آتیلا پسیانی از پیشگامان تئاتر تجربی در ایران و بازیگری پرکار بود که در بیش از ۴۰ نمایش، ۷۰ سریال تلویزیونی و شبکه نمایش خانگی و در حدود ۸۰ فیلم بازی کرد.
او که فرزند جمیله شیخی بود و در دوران کودکیاش پدر را از دست داد. از همان دهسالگی روی صحنه رفت و خیلی زود موفق شد از زیر سایه مادرش درآید و صاحب تشخص و هویت مستقل شود. وقتی در دهسالگی به درخواست رکنالدین خسروی و به دلیل کمبود بازیگر، دو نقش در نمایش حکومت زمانخان را به عهده گرفت، کمتر کسی میتوانست حدس بزند بعدها چه استعدادی در بازیگری ظهور خواهد کرد و با انداختن دو تا چین به ابرو بدترین و سنگدلترین آدمها را خلق خواهد کرد و با کمی تغییر در لبها و چهره و ملایم کردن نگاهش تبدیل خواهد شد به مهربانترین پدر و نزدیکترین دوست قهرمانان داستان. او تا ماههای آخر عمرش همهجور نقشی را تجربه کرد و همواره فعال بود.
پسیانی در سینما کارش را با عفریت (فرشید فلکنازی) و مرگ سفید (حسین زندباف) شروع کرد. ولی طلسم (داریوش فرهنگ) در شناساندنش تأثیر مهمی داشت و او را از قامت بازیگر میانپردههای تلویزیونی چون محله برو بیا و محله بهداشت (هر دو داریوش مؤدبیان) و در نهایت سریال مثل آباد (رضا ژیان) تبدیل به یکی از جواناولهای آن دوره سینما کرد. هرچند دوبله به بازی پسیانی اندکی ضربه زده بود اما او از فرصتها بهترین استفاده را کرد و در برههای به عنوان نماد جوانان شجاع و طغیانگر علیه بیعدالتیها مطرح شد و فیلمی چون کشتی آنجلیکا (محمد بزرگنیا) و سریال گرگها (داود میرباقری) را بازی کرد. اما پسیانی همچنان یک بازیگر خوب در سایه بود که فقط در نقشهای کوتاه میدرخشید. در دو فیلم با یک بلیت (داريوش فرهنگ) به نقش دستیار کارگردان و مسافران (بهرام بیضایی) به نقش افسر پلیس راه، حضوری کوتاه و پذیرفتنی داشت. تا اینکه نخستین نقش اولش را در خاکستر سبز (ابراهیم حاتمیکیا) بر عهده گرفت که مکاشفه عکاسی به نام هادی در بوسنی و هرزگوینِ دوران جنگ بالکان و جستوجو برای یافتن نامزد رفیق تصویربردارش است. هرچند که در این فیلم پسیانی هر دو نقش هادی و عزیز را همزمان بازی میکند اما از لحاظ نوع گریم تفاوت چندانی با هم ندارند و اصلاً دلیل این تعمد کارگردان مشخص نیست و تا اواسط فیلم سبب سردرگمی مخاطب میشود. ولی پسیانی توانسته در نقش یک هنرمند ایرانی در مواجهه با دنیای غریب و فضای ناآشنا پذیرفتنی جلوه کند و بلافاصله دو نقش مهم خود را در روز شیطان (بهروز افخمی) و در کمال خونسردی (سیامک شایقی) ایفا کند. در فیلم اول او به نقش میشل گنجبخش خرابکار حرفهای و خونسرد است که پشت قیافهای سنگی عزمی راسخ برای رسیدن به هدفش دارد و در سکانس معرفی خود چنان بیننده را با قتلی تروتمیز شگفتزده میکند که کمترین تردیدی در جنایتهای بعدیاش نمیتوان کرد. او این طینت پلید و دسیسهچینی را در فیلم دوم هم با خود دارد و به سبک فیلمهای هیچکاک نقشه دقیقی برای کشتن همسرش طراحی و اجرا میکند.
