Search

عزیز ما بودی! 

چند ماه پیش از فوت علی، برای کاری زنگ زدم به ابراهیم نیرومند که گفت با علی سلیمانی هست و رفته‌اند به شهرستان سراب، روستای سرنسر زادگاه علی در دامنهٔ کوه بزقوش تا دیداری تازه کند با قوم و اقرباء به‌خصوص عمهٔ دوست‌داشتنی و بامحبتش و بعد همان لحظه گوشی را داد دست علی تا چاق‌سلامتی کنیم و عذر تقصیر بخواهم به خاطر همراهی نکردنش. علی بزرگ‌شدهٔ تهران بود و تا حدی به لهجهٔ de جنوب‌شهری تهران مسلط بود که کسی نمی‌توانست حدس بزند اصالتی ترک دارد. ترکی حرف زدنش هم حرف نداشت و علی‌رغم سال‌ها زندگی در تهران، آن هم از بچگی، تقریباً بدون لهجه صحبت می‌کرد. یک ربعی گپ زدیم و بیشتر بحث در مورد نمایش «عزیز مایی» بود که ۲۵ سال پیش در اوایل فعالیت‌هایش بازی کرده بود و بعدها هم چند بار به اجرای مجدد رسید و آخرش هم تله‌تئاترش برای شبکهٔ چهارم ضبط و پخش شد. به دلیل آن‌که یکی‌دو سال بعد من هم همان متن را کار کرده بودم از همان ابتدا احساس نزدیکی فکری می‌کردم و این‌که احتمالاً اشتراکات ذهنی زیادی با هم داشتیم. بحث رسید به شخصیت «تقی» در این نمایش که مهرداد رایانی‌مخصوص نوشته بود و کارگردانی کرد. جواد هاشمی هم نقش مقابل علی را داشت و علی در نقش تقی عالی بود؛ نقال و معرکه‌گیری که سال‌ها جنگیده و حالا برگشته به شغل سابق و در پایان یکی از اجراهایش با دوست قدیمی و همسر سابق خواهرش مواجه می‌شود که مدت‌ها بود کسی خبری از او نداشت و همه فکر می‌کردند که در جنگ شهید شده. او حالا بعد از سال‌ها برگشته بود و تقی نمی‌دانست از این اتفاق خوشحال باشد یا ناراحت. از سویی، زنده بودن رفیق دوران کودکی و جوانی خبری مسرت‌بخش است و از سوی دیگر او باید یک ساعت تمام در طول نمایش مثل مارگزیده به خود بپیچد و با خود کلنجار برود که چگونه خبر مرگ مادر طرف و شوهر کردن همسرش (با فرض شهید شدنش) را به او بدهد. 

سلیمانی با توجه به صدای مناسب و چهرهٔ دوست‌داشتنی و با ملاحت خاصی که به هر نقش کوتاه و بلند می‌داد، می‌توانست از مخاطب دلبری کند. انگار دوربین هم او را دوست داشت که حتی در نقش کوتاهی مثل فیلم سگ‌کشی (بهرام بیضایی) هم به چشم بیاید و به‌خوبی بتواند نقش آدم‌های ریاکار و به‌ظاهر موجه و مذهبی را بازی کند. در جاهای دیگر هم نقش‌های مثبتی همچون روحانی جوان سریال پایتخت۴ در یاد مانده که همزمان با جاری کردن صیغهٔ عقد، مربی‌گری فوتبال هم می‌کند.

او در برخی نقش‌ها با کمک گرفتن از زبان مادری بر جذابیت نقش می‌افزود و پذیرفتنی‌تر آن را به مخاطب ارائه می‌کرد. عنصری که در فیلم تنگهٔ ابوقریب (بهرام توکلی)‌ به کمکش آمد و او نقش ماندگار عزیز را در این فیلم بازی کرد، به‌خصوص نوحه‌خوانی‌اش پشت کمپرسی به زبان ترکی یکی از دل‌نشین‌ترین صحنه‌های فیلم است. 

اما با اطمینان می‌توان گفت علی‌رغم پرکاری سلیمانی، شاه‌نقشش در سریال وضعیت سفید (حمید نعمت‌الله) رقم خورد و او در نقش بهزاد، یکی از برادران گلکار، کارمند دون‌پایهٔ دههٔ شصت که در نبود فردی همسطح در خانواده برای خود آقایی می‌کرد و به اطرافیان، به‌خصوص به بهروز برادر کوچک‌تر و مشکل‌دارش فخر می‌فروخت و همواره با نگاه تحقیرآمیز به او می‌نگریست و می‌خواست در تمام امور از خوراک و پوشاک گرفته تا وضعیت اسباب اثاثیهٔ خانه، خود را با تغییرات روز جامعه همراه کند و از بهروز، با بازی عباس غزالی، لقب «آقا شیکه» را دریافت کند ولی در همان حال چنان جُبن و بُزدلی داشت، به‌خصوص در مواجهه با همسر دماغ سربالا و زورگویش، که یک لحظه فکر کردن به ترک شدن و طرد شدن از جانب همسر، او را به هم می‌ریخت و به افسردگی می‌کشاند و بارها با سر به حوض آب شیرجه می‌رفت. سلیمانی تمام این حالت‌ها و رفتارها را به‌خوبی بازمی‌تاباند و تبدیل به شخصیتی جذاب در وضعیت سفید شده بود، به‌خصوص کل‌کل‌هایش با بهروز و کم آوردن‌ها در برابر همسرش مهناز با بازی حمیرا ریاضی. برای روزگار بعد از کرونا قرارهای مهمی گذاشته بودیم که صبح پنج‌شنبه امان با اشک و آه و حسرتی به وسعت غم نگاه دخترش صبا آغازید تا یادمان باشد که حالاحالاها باید منتظر خبرهای بد باشیم و پیراهن مشکی‌ها دم دست. عزیز ما بودی پسر با اخلاق و متواضع و دوست‌داشتنی!

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *