۱. اتوبوس را صمدی در سال ۱۳۶۴ با فیلمنامهای از داریوش فرهنگ ساخت که اقتباسی آزاد از فیلمنامه پرونده قدیمی پیرآباد، نوشته بهرام بیضایی، محسوب میشد که البته محمود دولتآبادی هم نسبت به آن ادعاهایی داشت.
فیلم در آذربایجان و در یکی از روستاهای حاشیه دریاچه ارومیه فیلمبرداری شده ولی به جز اسامی برخی شخصیتها مثل یاشار و نهایتاً ساز عاشیق که در قهوهخانه به عنوان صدای پسزمینه گفتوگوهای بازیگران استفاده میشود، از دیگر المانها و نشانههای مربوط به آذربایجان چیزی را با خود ندارد و در دوبله زبان و لهجه تمام بازیگران را زبان سلیس فارسی تهرانی انتخاب کردهاند و حتی در موسیقی ساختهشده توسط بابک بیات هم ارتباط چندانی به تمهای موسیقی آذربایجان داده نشده است.
فیلم حکایت اختلاف بالادهیها و پاییندهیها یا همان دعوای حیدری-نعمتی سالیان دور است که این بار آتش کینه با خرید اتوبوسی مستعمل توسط پاییندهیها، که موجب کسادی کار گاریچی بالادهی شده، شعلهورتر میشود و رقابت و دشمنی و در برخی موارد حتی زد و خورد بین دو گروه را تشدید میکند. در این میان تلاشهای «اسد آقا» معلم روستا که نمادی از هدایتگر جامعه است و سعی در تربیت درست نسل آینده دارد و همچنین «پیربابا» مرد نیکسیرت پابهسنگذاشته که نمادی از مصلحان بیحاشیه است هم سودی نمیبخشد. تا اینکه طرفین بعد از تحمل ضررهای مالی و جانی، به این نکته پی میبرند که تنها فرد منتفع از این اختلاف، کدخدای روستاست که به بهانه خرید اتوبوس سعی دارد مال و اموال آنها را یکبهیک از چنگشان درآورد.
در فیلم بازیهای خوبی از مرتضی احمدی، هادی اسلامی و حمید طاعتی میبینیم و یک دریاچه ارومیه پرآب و نماهای استخراج نمک از این دریاچه که جزو تصاویر کمیاب در سینمای ایران محسوب میشود.
۲. ایستگاه یکی از معدود آثار روانشناختی سینمای ایران در دهه ۱۳۶۰ بود که داستان آن در یک ایستگاه راه آهن میگذرد و درگیریهای ذهنی یک نابغه الکترونیک را که با خرابکاران همدست شده و بمبی ساعتی کار گذاشته که ۴۵ دقیقه دیگر منفجر خواهد شد، روایت میکند و مخاطب از طریق فلاشبکهای متعدد آشفتگیهای ذهنی او را که ریشه در گذشته دارد واکاوی کرده و در ادامه بعد از دیدن همسر سابقش در ایستگاه و آدمهای بیگناهی که قربانیان احتمالی انفجار خواهند بود، بدون آنکه به ورطه شعار بیفتد متحول شده و عملیات را لو میدهد. بازی درخشان پرویز پورحسینی از نکات بارز فیلم بوده و پیچیدگیهای ساختاری و درهمآمیختگی زمانی داستان برای مخاطب قابل درک درآمده است.
۳. آپارتمان شماره ۱۳ کمدی موقعیت و پربازیگری است که معضلات آپارتماننشینی در تهران و فرهنگ نامناسب اجتماعی ساکنان را مورد نقد قرار میدهد و البته در زمان خود به اندازه کافی خندهدار هم بود. علیرضا خمسه در نقش «آقا ماشالله» یکی از بهترین بازیهایش را به نمایش میگذارد و به خاطرش برنده جایزه بهترین بازیگر مرد از سومین جشنواره بینالمللی فیلم پیونگ یانگ شد. او جوان سادهدل شهرستانیست که در طول فیلم تلاش میکند آپارتمانش را فروخته و در شهرستان با دختر موردعلاقهاش ازدواج کند ولی شرایط خاص آپارتمان و همسایهها مانع از آن است. استقبال خوب تماشاگران به هنگام اکران و همچنین دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم از نهمین جشنواره فیلم فجر مبین این نکته بود که صمدی توان راضی نگه داشتن همزمان تماشاگران و داوران را دارد.
۴. مردی که زیاد میدانست نخستین ساخته صمدی بعد از سالها دستیاری در سینمای ایران بود که فیلمی اخلاقگرایانه در فضای شعاری سالهای اول انقلاب است که اعلام حضوری تأثیرگذار محسوب میشود. کارمندی که از فشارهای اقتصادی به تنگ آمده، توسط پیرمردی مرموز روزنامههای ماههای آتی را به دست میآورد و از وقوع جنگ مطلع میشود و با توسل به نادرستترین شیوهها سرمایهاندوزی کرده و روزبهروز بر حرص و طمعش اضافه میشود تا اینکه خبر مرگ قریبالوقوعش در یک تصادف را در روزنامه میبیند.
۵. فیلم سارای بعد از ساوالان و دمرل سومین ساخته صمدی بر پایه افسانههای فولکلور آذربایجان است که در دو نسخه مجزای ترکی و فارسی تولید شده و در استانهای ترکنشین به زبان محلی به نمایش درآمد و با استقبال شدید خانوادهها مواجه شد و ماهها روی پرده ماند. فیلم بر اساس قصهای شفاهی که سینهبهسینه نقل شده ساخته شد و از طبیعت زیبا و کوهستانی منطقه ارسباران و موسیقی سنتی آذربایجان بهره میبرد و آداب و سنن قدیمی و فراموششده را به نمایش میگذارد و قصه عشق سارای و آیدین و پایان تراژیک دختر زیبای ایل را که برای تن ندادن به ازدواجی اجباری با خان، خود را به رود ارس میاندازد و غرق میکند تا جاودانه شود، روایت می کند.
یک پاسخ
این فیلمساز فقید هیچ وقت جریان ساز نبوده و محدوده آثارش همین 5 فیلم با اغماض می باشد برخلاف حاتمی کیا که دایره فیلمهای تاثیر گذار و جریان سازش گسترده تر است