پسیانی در هیوا (رسول ملاقلیپور) نقشی بیسابقه را بازی میکند که بعدها سنگ بنای شخصیتهای دورو و ریاکار در سینمای ایران میشود. رزمندهای ترسو که در خط مقدم گیر افتاده و برای بازگشت به پشت جبهه مجبور به شلیک به خود میشود تا همراه سایر مجروحان به بیمارستان منتقل شود و از آن مهلکه جان سالم به در ببرد. جالبتر اینکه در سالهای پس از جنگ سفیر ایران در سنگال شده و قصد دارد با همسر فرمانده شهیدش ازدواج کند. نگاه تلخ ملاقلیپور به جنگ از شخصیت امیر کرمی نمونهای باورپذیر ساخته که سهم پسیانی در جان بخشیدن به آن پر رنگ است.
پسیانی همزمان با آن در دو زن (تهمینه میلانی) نقش احمد، شوهر سیاهدل و بهشدت سنتی فرشته، را بازی میکند که با چربزبانی او را به دست آورده و حالا در چارچوب خانه اسیرش کرده و اجازه کوچکترین فعالیت اجتماعی را به فرشته نداده و از او زندانی محترمی ساخته که از نظر قانون هیچگونه کم و کسری ندارد اما بدبینی و بیاعتمادی احمد به همسر باعث آزار و اذیت طرفین و در پایان منجر به کشته شدن احمد میشود. پسیانی با چشمانی بیاعتماد به جامعه تصویری رقتانگیز از آدمهای مستبد و خودرأی در چهارچوب خانواده ارائه میکند. اما در نسل سوخته (رسول ملاقلیپور) یک قربانیست. قربانی جامعه هیولاواری که اجازه نمیدهد یک راننده تاکسی سرش به کار خودش گرم و نانآور خانهاش باشد. خانهای که در آن حتی همسرش هم قبولش ندارد و برایش هیچ عطری نمیزند، در حالیکه برای رفتن به مهمانیها خودش را معطر کرده و دلبری میکند.
پسیانی در آب و آتش (فریدون جیرانی) به جلد احمد (دو زن) برمیگردد و البته شرارتی ذاتی را هم به آن اضافه کرده و در حال بهرهکشی از زن موردعلاقهاش است که بچهای هم از او دارد و او را به کارهای خلاف وامیدارد.
پسیانی نقشی مشابه احمد را در شام آخر (فریدون جیرانی) هم بازی میکند و تمام تلاشش را برای محدود کردن همسرش که استاد دانشگاه است به کار میبندد و حتی از رفتن به سر کلاس درس و آبروریزی هم ابایی ندارد. اما در نیمه پنهان (تهمینه میلانی) نقشی کاملاً مخالف آن را بازی کرده و در مقام نماینده ریاست جمهوری، پیگیر پرونده قضایی یک زن محکوم به اعدام میشود و سعی دارد که از این شخصیت، سیمایی آرام، مقتدر، همدلیبرانگیز و مهربان ارائه دهد. پسیانی هوشمندانه این دو وجه مثبت و منفی خود را یکجا در سریال گمگشته (رامبد جوان) – از نخستین سریالهای مناسبتی سیما – به خدمت میگیرد و دو نقش متفاوت و متضاد را در این سریال بازی کرده و از شباهت فردی خلافکار به مردی بانفوذ و ثروتمند خود را به جای او جا میزند. پسیانی در این سریال تفاوت شخصیتها را با ظرافت درک و ارائه کرده و حتی در هنگام بازی کردن نقش آدم خوب ماجرا سعی میکند نشانههای ظریف از این بازی در بازی را به نمایش گذارد.
یکی از جالبترین نقشآفرینیهای پسیانی را در چه کسی امیر را کشت؟ (مهدی کرمپور) شاهدیم. رضا که از دوستان سیاسی و چپ امیر است به دلیل نقشه خرابکارانهای که امیر کشیده، هم به زندان افتاده و هم باعث کشته شدن دختر مورد علاقهاش (خواهر امیر) شده و حالا بعد از آزادی در جلوی دوربین از انگیزههایش برای انتقام از امیر میگوید و در عین حال با سفرههای رنگین و غذاهای جور واجور و خانهای پر از امکانات هم دهنکجی آشکار به شعارهای چپ قبل از زندانش میکند و هم میخواهد بعد از ۱۴ سال محدودیت شکمی از عزا در بیاورد. این تکگویی جذاب و طولانی را پسیانی با مهارت تمام اجرا میکند.
