۱. گلاب آدینه فرزند حسینقلیخان مستعان، پاورقینویس معروف دهههای ۱۳۳۰ و ۴۰ مطبوعات ایران که به پدر قول داده بود اسم مستعان سردر سینماها نوشته نشود و به خاطر آن مجبور به اختیار کردن فامیلی آدینه برای خود شد تا زیر قولش نزند، برای نخستین بار با سریال افسانه سلطان و شبان (داریوش فرهنگ، ۱۳۶۰) به مخاطبان تلویزیون و سینما معرفی شد و در آن روزگار یکباره شهرتی چشمگیر به هم زد و همراه مهدی هاشمی و محمد مطیع مثلث دلنشین درباری را که مغز متفکر تمام اتفاقات هستند، تشکیل دادند و مخاطب از لحظهلحظه اتفاقات تلخ و شیرینی که حول محور این شخصیتها رخ میداد لذت میبرد. گلاب آدینه در نقش سلطانبانو چنان وجاهت منظر و شیوایی بیان داشت که در میان خیل عظیم مردان بازیگر که هر کدام سابقه طولانی در عرصه تئاتر و تلویزیون ایران داشتند چون ستارهای درخشید و نقشی که پتانسیل آنچنانی برای دیده شدن نداشت تماشایی از کار درآورد و شاید به خاطر همین ظرفیت پایین نقش بود که سوسن تسلیمی از پذیرفتن نقش ابا کرد و آدینه را به داریوش فرهنگ پیشنهاد داد تا سریال ساخته شود. یکی از طلاییترین دیالوگهای تلویزیون ایران را مهدی هاشمی در نقش شبانی که به سلطنت موقتی رسیده و نمیتواند حس حسادت خود را از رابطه حسنه سلطانبانو با وزیر اعظم پنهان کند، به او گفت: «تو سلطانبانوی مایی یا سلطانبانوی وزیر؟!»
۲. با تمام موفقیتهای سریال افسانه سلطان و شبان، چندان رونقی در فعالیت سینمایی آدینه پیدا نشد و در عرض ده سال فقط چهار فیلم زرد قناری، شکار خاموش، بهترین بابای دنیا و روسریآبی را تجربه کرد که سهتای نخست باز هم همراه همسرش مهدی هاشمی بود و این نقش «کبوتر» در روسریآبی (رخشان بنیاعتماد، ۱۳۷۳) بود که جلوه دیگری از هنر بازیگری او را به منصه ظهور رسانید. او در نقش کارگر مزرعه گوجهفرنگی، تمام جذابیتهای زنانهاش را فراموش کرده و در هیأت زنی شبهمرد که از صبح تا شب برای لقمهای نان جان میکَند ظاهر شد و سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم زن را از آن خود کرد و پس از آن جای پایش در سینما محکمتر از پیش شد و از زیر سایه همسرش بیرون آمد.
۳. شش سال بعد و در روزگار خوش فرهنگ و هنر این مرز و بوم، در فیلمی دیگر از رخشان بنیاعتماد، زیر پوست شهر شاهنقش دیگری به عهده گرفت و در اوج منازعات سیاسی، نقش مادری دلواپس را که کارگر کارخانه با زندگی فقیرانه است بازی کرد، و در حالیکه با شوهر و پسر بزرگش بر سرنوشت خانه کوچکشان بحث دارد، باید حواسش به پسر کوچکتر سیاستزده و دختر حاملهاش که سر ناسازگاری با شوهرش را دارد هم باشد و همه اینها فقط از هنر بازیگری خانم آدینه برمیآمد که در لحظهلحظه بازی نفسها را در سینه حبس کند و دلواپسیها و نگرانیهای خاص مادر ایرانی را به نمایش بگذارد و تندیس بهترین بازیگر نقش اول زن را از چهارمین جشن خانه سینما دریافت کند.
۴. سه سال پس از فیلم تلخ و بسیار گزنده زیر پوست شهر، آدینه نقشی تقریباً مشابه را این بار در فیلم بهشدت امیدوارکننده و سرخوشانه مهمان مامان (داریوش مهرجویی) بازی کرد. مادری سنتی و میانسال که مهمانی تازه از راه رسیده و رودربایستیدار دارد و وسایل پذیراییِ در دسترس، بهشدت کم است و او مجبور میشود برای حفظ آبرو به کمک همسایهها تمام تلاشش را بکند تا آب در دل مهمان تکان نخورد و اسباب شرمساری پدید نیاید. فیلم یک اعلامیه همگانی در جهت لزوم کمک به یکدیگر و باخبر شدن از حال اطرافیان است که با قلم شیوای هوشنگ مرادیکرمانی و کارگردانی مهرجویی در عین خلق لحظات پراضطراب در مورد چگونگی برگزاری مهمانی شام، در پایان نفسی بهراحتی کشیده میشود و همه شاد و خوشحال در کنار یکدیگر به زندگی ادامه میدهند.
۵. گلاب آدینه در ۱۳۹۳ نقش نخست فیلم من دیگو مارادونا هستم (بهرام توکلی) را به عهده گرفت که در آن نقش دو خواهر را همزمان بازی میکرد و باید اختلاف خانوادگی و طبقاتی میان این دو خواهر را که یکی بالاشهری و دیگری پایینشهری بود جان میبخشید و این در حالی بود که پسر خواهر متمول در میان انبوه اختلافات باید از دختر خانواده فقیر خواستگاری میکرد که این خود موجبات مشاجره و منازعه را بیشتر میکرد. فیلمی با حضور لشکری از بهترین بازیگران ایران که گلاب چون نگینی درخشان در میانشان میدرخشید.
یک پاسخ
خانم ترین خانم و بازیگری کم نظیر
دوست داشتنی و ماندنی…