Search

پردهٔ کمی مانده به آخر

فیلمی کم خرج که با حضور خانوادگی و بازیگرانی که هیچ‌کدام ستاره نیستند ساخته شده است. چند نفری هم که کمی شناخته‌شده‌اند، امتیازی بجز نقش آفرینی همسو و مؤثر ندارند. بازی‌های یک‌دست که در برخی سکانس‌ها [به‌ویژه بازی‌های کیت کوپفرر در نقش دانیل/ دن] درخشان است. فیلم در یک‌سوم ابتدایی، به نظر اثری ملال‌آور و نامتعارف می‌آید و بعد بی‌آن‌که نیازی به تنش ملودراماتیک یا جنایی داشته باشد، می‌تواند نمایش قدرت شفای هنر را تثبیت کند. نور شبح با وجود پیش‌درآمدهای متوسط در جلب دیدگاه جهانی، به‌خوبی توانست نظرات مثبت گسترده‌ای به دست آورد. سایت Metacritic به این فیلم امتیاز 83 از 100 را بر اساس 21 نقد داده است، که نشان‌دهندهٔ تحسین جهانی‌ست.

Ghostlight را می‌توان «نور شبح» ترجمه کرد، اشاره به نوعی نور کم در مرکز تئاتر، هنگامی که صحنه خالی و تاریک است. کارکرد معمول آن ایجاد نور در غیاب عوامل و پرهیز از تاریکی مطلق و یکی از تأثیرات آن، افزایش ایمنی است. اما به‌تدریج در طول تاریخ نمایش، مفاهیم درآمیخته با افسانه نیز به آن افزوده شده است. گفته می‌شود چراغ‌ها شیطان را دور می‌کنند. همچنین نور مانند راهنمایی برای ارواح شایسته و سزاوار عمل کند که می‌پنداشتند هر تئاتری را تسخیر کرده است. زمانی که در طول همه‌گیری کرونا چاره‌ای جز تعطیلی سالن‌های نمایش در سراسر جهان نبود، بسیاری از مراکز تئاتر، این نور را چونان تنفسی باقی تا زمان ازسرگیری اجراها حفظ کردند.

نور شبح فیلمی‌ست که از دریچهٔ واقعیت سرسخت امروزی به تراژدی رومئو و ژولیت نگاه می‌کند، که یکی از غریب‌ترین عشق‌های ادبی و ابدی است؛ با ترجیع‌بند مشترک «عشق به مثابه نور در ظلمت». فیلم به اندازهٔ نمایش‌نامه‌ای که برگزیده، تراژیک نیست، هرچند که اندوهی سراسری در تاروپودش تنیده شده است. در نخستین ارزیابی ژانر، یک درام خانوادگی به شمار می‌آید. اما هر چه پیش می‌رود به مختصات یک متادرام روان‌کاوانه تبدیل می‌شود. در این شکل روایت، شاهد اجرای نمایشی در دل یک قصه هستیم و در واقع دو درام در جریان است که روابط متقابلی بر هم دارند. در این‌جا نقطهٔ عزیمتی عینی هم دارند و این که برایانِ عاشق و معشوقش که خودکشی کردند درست هم‌سن‌وسال رومئو و ژولیت و شبیه همان عاشقان آرمانی انتخاب شده‌اند. با وجود رو بودن گزینش داستانی، فیلم‌نامه‌نویس در این میزان شباهت، ماهیت تعبیری و تشبیهی در اتصال دو نقطهٔ مشابه در تاریخ دارد؛ با این تفاوت که در این‌جا، کریستین زنده می‌ماند و در برابر خانوادهٔ غمگین و شاکی برایان قرار می‌گیرد. چنین انتخابی یادآور روایت زفیرلی از شاهکار شکسپیر است که به دلیل همین تشابه سن، مقبول‌تر از بقیهٔ نمونه‌های مشابه شده است. و تعارض مدرن فیلم، انتخاب میان‌سالان برای اجرای نمایش‌نامه‌ای‌ست که در دل فیلم اجرا می‌شود و چهره‌شان هم به شکلی است که برای عشق منجر به خودکشی متقاعدکننده نیست.

از نمونه‌های موفق و مشهور ایرانی، می‌توان به نمایش‌نامهٔ شب هزار و یکمِ بیضایی و فیلم پردهٔ آخرِ واروژ کریم‌مسیحی اشاره کرد که جزییات ساختاری‌شان بر اساس ارتباط‌های پیچیده بین واقعیت و نمایش بنا شده است. در چنین قالبی، مناسبات شناختی بین عوامل شکل‌دهندهٔ دنیای درام اول/ واقعیت و درام دوم/ نمایش می‌تواند بستری برای شکل‌گیری یک کل واحد تازه، شامل هر دو موقعیت شود.

در نور شبح واقعیتی تازه از ترکیب طرح‌وارهٔ رومئو و ژولیت با آدم‌هایی آسیب‌دیده در چهارصد سال بعد از نگارش قصه در دنیای امروز خلق می‌شود. واقعیتی که به‌تمامی شبیه همان قصه نمی‌شود و در ادامه شامل خشم و غم و شکایت و روان‌درمانگر و دادگاه و وکیل است. عشق قصه به نوعی دیگر نصیب پدر خانواده/ دانیل می‌شود که از پس سوگواری خودکشی پسرش برنیامده و خانوادهٔ سه‌نفرهٔ آشفته‌ای دارد. او عشق برایان به کریستین را انکار می‌کند، جلسهٔ مشاورهٔ دخترش را ترک می‌کند و با واکنشی خشن، دادگاه را به هم می‌ریزد. حتی به همسرش پرخاش می‌کند که چرا می‌خواهد در جایی که برایان خودکشی کرده گل‌ بکارد. آشنایی تصادفی‌اش با یک گروه تئاتر محلی و خلق فروغی عاشقانه که از نمایش به واقعیت تسری پیدا کرده، نقشی شبیه یک نجات‌دهنده از باتلاقی فروبرنده دارد.

ویدئو از کانال آپارات «رسانه متحرک»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *