌تر از خودش تولید کند و یک هفته در میان، به شکل نوبتی در بدن تازه زندگی کند. این بدن تازه (با نام سو و بازی مارگرت کوالی) به‌سرعت جای او را در تلویزیون و روی بیلبردها پر می‌کند.

نقد تندوتیز فیلم نسبت به کلیشه‌های محبوبیت فقط منحصر به اخراج الیزابت یا تأکید بیش از حد روی چشم‌چرانی وقیحانهٔ دوربین در برنامهٔ ستارهٔ تازه‌وارد نیست؛ مثل جایی که یک موتورسوار با بی‌حوصلگی و عصبانیت از الیزابت می‌خواهد از سر راه او کنار برود، در حالی که همین پسر جوان عاشق دل‌باختهٔ نسخهٔ جوان‌تر الیزابت است؛ یا همسایهٔ او تا حدی به الیزابت بی‌تفاوت است که حتی متوجه غیبت طولانی او نمی‌شود ولی با دیدن سو دست‌وپایش را گم می‌کند. خیلی هم عجیب نیست، در دنیای واقعی هم با وجود همهٔ ستایش‌ها در باب «زیبایی درون» و نکوهش‌ها در باب «ظاهرپرستی»، توجه عمومی بیش از هر چیز، معطوف به جوانی و زیبایی ظاهری است، به‌خصوص در صنعت سرگرمی.

شاید منبع الهام طرح اولیه، تصویر دوریان گری رمان مشهور اسکار وایلد باشد؛ داستان مردی که با اجازه ‌دادن به ظهور نشانه‌های پیری در یک تابلو می‌تواند از کهولت فرار کند. اما  این تابلو به‌تدریج به موجودی وحشتناک تبدیل می‌شود که منعکس‌کنندهٔ رفتار غیراخلاقی دوریان است. [همان‌طور که بدن الیزابت نیز به‌سرعت شروع به فساد می‌کند زمانی که سو سعی می‌کند از «ماده» استفادهٔ ناعادلانه کند.] دوریان تابلو را در یک اتاق خصوصی در خانه‌اش پنهان می‌کند و در نهایت به آن چاقو می‌زند. در فیلم نیز سو تصویر الیزابت را گوشه‌ای پنهان می‌کند و در انتهای فیلم با چاقو بخشی از آن را می‌بُرد تا مثل یک ماسک به صورتش بچسباند.

نه‌فقط داستان اصلی فیلم – که نقد جسورانه، وحشیانه و بی‌رحمانهٔ ابتذال و معیارهای زیبایی‌شناسی است – بلکه تصاویر فیلم نیز مملو از اشارات کنایه‌آمیز و گل‌درشتی است که ارزش‌های فرهنگی زمانهٔ ما را به نقد می‌کشد. از همان شروع فیلم که شاهد تولد یک ستاره روی پیاده‌روی مشاهیر هالیوود هستیم تا پایان فیلم که به همین ستارهٔ کهنه و شکسته برمی‌گردیم؛ از پرخوری خانگی و تماشای برنامه‌های سخیف تلویزیونی از روی کاناپه گرفته تا نماهای نزدیک و مشمئزکنندهٔ مدیر شبکهٔ تلویزیونی که موقع صرف ناهار در برابر الیزابت، تکه‌های نیم‌خوردهٔ غذایش را روی میز رها می‌کند؛ میگوهای صورتی کوچکی که در واقع همان دختران جوان و جذاب جلوی دوربین‌ها هستند.

با این حال این نمادپردازی غلیظ و تأکیدات تصویری آن قدر تکراری و آزاردهنده می‌شود که بیننده احساس می‌کند بیش‌تر از میزان تحملش احمق فرض شده. واقعاً هیچ نیازی به شیرفهم کردن تماشاگر با این همه تأکید روی زل زدن شخصیت‌ها به آینه، برهنگی، آرایش کردن و لباس پوشیدن یا  الصاق صداهایی غیرطبیعی و زننده به فیلم نبوده. بدون آن‌ها هم منظور فیلم‌ساز را به‌خوبی متوجه می‌شدیم.

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *