برای نجات آن‌چه داریم می‌جنگم

مینی‌سریال هشت‌قسمتی اصل بر برائت/ بیگناه فرضی از پرفروش‌ترین رمان اسکات تورو در سال 1987 که آلن جی. پاکولا بر اساس آن فیلمی با بازی هریسن فورد در 1990 ساخت، اینک توسط دیوید کلی (سازندهٔ سریال موفق دروغهای کوچک بزرگ) خلق شده است. این بار ترجیح داده شده برای جالب نگه داشتن موضوع‌ها پیچ‌وخم‌های جدید و چند داستان فرعی برای قرن بیست‌ویکم اضافه شود. سریال با بازیگران متفاوت‌تر از نظر نژادی، شخصیت‌های افزوده، مظنونان احتمالی و گسترش موضوع تحقیق و همچنین ابزارهایی همچون نمونه‌گیری DNA، ایمیل، تلفن‌های همراه هوشمند به‌روزرسانی شده اما طرح اصلی داستان بدون تغییر باقی مانده است.

جیک جیلنهال نقش راستی سبیچ را بازی می‌کند، دادستان شیکاگو که با هم‌دانشگاهی خود باربارا (راث نگا) ازدواج کرده و ثمرهٔ زندگی‌شان یک دختر و یک پسر نوجوان است. البته همه چیز آن طور که به نظر می‌رسد نیست، و راستی با همکارش کارولین پُلهموس (رناته رینزوی) رابطه برقرار کرده است. کارولین به مثابه کهن‌الگوی زن جاه‌طلب به عنوان نیرویی فریبنده همچون لیلیث (الههٔ شیطان) است که معاشرت مردان با این زنان قدرتمند به مرگ‌شان ختم شد. باربارا می‌داند که راستی در حال درمان است اما به دلایلی به نظر نمی‌رسد کارولین را رها کرده باشد. زمانی که کارولین در خانه‌اش به طرز وحشیانه‌ای به قتل می‌رسد، به طور طبیعی، و ابراز تمایل راستی برای ادامه و اصرار رابطه با کارولین و آخرین فرد حاضر در خانهٔ کارولین، او را به مظنون اصلی تبدیل می‌کند.

اصل بر برائت به بیننده اجازه می‌دهد با هر شخصیت از نزدیک آشنا شود؛ از جلسات درمانی باربارا و راستی با روان‌کاوشان، گفت‌وگوی ریموند با همسرش سر میز غذا دربارهٔ پرونده، تا واکنش فرزندان راستی و درک دروغ‌های پدرشان. شیمی رابطهٔ درخشانی از راستی و خانواده‌اش شاهد هستیم. حضور خانواده به عنوان موضوعی تأثیرگذار در سرتاسر این مجموعه به چشم می‌خورد. شاید در آغاز بچه‌ها رفتار سلبی نسبت به پدرشان از خود نشان می‌دهند اما به‌مرور خودشان را درگیر موضوع می‌کنند تا از این بن‌بست خلاص شوند. اعضای خانواده پر از رمز و راز هستند و راستی گاه با کنش‌هایش، نیمهٔ پنهان و شک و تردید را نسبت به آن‌ها تقویت می‌کند که ممکن است قاتل در این جمع چهارنفره باشد. هر چه بیش‌تر جلو می‌رویم، حس فزاینده‌ای به وجود می‌آید که راستی مایل است احساساتش را پنهان کند. هنگامی که رابطه مخفیانهٔ راستی با کارولین کشته‌شده و باردار برملا می‌شود، راستی به گونه‌ای عمل می‌کند که ما را به این باور برساند که قادر به انجام چنین اقدام وحشتناک و وحشیانه‌ای است. از سوی دیگر راستی ما را در لحظات کلیدی متقاعد می‌کند که با وجود داشتن یک قطب‌نمای اخلاقی شکسته، در اعماق وجودش آدم بد و شروری نیست. از همان آغاز، راستی احساس گناه، شرم یا هر دو را پیش می‌برد. جیک جیلنهال تضاد و تزلزل شخصیتی راستی را به‌خوبی بازی می‌کند. تحلیل‌های مستمر و دقیق سریال از زندگی حرفه‌ای و شخصی راستی، بیننده را در فضاهای مختلف از خانه و دادگاه و دفتر دادستان قرار می‌دهد.

معمای قتل در اصل بر برائت پرتعلیق و گیراست و مخاطبان خود را دائماً مورد پرسش قرار می‌دهد و در مورد برخی شخصیت‌ها ظنین می‌کند. نقش‌های زن در مقایسه با نقش‌های موجود در نسخهٔ سینمایی به شکل قابل‌توجه و ماهرانه‌ای امکان بروز یافته‌اند. باربارا که می‌توانست نقش فرعی و کلیشه‌ای باشد، به انسانی کاملاً پیچیده و سه‌بعدی تبدیل شده و با این حقیقت دست‌وپنجه نرم می‌کند که با بدترین و بی‌وفاترین شوهر دنیا ازدواج کرده و زندگی او و خانواده‌اش در شرف تبدیل شدن به یک سرگرمی تلویزیونی است. باربارا برای مقابله با تحقیر و شرم عشقش به همسر و پیوند خانوادگی‌اش تلاش می‌کند؛ حتی به او می‌گوید: «من برای نجات آن‌چه داریم می‌جنگم.»

تیزر سریال از کانال آپارات «فیلیمو»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *