اکبر عبدی که اصالتش برمیگردد به روستای آقاباقر در ده کیلومتری اردبیل، از شگفتانگیزترین بازیگران مرد سینمای ایران در ژانر کمدی است و یکی از معروفترین و پولسازترین کمدینهای ایران در اواخر دهه ۱۳۶۰ و اوایل دهه ۷۰ که همراه علیرضا خمسه در گردش چرخ اقتصاد سینمای ایران تأثیری بزرگ داشتند. اما شگفتآورتر این که بهترین اجراهایش را در فیلمهای غیرکمدی شخصیتهای زن دیدهایم!
۱. بهطور قطع، اگر کارنامه بازیگری عبدی در دهه ۱۳۶۰ را به عنوان مرجع در نظر بگیریم، یکی از بهترین بازیگران تاریخ سینمای ایران در فیلمهای غیرطنز خواهد بود، که در رأس آنها نقش «غلامرضا» در فیلم مادر، ساخته جاودانه علی حاتمی، چون جواهری گرانبها میدرخشد. این نقش که با نیمنگاهی به مجید ظروفچی سوته دلان، فیلم دیگر حاتمی نوشته شده بود، در اجرا هم با دوبله منوچهر اسماعیلی شباهت بیشتری یافته و تنها تفاوت این دو شخصیت، جنس بازی استثنایی دو بازیگر نابغه سینمای ایران، بهروز وثوقی و اکبر عبدی است. هرچه مجید پر از جنبوجوش و فعال است، غلامرضا با اندامی فربه و حرکات آرام، بیشتر سایهنشینی پیشه میکند. او که عقبمانده ذهنیست، حضورش در فیلم پراحساس مادر ضریب لطافت فیلم را بیش از پیش بالا میبرد و جمله آخرش تیریست که به قلب مخاطب مینشیند و از بیخوبن دگرگونش میکند: «مادر مُرد، از بس که جان ندارد!»
۲. نخستین تجربه زنپوشی در سینمای ایران بعد از انقلاب، بهقدری تأثیرگذار و درست اجرا شده که یکی از دلایل توقیف چهارساله فیلم آدمبرفی محسوب میشود. اکبر عبدی در آدمبرفی هرقدر در قالب «عباس خاکپور» معمولی بازی کرده، وقتی در جلد «درنا» میرفت – فارغ از صدای غیرزنانه – تمام ریزهکاریهای یک خانم را با ظرافت اجرا کرده و کمتر کسی میتوانست در زن بودنش شک کند. تا جایی که برخی برادران با دیدنش تحریک شدند و حکم به توقیف فیلم دادند. چهره بهشدت گریمپذیر و جذاب عبدی، با دستان معجزهگر عبدالله اسکندری آنچنان تماشاگران را مسحور خویش کرده بود که حتی بازیهای زیبای داریوش ارجمند، مهدی فتحی و پرویز پرستویی، همچنین دیالوگهای موزون و ماندگار داود میرباقری در این فیلم، همه تحتالشعاع حضور دلچسب درنا قرار گرفته بودند تا جاییکه امروز هم بعد از دو دهه فیلم – منهای شعارهای گلدرشت وطنپرستانه اش – جذاب به نظر میآید.
۳. همکاری با فیلمساز صاحبسبکی چون ناصر تقوایی برای عبدیِ جوان بهشدت مغتنم بود و او تمام تلاشش را برای ماندگاری نقش گروهبان مکوندی به کار بست و در طول تمام سالها، از این همکاری به نیکی یاد کرده. به گونهای که انتقادیترین سخنان عمرش را در رابطه با خانهنشینی تقوایی و قدر ندیدن فیلم ای ایران بیان کرده است. فیلم، ادای دینی آشکار است به انقلاب مردمی و سرود میهنپرستانه «ای ایران». اکبر عبدی به عنوان نماینده قدرت دیکتاتوری حاکم بر جامعه، به کاریکاتوریترین شکل ممکن نقش را ایفا کرده و هجویه ای تمامعیار از ساختار قدرت و نوع برخوردش با محیط پیرامون ارائه داده. یک نظامی سادهدل و در ظاهر قلدر که شراب قدرت مستش کرده و از تحلیل صحیح اتفاقات عاجز شده و از سوی اطرافیانش طرد میشود. کار به جایی میرسد که حتی بچه دبستانیاش هم از او متنفر میشود و بر علیهاش شعارنویسی میکند.
۴. اکبر عبدی در فیلم دلشدگان، شاهکار دیگر علی حاتمی، نقش یک شاگرد چلویی سادهدل را بازی میکند که دست تقدیر او را در مسیر زندگی عیسیخان وزیر قرار داده تا عشق به تنبک زدن را در او بیدار کند و همراه گروه موسیقی، که هریک از اعاظم و اکابر روزگارند راهی پاریس شود. عبدی هم در صحنههای تمرین تنبک نواختن، بدون شرکت در هیچ کلاس آموزشی عالیست و همچون نوازندهای قهار خود را نشان میدهد و هم در نمایش وجوه کمیک نقش، همچون سادهدلی افراطی و شکمو بودنش و در کل به عنوان نمک فیلم میتواند خود را در دل مخاطبان سختپسند فیلم جا بدهد.
۵. اجارهنشینها در سال ۶۵ ساخته شد و این در حالی بود که عبدی به عنوان یک ستاره تلویزیونی نوظهور، هنوز فرصت چندانی برای عرض اندام در سینما به دست نیاورده بود. صرفِ حضور در فیلمی از کارگردانی بزرگ مانند داریوش مهرجویی، در کنار بزرگانی همچون عزتالله انتظامی، ایرج راد، رضا رویگری، فریماه فرجامی، حمیده خیرآبادی، حسین سرشار و… به اندازه کافی برایش هیجانانگیز بود. اما او به این حضور صِرف قانع نشد و میخ خود را محکم در سینمای ایران کوبید. نقش آقای قندی یکی از نقشهای مکمل این فیلم پربازیگر بود، اما تحلیل درست عبدی از نقش و بازی بهقاعدهاش توانست رضایت مخاطبان را جلب کند و سیل پیشنهادات بعدی را به سویش روانه سازد.
یک پاسخ
در مورد فیلم هایی نظیر آدم برفی همیشه یک سوال ذهنم را درگیر میکند ، مثلا چرا باید عباس خاکپور انقدر بازیگر خوبی باشد؟؟؟