اما یکی از تأثیرگذارترین حضورهای پسیانی در زیر تیغ (محمدرضا هنرمند) و همان یکیدو قسمت اول سریال است. در حالیکه آرامآرام میانسالی را سپری کرده رفاقت چندین و چند سالهاش با محمود (پرویز پرستویی) چنان باورپذیر از کار درآمده که حتی قتل غیرعمدش توسط محمود برای بینندگان قابل باور نیست. او در همان حضور کوتاه تصویری باورپذیر از پدری مهربان و رفیقی شفیق ارائه میدهد که تمام انرژیاش را برای خوشحالی خانواده خود و رفیقش در سفری به طبیعت به کار میبندد و همان بیغلوغشی و پاکسیرتیاش باعث میشود که برای دفاع از برادرِ نهچندان خوشنامش وارد مجادله کلامی شده و دست آخر جانش را از دست بدهد.
محمد سلیمی در پاداش سکوت (مازیار میری) ادای دینی است به حاج داود کریمی از فرماندهان ارشد جنگ، که پس از پایان جنگ به کارگاه تراشکاریاش برگشت و بیهیچ سهمی از سفره انقلاب در گمنامی زیست کرد تا اینکه در اوایل دهه ۱۳۸۰ و به خاطر عوارض ناشی از حملات شیمیایی جانش را از دست داد. پسیانی برای بازآفرینی نقش سنگتمام میگذارد و او را به عنوان شمایلی دوستداشتنی از مردان بیادعای جنگ معرفی میکند. بهخصوص وقتی در سکانسهای بعدی همرزمانش را میبینیم که غرق در قدرت، ثروت و شهرت شدهاند غربت امثال محمد سلیمی و همدلیاش با اکبر (پرویز پرستویی) بهتر درک میشود.
پسیانی در ادامه با تمام قدرت به حضور در پروژههای بسیاری ادامه میدهد، اما یکی از بامزهترین کارهایش را در سریال چاردیواری (سیروس مقدم) تجربه کرد و نقش تقی تاکسی را با لهجه آذری بازی کرد که دربهدر دنبال پسر از نظر خود خلافکارش نادر (امیر جعفری) افتاده که بگیرد و با ۴ تا سیلی تنبیهش کند. جوشی بودن و خطونشان کشیدنهای متوالی از ویژگیهایی بود که در بالا بردن بار کمیک این نقش تأثیر داشت. برعکس آن را در سریال پردهنشین (بهروز شعیبی) میبینیم. او در قامت مردی آرام و دوراندیش دیده میشود که ریگی به کفش دارد و بعدها مشخص میشود که تمام توطئهچینیها بر علیه حاجآقا شهیدی (فرهاد آییش) زیر سر او بوده و برای بیاعتبار کردن حاجآقا و تملک داراییهای همسر و خواهر همسر خود دست به هر کاری زده است. نقشی که مشابهش را در آن برهه بارها و بارها ایفا کرد و از جمله در کارگر ساده نیازمندیم (منوچهر هادی) که از یک سو در مرگ مشکوک رحمت دست داشته و از سوی دیگر با کمک به خانوادهاش سعی در تصاحب دختر ۱۶سالهاش دارد و از انجام هیچ نامردی در حق اطرافیانش غافل نیست و بنده پول است و شهوت!
یک پاسخ
آتیلا پسیانی بازیگری که از حدود 40 سالگی دیده شد هم از طرف منتقدین هم از طرف مخاطب فیلمهای مهمی با کارگردان های به نام کارنامه وی را رقم میزند استارت این دیده شدن با فیلم خاکستر سبز از ابراهیم حاتمی کیا زده شد و تا پایان نقش های متفاوت ایفا کرد و می شود گفت اکثر کاراکتر ها را بازی کرد و چیزی از قلم نیفتاد .