این که سروش صحت در مصاحبهٔ مرسوم جشنوارهای گفته اثرش دربارهٔ «بخشش» است و حتی در طول فیلم، یکی از معدود جملات جدیاش در همین باره است [اگر نبخشی بخشیده نمیشوی] را جدی نگیرید! حتی به دنبال پیامی دربارهٔ رفاقت یا عشق یا آرزو و هدف و این جور معانی هم نباشید. همه چیز از نام فیلم معلوم است و اصلاً اگر قرار باشد در انتظار «چیز»ی باشید، سرخورده خواهید داشت و کلید ارتباط با فیلم همین است؛ دنبال هیچ چیزی نباشید، حتی داستان و شخصیت و اوج و فرود و پیام و تأثیر. باید خودت را در یک فضای سبکبال و بیخیال و چه بسا جفنگ و جنونآمیز رها کنی و از لحظه لذت ببری، یا متنفر شوی! قبل و بعدش اهمیتی ندارد. اصلاً روایتی در کار نیست که بخواهی بدانی خطیست یا غیرخطی یا منحنی! هر جایی قابلتمام شدن است و تا هر جایی قابلادامه دادن. سر و ته نداشتن در چنین ساختاری بیش از آن که یک عیب یا متلک یا دلیلی برای دشنام باشد، یک ویژگیست. شبیه خواب میماند، شبیه کابوس یا رؤیا؛ که تابع هیچ قانونی نیست و میتواند جامپکاتهای بسیاری داشته باشد که در فضای خواب طبیعیست و به یاد آوردنش، شگفتانگیز. فیلم صحت هم همین گونه است. تابع هیچ قاعدهای نیست و در واقع «بیقاعدگی»، قراریست که میتواند با مخاطب برقرار کند و او را تا آخر روی صندلی بنشاند؛ البته نه همه را.
کافیست به نظرهای تماشاگران در فضای مجازی سر بزنید. چنان دور از هماند که اگر خودشان کنار هم باشند، کار به دعوای خونین میکشد. برخی اصرار دارند که افتضاح است و هیچی نیست و سرکاریست. عدهای هم در حد شاهکار دانستن فیلم، آن را به طور اغراقآمیزی تحسین کردهاند.
جهان با من برقص کار بهمراتب سنجیدهتری بود که احتمالاً در مرور زمان، جایگاه قابلارجاعتری خواهد یافت و بهمراتب، فضا و روابط و آدمهای دوستداشتنیتری دارد. صبحانه با زرافهها در سبکوسیاق دیگریست و البته هر دو، از ذهنی رها و بیقیدوبند خلق شدهاند. شبیه آلیس در سرزمین عجایب که بهوضوح اعلام میکند ما اینجا همه دیوانهایم. جسارت غریبیست که در زمانهٔ باب شدن ابتذال حداکثری در کمدیهای پولساز، به سمت چنین فضایی بروی و به دنبال همزمانی خنده و اندوهی باشی که ممکن است به بار ننشیند و با سر به زمین کوبیده شوی. اتفاقی که در یکپنجم ابتدای فیلم در آستانهٔ رخ دادن است، بهویژه در ضرباهنگ ملالانگیز توقف و تکرار در شوفاژخانه و استعمال مکرر کوکایین. اما بالأخره راه میافتد و گلیمش را از آب متلاطم قصهای که ندارد بیرون میکشد. نکتهٔ جالب در مورد این جور فیلمها، دلایل و مستندات مشابه برای دوست داشتن و نداشتن، بستگی به ذائقه و سلیقهٔ تماشاگر، است. مثلاً این که در هر لحظه، دهها رخداد، بدون توجه به قبل و بعدش امکان وقوع دارد. کسی که از فیلم خوشش نیامده همین ساختار سرخوشانه را به عنوان اشکال و ناکارآمدی میگوید و تماشاگر دیگری که با این میزان غیرمنتظرگی هذیانی کیف کرده، آن را به عنوان ویژگی تحسینبرانگیز به حساب میآورد.
تیزر فیلم از کانال آپارات «سینماتیکت»