Search

چشم‌های مرد بارانی

۱. فرامرز قریبیان که سینما را با مسعود کیمیایی و بیشتر به خاطر روابط فرامتنی و خارج سینما با این کارگردان شروع کرده بود، خیلی زود جای پای خود را محکم کرده و در دهه ۱۳۶۰ تبدیل به یکی از پرکارترین بازیگران سینمای ایران شد که حضورش در هر فیلمی به معنای تضمین گیشه و موفقیت مالی‌اش بود. ولی درست زمانی که همه گمان می‌کردند روند کمرنگ شدنش در سینما آغاز شود، تولدی دوباره یافت و با رقص در غبار (اصغر فرهادی، ۱۳۸۱) همه را غافل‌گیر کرد و از چهره جذاب و دوست‌داشتنی‌اش که همواره در نقش‌های مثبت کلیشه بود، آشنایی‌زدایی کرد و در نقش پیرمرد مارگیر کم‌حرف، که از جور زمانه به کویر پناه برده و از این شغل خطرناک ارتزاق می‌کند، ظاهر شد؛ نقشی پر از سکوت و مکث با چشمانی غوغاگر و نگاه‌هایی نافذ که سرش به کار خود گرم است. فیلم به عنوان نخستین ساخته سینمایی اصغر فرهادی نوید تولد یک کارگردان بزرگ را در سینما ایران می‌داد. قریبیان برای این فیلم جایزه بهترین بازیگر در جشن «خانه سینما» و همچنین جشنواره فیلم مسکو و آسیا پاسیفیک را به دست آورد.

۲. دو سال بعد این دو هنرمند سرمست از موفقیت همکاری قبلی، شهر زیبا را با هم کار کردند که این بار نیز قریبیان با گریمی سنگین نقشی به مراتب مسن‌تر و شکسته‌تر از خود را جان بخشید و در قامت پیرمردی به اسم ابوالقاسم که سال‌هاست عزادار یگانه دختر جوانش است که به دست پسری که عاشقش بوده کشته شده و حالا با رسیدن قاتل به سن قانونی، در پی قصاص اوست و از آن‌سوی، اطرافیان قاتل در پی به رحم آوردن دل سنگ ابوالقاسم و بخشش قاتل هستند، امری که به به‌سادگی میسر نیست. ایست‌ها، نوع راه رفتن و حتی استفاده متفاوت از حالت دست‌ها در سکانس‌های مختلف در کنار همان چشمان سحرانگیز، از ابوالقاسم قطبی منفی ساخته که تماشاگر در عین موافق نبودن با او همدلی کرده و سوگواری‌اش برای دخترک ازدست‌رفته را درک می‌کند. او برای بازی در این نقش نامزد بهترین بازیگر نقش دوم مرد از جشنواره بیست‌ودوم فجر شد.

۳. او با استاندارد جدیدی که برای بازی‌های خود تعریف کرده بود، در سال‌های بعد هم توانست همواره خود را در اوج نگه دارد؛ تا جایی‌که آخرین فیلمش یعنی خروج (ابراهیم حاتمی‌کیا، ۱۳۹۸) را در ۷۸سالگی بازی و پس از آن از سینما خداحافظی کرد و این نقش را به عنوان یکی از بهترین بازی‌هایش در کارنامه خود ثبت کرد.‌ فیلمی پرزحمت که در بخش اعظم آن، قریبیان را در حال رانندگی و پشت فرمان تراکتور می‌بینیم؛ پرتره‌ای جذاب از پیرمردی که مدت‌هاست منزوی شده و در پیله تنهایی، در پی جبران اشتباهات گذشته‌اش به خودتنبیهی روی آورده و حالا بر اثر یک اتفاق باز هم جامه اعتراض به تن کرده و برای ستاندن حق خویش و اطرافیانش راه تهران و ساختمان ریاست‌جمهوری را در پیش گرفته است. او در نقش رحمت بخشی – یک حاج‌کاظم جدید ولی ساکت – خلق کرده که شاید یکی از بهترین قهرمان‌های سال‌های اخیر حاتمی‌کیا باشد.

۴. قریبیان همواره یکی از قهرمانان مورد علاقه کیمیایی بوده و هست که یکی از بهترین و به‌یادماندنی‌ترین نمونه آن رضا در ردپای گرگ (۱۳۷۱) است که مقارن شده بود با حذف آرام دوبله از سینمای ایران و به‌طبع به‌تدریج با صدای خود بازیگران مواجه می‌شدیم و قدرت بازیگری فردی مثل قریبیان بیش از پیش نمود پیدا می‌کرد. او در این فیلم کسی‌ست که به خاطر رفاقت بیست سال حبس کشیده و حالا در شهری که کمتر نشانی از جوانی او دارد به دنبال رفیق و عشقش از خوان‌های مختلف می‌گذرد تا به شناخت جدیدی از آدم‌های پیرامون دست پیدا کند. صحنه‌های قدم‌زنی در تهران جدید و حس غریبانه‌ای که از زادگاهش به او منتقل می‌شود دردناک است.

۵. قریبیان در چند فیلم اول کیمیایی حضور داشت که یکی از مهم‌ترین‌شان گوزن‌ها (۱۳۵۳)‌ بود. او ایفاگر یکی از دو نقش اصلی فیلم است که تمام تلاشش را برای بیرون آمدن از زیر سایه بازی درخشان بهروز وثوقی به کار می‌بندد و به دلیل حضور ثابت در یک اتاق، بیشتر از چشم‌هایش کار می‌کشد که صحنه‌های دونفره با سید بی‌نظیر است. دو سال بعد در فیلم غزل – علی‌رغم دوبله نچسب فیلم – بار اصلی داستان بر دوش او افتاده و موفق شده گلیم فیلم را از آب بیرون بکشد و فیلمی متفاوت از فضای غالب آن روزگار به یادگار بگذارد. فیلمی به‌شدت خلوت که نمایش‌گر رقابت درونی دو برادر برای تصاحب زنی که وضعیت درست و حسابی ندارد و یک عشرت شبانه تبدیل به آزمونی برای اثبات وفاداری دو برادر نسبت به هم می‌شود و آن‌ها راه چاره را در حذف زن به عنوان عامل مزاحم می‌بینند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *