خانوادهٔ بهمن مهدیپور چهار عضو دارد: بهمن پدر خانواده، مادر و دو فرزند با نامهای رامین و دنیا که این دو آخری، فارسی را با لهجه صحبت میکنند. ممکن است فکر کنیم محدودیت در پیدا کردن بازیگرانی که بتوانند فارسی را بیلهجه صحبت کنند، چرایی این مسأله است که البته خودِ این موضوع، مربوط میشود به امور تولیدی. اما برای علت چنین چیزی، روی کاغذ و داخل فیلمنامه حرفی به میان نیامده است. چرا دارم از این نقطه شروع میکنم؟ پاسخ این است که با این موضوع نیز مانند بسیاری از مسائل دیگر، سهلانگارانه برخورد شده و فیلمنامهنویسان از کنار خیلی از علت و معلولها راحت گذشتهاند و به خود زحمت ندادهاند برای سؤالاتی که از طرف مخاطب مطرح میشود، جوابی درست داشته باشند. برای همین است که فکر میکنم نداشتن لهجهٔ درست برای بچهها ما را به سمت این سؤال پیش میبرد که مگر این خانواده چند سال است که در کشوری به غیر از ایران زندگی میکنند؟ آیا بچهها در آن کشور به دنیا آمدهاند؟ آیا مهاجرت وقتی صورت گرفته که بچهها در طفولیت کامل بودهاند و به همین خاطر است که فارسی را فنلاندی حرف میزنند؟ این سؤالها میتوانند بخشی مهم از بدنهٔ فیلمنامه باشند و بنابراین ربطی به مسائل تولیدی ندارند.
در فیلمنامهنویسی ایجاد سؤالهای درست و تلاش برای رسیدن به پاسخهای درست، منجر به نگارش فیلمنامهای درست و محکم میشود که به دلیل از دست رفتن این فرصت و امکان در جهان روایی اولین برف، با فیلمی روبهرو میشویم که عاجز از تأثیرگذاری بر مخاطب است، در حالی که یکی از مهمترین کارکردهای فیلمهایی از جنس اولین برف باید در راستای اثرگذاری بر تماشاگر باشد چون فیلمهایی این چنین بر مسائلی دست میگذارند که یکی از بغرنجترین مشکلاتی است که انسانِ امروز به آن مبتلاست: پناهندگی که سابژانری از مهاجرت است.
نوع مواجههٔ اولین برف با آدمهایش و مشکلی که مطرح میکند، سرد و ساکن است. فیلم و خالقانش به آدمهایی که خود آفریدهاند نزدیک نمیشوند و از دور و با فاصله به آنها نگاه میکنند. در شرایط زندگی آنها مداخلهای دراماتیک نمیکنند و آن قدر با فاصله از آنها میایستند که شخصیتهای فیلم تا پایان برایمان غریبههایی باقی میمانند که نتوانستهایم به دنیایشان وارد شویم، و اصلاً نتوانستهایم مشکلشان را درک کنیم. شکاف بسیار بین خالق و مخلوق به حدی است که گمان میکنیم نکند که خود فیلمساز نیز بر جهانی که پدید آورده اشرافی ندارد!
طبق تعریف استانداردی که از موضوع پناهندگی وجود دارد، پناهجو یا متقاضی پناهندگی کسی است که از موطن خود خارج شده یا به علتی آن را ترک کرده تا بتواند از حقوقی دیگر در کشوری دیگر برخوردار شود. این پناهنده یا یک فرد است یا در قالب خانواده به کشوری دیگر پناه برده و از مقامات آن کشور برای زیستنی دیگرگون تقاضای اقامت و پناهندگی کرده است. این همان اتفاقی است که برای خانوادهٔ مهدیپور افتاده. اگر بخواهیم همین تعریف را روی وضعیت این خانواده پیاده کنیم، میدانیم که آنها از ایران به عنوان وطن خارج شدهاند و به کشوری اروپایی [گیرم فنلاند] وارد شده و تقاضای پناهندگی کردهاند. اما پرسش اصلی – بر اساس همین تعریف – این است که علت ترک موطن و دیار اصلی چیست؟
این سؤالی بسیار تعیینکننده است چون به واسطهٔ این پرسش و پاسخ به آن، شخصیتپردازی این خانواده شکل و رنگ میگیرد. به عنوان یک مخاطب بعد از این که یک روز را با خانوادهٔ مهدیپور میگذرانیم، بهشدت کنجکاویم که بدانیم بر آنها چه رفته که مجبور به ترک دیار خود شده و پذیرفتهاند که در آن شرایط سخت زندگی کنند و در کمپی سکنی گزیدهاند که از در و دیوار آن غم، افسرگی، نکبت و اجبار میبارد؟ اما فیلم در عوض پاسخ به این سؤال تعیینکننده، بستهای از کنشهای تکراری و روزمره را به نمایش میگذارد، طوری که میتوان فیلم را در این جملات خلاصه کرد: مادر خانواده از خواب برمیخیزد، بقیه را از خواب بیدار میکند، مسواک میزنند، صبحانه میخورند، روز را با یک زوج پرورشدهندهٔ گیاهان طی میکنند، شب را به خوشگذرانی با همسایهای مسن طی میکنند، شب میخوابند و صبح دوباره بلند میشوند تا مسواک بزنند!
در ادامهٔ بیپاسخی به آن سؤال بنیادین، فیلم سؤالهای فراوانِ دیگری را بیجواب میگذارد که از آن جمله میتوان به چرایی انتخاب فنلاند به عنوان کشور دوم، میزان سالهای بودن این خانواده در کمپ، علت نپذیرفتن مدارک از سوی دادگاه و… اشاره کرد. اما فیلمنامهٔ اولین برف از بنا کردن خود بر دو موضوع نیز رنج میکشد. اگر تا نیمه بر نگرانی خانواده در پذیرش یا عدم پذیرش دادگاه استوار است، در نیمهٔ دوم فیلمنامه میرود روی میلِ پسر خانواده برای به دست آوردن یارِ مدرسهای خود. از اینجا به بعد از مشکل خانواده منتقل میشویم به مشکل نوجوانی در طلب عشق. و شاید لحظهٔ لبخند دو نوجوان دختر و پسر بهترین لحظهای باشد که فیلم تصویر میکند.
اولین برف
کارگردان: حامی رمضان. نویسندگان فیلمنامه: حامی رمضان، آنتی راتاوا. مدیر فیلمبرداری: آرسن سرکیسیانس. تدوینگر: جونا لوهیووری. آهنگساز: توماس نیکینن. طراح صحنه: کاری کانپا. بازیگران: شهاب حسینی (پدر)، شبنم قربانی (مادر)، آران-سینا کشوری (رامین)، کیمیا اسکندری (دنیا)، محمد کانگورن (فاضل)، لارا بیرن (معلم) و… تهیهکنندگان: پریا اسکندری، امیلیا هاوکا. محصول 2020 فنلاند، 78 دقیقه.
خانوادهای ایرانی که در کمپ پناهندگان زندگی یکنواختی را میگذرانند، با نامهای از سوی دادگاه مواجه میشوند که میگوید ادارهٔ مهاجرت مدارک آنها را برای پناهندگی کافی ندانسته اما به آنها حق اعتراض داده است. همین مسأله نور امید دوبارهای را در آنها زنده میکند. از طرفی، فرزند بزرگ خانواده که پا به دورهٔ نوجوانی میگذارد، راهی مدرسهٔ راهنمایی میشود تا دورهای دیگر از آموزش را طی کند. او در مدرسه به دختری خارجی دل میبازد…