میتوان پروندهٔ نقد تگزاس3 را با عباراتی مثل سخیف، مبتذل، تجاری و حتی مستهجن بهکلی بست و با اشاره به شوخیهای رکیک، رقصهای مبتذل و آهنگهای خالتور یک متن بلندبالا و حسرتآمیز برای کلیت سینمای ایران نوشت و از وضعیت موجود اظهار تأسف کرد. حتی میتوان برای فرار از تحلیل و پژوهش دربارهٔ فیلم، کل اثر را ماقبل نقد، ماقبل فیلم و حتی ضدملی خواند و سری به نشان تأسف تکان داد که چه بر سر سینمای ایران آمده است. ولی سؤال اصلی این است منفعت طرد سینمای کمدی طی این سالها و به چوب ابتذال راندن این حجم از تولید فیلم و گسترهٔ مخاطب چه بوده است؟ و آیا این برخورد قهرآمیز با این نوع سینمای عامهپسند با وجود تمام تفاوتها در ساختار و نحوهٔ ارتباط با مخاطب، ناشی از ایرادهای غیرقابلاغماض این نوع سینما است یا افراط در عقلانیت و نکوهیده بودن خنده در فرهنگ رسمی؟ و از همه مهمتر این سؤال مطرح است که نباید نقد فیلم به عنوان یک موجود مستقل توانایی مواجهه با هر پدیدهٔ تأثیرگذار سینمایی را داشته باشد؟
اگرچه نگارش نقد دربارهٔ زیباییشناسی، مهندسی کارگردانی، نحوهٔ طراحی شخصیت و حتی تحلیل روایت نیز تحقیقاً ممکن نیست و این وضعیت بیش از این که از ناتوانی ابزارها و تکنیکهای نقد فیلم به عنوان یک پژوهش هنری باشد، نشانهای از نوعی مغالطه یا سوءتفاهم دربارهٔ نوعی از سینماست که در ذات با خط اصلی نقد فیلم بیگانه است. نکتهٔ مهم این است که ظاهراً سهگانهٔ تگزاس، نمایندهٔ سینمایی است که تلاش دارد مخاطب را از اندیشه و تأملات عمیق رهایی بخشد؛ یعنی دقیقاً نقطهای مقابل هدف غایی هر نقد سینمایی.
حُسن ساخته شدن سهگانهٔ تگزاس این است که میتوانیم هر مؤلفهٔ ساختاری، تکنیکی و محتوایی را در قسمتهای مختلف جستوجو کنیم و از تکرار یا حذف مؤلفهها به نتایج جدید برسیم که ممکن است قابلتعمیم به کلیت سینمای عامهپسند باشد. اگر در تگزاس اول با آدمهایی درمانده و ساده سروکار داشتیم که مواجههشان با یک باند مخوف مافیایی، موقعیتهای کمیکی را خلق میکرد، عمدهٔ شوخیها و جذابیت در لوکیشن خارج از کشور، بازیگر زن خارجی و شوخیهای کلامی بود. در تگزاس2، با آدمهای فرصتطلب روبهرو هستیم که رندبازی و فرصتطلبیشان دستمایهٔ موقعیتهای کمدی است؛ شوخی با مفهوم «ازدواج مادر» و فرصتطلبیهای همسر جدید و همچنین شوخیهای تفاوت فرهنگ دو کشور، موتور محرک کمدی در این قسمت را میسازد. ولی خوشبختانه در تگزاس3 عملاً با مجموعهای از مؤلفههایی روبهرو هستیم که در قسمت اول و دوم تگزاس باعث جذب مخاطب میشد و این امر میتواند ما را به استخراج مفاهیمی معنادار از سینمای عامهپسند سوق دهد. در تگزاس3، دوباره شاهد همان فرصتطلبی بابک (مهدی هاشمی)، همسر مادر ساسان (سام درخشانی) هستیم و همان موقعیت حضور شوهرِ مادر و مصادرهٔ کل اموال خانواده توسط او عیناً تکرار شده است. علاوه بر آن شوخیهای کلامی برزیلی/ ایرانی قسمت دوم، در قسمت سوم ادامه پیدا کرده است. آن سکانس استعمال دستهجمعی کوکایین در بیربطترین و بیمنطقترین حالت ممکن اجرا شده و از همه مهمتر مؤلفهٔ مرتبط به ناخنک به مفهوم ایران و میهنپرستی هم تکرار شده است. اگر در قسمت اول، مفهوم «هیچوقت یک ایرانی را تهدید نکن» وجود داشت، در قسمت دوم ترس و رعب گنگسترهای برزیلی در شب چهارشنبهسوری وجود داشت و در قسمت سوم تلاش شخصیتها برای حفظ آبرو و امنیت ایران بیش از آن که یک موتیف قابلپژوهش در سهگانه باشد، حوالهای تاریخی برای مفهوم میهن در نظر مخاطب عام است که چه چیزهایی مایهٔ فخر و مباهات عامهٔ مردم است. ولی از همهٔ این موارد مهمتر، مؤلفههایی است که در قسمتهای بعدی، کمرنگ یا حذف شده است. اصرار فیلمساز برای تنوع لوکیشن و موسیقی در قسمت اول و دوم و همچنین استفاده از بازیگران مشهور در نقشهای فرعی از بین رفته و در اتفاقی کاملاً عبرتآمیز وسواس در تصویربرداری و کیفیت بازیها و حتی سیر منطقی و دراماتیک وقایع کاملاً فدای سرعت و هزینههای تولید شده است.
تیزر از کانال آپارات «سینماتیکت»