می‌زند باران به شیشه

۱. سال‌های زیادی طول کشید تا فتحعلی اویسی از شمایل آشنا و تثبیت‌شده‌اش در سینمای ایران و نقش آدم‌های قسی‌القلب که به‌راحتی آب خوردن قتل می‌کنند و هیچ اثری از رحم و شفقت در چهره‌شان پدیدار نیست در بیاید و نیمه پنهان شخصیتش را که بسیار طناز و ملیح است به مخاطبان ارائه کند. هرچند که در اوایل دهه ۱۳۷۰ با ساخت فیلم مریم و میتیل در فضای کودکانه سعی داشت آشنایی‌زدایی از شخصیت سینمایی‌اش داشته باشد که به دلیل ناکامی فیلم، تلاش‌هایش به ثمر ننشست و مجبور شد تا اواخر دهه ۷۰ به همان روند تثبیت‌شده‌اش ادامه دهد و به حضور در نقش‌های مکمل و منفی بسنده کند. اوج آن را در ناخدا خورشید (ناصر تقوایی) شاهدیم و اویسی در نقش سرهنگ که هیچ سابقه نظامی ندارد و به عنوان سردسته گروهی از خلافکاران تبعیدشده به جزیره‌ای در جنوب که ربطی هم به فضای سیاسی بعد از کودتا دارند، چنان کاریزمایی از خودش به نمایش می‌گذارد که مخاطبان با دیدنش به وحشت می‌افتند و با آن قد و بالا و سبیل ترسناک که صدای عطاءالله کاملی هم در دوبله تکمیلش می‌کند، آن نقش فرعی را تبدیل به یکی از باشکوه‌ترین حضورهای سینمایی‌اش ساخت.

۲. او که فارغ‌التحصیل رشته بازیگری و کارگردانی از دانشگاه ایالتی تکزاس بود، در سرب (مسعود کیمیایی) هم نقش یزقل عضو یک سازمان صهیونیستی را بازی می‌کند که در کار تصفیه یهودیانِ مخالف صهیون است و با آن سبیل و چشمان رنگی‌اش تصویری هولناک از خود به نمایش می‌گذارد که در همان ابتدای فیلم یعقوب را به قتل رسانده و حالا سایه‌به‌سایه دنبال دانیال و مونس دو شاهد ماجراست تا با از بین بردن‌شان قتل را به گردن میرزا محسن بیندازد. نقشی منفی که این بار هم با دوبله کاملی و دیالوگ‌های کیمیایی به اندازه کافی بروز و ظهور پیدا می‌کند و اویسی به خاطرش نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش دوم مرد از جشنواره فیلم فجر می‌شود. اتفاقی که دو سال قبل برای حضور در ناخدا خورشید هم برایش افتاده بود.

۳. حضور در فیلم کمدی مومیایی۳ (محمدرضا هنرمند) اولین چالش اویسی برای دور شدن از نقش‌های خشن است که بخشی از استعدادهای بازیگری‌اش در زمینه طنز را به نمایش می‌گذارد، و البته صدای خود بازیگر هم به باورپذیر بودن و خروجش از سایه دوبله کمک می‌کند. فیلم که یک پارودی و تصویرسازی کاریکاتوری از فیلم‌های پلیسی است، در بخش طنز تصویری هم به کمک نقش آمده. مثلاً در یکی از صحنه‌ها، اویسی جمله «کف کردم» را ادا می‌کند و همزمان آثار کف در چهره‌اش می‌بینیم. یا جمله «برق از سرم پرید» منتهی به سیخ شدن موهایش می‌شود. این همکاری موفقیت‌آمیز در سریال کاکتوس هم با هنرمند ادامه پیدا کرد.

۴. اما انگار کارگردانان هنوز به صورت کامل در مورد پوست‌اندازی اویسی در رابطه با نوع نقش‌هایش به قطعیت نرسیده بودند. امرالله احمدجو در سریال تفنگ سرپر نقش فرمانده نیروهای روسی را – که روستای محل وقوع داستان را اشغال کرده‌اند – به او واگذار می‌کند که از نیمه دوم سریال وارد داستان شده و خیلی زود، علی‌رغم منفی بودن نقش، در دل مخاطبان جا باز می‌کند. او با اندکی گریم شباهت آشکاری به روس‌ها پیدا کرده و با چند کلمه روسی هم سعی می‌کند نقشش را باورپذیر دربیاورد. ولی نکته‌ای که بیشتر به کمکش آمده، تحلیل خاصش از نقش بوده که سعی دارد همه‌چیز را با گفت‌وگو حل کند و اطرافیانش را با دلایل خود مجاب سازد، تا جایی‌که حتی دار زدن هشت نفر در عرض یک ساعت را هم می‌تواند توجیه کند. سخنرانی‌های طولانی، مکث‌ها و آکسان‌گذاری‌هایش و همچنین بازی با دست و بخش‌های مختلف صورتش چنان دل‌پذیر است که مونولوگ‌های طولانی‌اش را هم جذاب‌تر می‌کند. مهم‌تر این‌که طنز ظریفی هم به نقش افزوده تا از تک‌بعدی و تخت بودن نجاتش بدهد.

۵. اما بدون شک مهم‌ترین نقشی که سرنوشت اویسی را تغییر داد و او را به عنوان یکی از کمدین‌های موفق دهه ۱۳۸۰ و ۹۰ معرفی کرد، نقش کیومرث کاوسی در سریال بدون شرح (مهدی مظلومی، ۱۳۸۱) بود که سردبیری‌ست با نشریه‌ای در حال ورشکستگی و او حالا باید هر روز عواملش را دور هم جمع کند و برای‌شان سخنرانی کند و از آن‌ها برای کمک به نجات این کشتی به‌گل‌نشسته مدد جوید. سردبیری که فقط حرف زدن بلد است و پیچاندن خبرنگارانش در مقابل طلب امکانات، با جمله معروف «دیجیتالم کجا بود؟!»، تک‌گویی‌های طولانی و حالات خاص سر و دست و بدن و تأییدها و تأکیدهای منحصربه‌فرد و خنده دل‌ربا، ویژگی‌هایی‌ست که اویسی به نقش افزوده و یکی از بانمک‌ترین کمدی‌های تلویزیون در فضای کاملاً رسمی (دفتر یک نشریه) شکل گرفت و سکوی پرتاب خیلی‌ها شد. تا جایی‌که بعد از آن حتی هنر خوانندگی او هم جدی گرفته شده و اویسی تبدیل به خواننده تیتراژ پایانی سریال‌های تلویزیونی شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *