۱. اواسط دههٔ ۱۳۶۰ شبکه اول تلویزیون، چند تغییرات مدیریتی داشت که بر اساس آن حسین پاکدل مجری ظاهرالصلاح شبکه، به عنوان مدیر پخش انتخاب شد و همان روز اول دستور داد که چند تلهتئاتر متفاوت و بلاتکلیفمانده که بیشترشان با نویسندگی و بازیگری حسین پناهی ضبط شده بود، روی آنتن برود. آن روزها اکثر بینندگان آشنایی چندانی با مقولهٔ تلهتئاتر نداشتند و گاهی داستانهای تکقسمتی را شاهد میدیدند که عموماً تعداد بازیگران محدود و صحنه با دکور ثابتی داشتند و تفاوت ماهیتی با سریال و فیلم سینمایی داشت. یکی از معروفترین تلهتئاترهای آن دوره دو مرغابی در مه بود و حکایت نویسندهای تهیدست به نام الیاس را روایت میکرد که در آرزوی نامآوری روز و شب سپری میکند، با همسر سادهدل خویش در یک انباری کوچک و اجارهای روزگار میگذرانند و منتظر روزهایی هستند که الیاس در قامت نویسندهی معروف به نام الیوت جهان را تحت تأثیر خود قرار دهد و مشکلات ریز و درشت زندگیشان یکی پس از دیگری حل شود. آن روزها حسین پناهی چهرهٔ چندان ناشناختهای بین مخاطبان تلویزیون نبود و در تعدادی سریال و برنامههای نمایشی تلویزیون نقشهای کوتاهی را ایفا کرده بود. ولی این نمایش چنان با ذات وجودی شخصیت خود پناهی به یگانگی رسیده بود که انگار روایتگر روزهایی بود که تازه از شهرستان به تهران مهاجرت کرده و بعد از ترک تحصیل و کنار گذاشتن طلبگی، روح سرکش و ناآرامش در یک قبرستان سرپناهی برای خود پیدا کرده و با زن و بچه روزگار میگذراند. این نقش تا روز آخر با پناهی همراه بود. مردی رؤیاپرداز که در عین جوانی با قیافهای سالمند و حرکاتی کودکانه به شکل پاندولی در میان خردسالی و کهنسالی در حرکت است و از سر تقدیر بود انگار که در ۴۸سالگی که هنوز ابتدای میانسالیست در تنهایی و انزوا جان خود از دست بدهد.
۲. کمی بعد، او در فیلم در مسیر تندباد (مسعود جعفری جوزانی، ۱۳۶۷) نقش کوتاه هادی دلاک – طبیب سنتی ایل – را بازی کرد که به وقتش کارهای دیگری همچون کشیدن دندان و… را انجام میداد. از آن جایی که نقش کوچک و بزرگ در سینما معنی ندارد و بیشتر بازیگر کوچک و بزرگ داریم، او با این نقش کاندیدای بهترین بازیگر نقش دوم مرد از هفتمین جشنوارهٔ فیلم فجر شد و دوستیاش را با جعفری جوزانی بهقدری مستحکم کرد که بعدها در بیشتر کارهایش حضور داشت.
۳. این دوستی باعث شد که دو سال بعد مسعود جعفری جوزانی از روی شخصیت واقعی حسین پناهی، فیلمنامهٔ سایه خیال را بنویسد. هرچند کارگردانی متوسط حسین دلیر مانع از تولید فیلمی ماندگار شد، ولی هرچه بود در جای خود ارزش داشت و برای نخستین بار به سایر وجوه شخصیتی پناهی پرداخته شد، تا جاییکه بیشتر آدمها ، اِلمانها، دیالوگها و اشعار فیلم از زندگی و آثار خود پناهی انتخاب شدند تا قابل ارجاعترین اثر تصویری در مورد ویژگیهای شخصیتی و نوشتاری پناهی باشد. این در روزهایی بود که هنوز شاعرانگی پناهی جدی گرفته نمیشد و همگان او را صرفاً به عنوان بازیگر میشناختند. در حالیکه سالها بعد او مبدع نوعی خاص از اشعار فلسفی شناخته شد که گاهی مخاطب در مرز میان جدی و طنز بودن آن سردرگم میماند.
۴. یکی از مهمترین نقشهای پناهی حضور در سریال متوسط دزدان مادربزرگ (مهدی صباغزاده، ۱۳۷۴) بود و حالا بعد از گذشت ربع قرن از زمان ساخت و پخشش، مهمترین نکتهٔ ماندگارش نقش سهراب با بازی حسین پناهیست که جوانی نیمهعاقل نیمه مجنون بود و هنوز نمیتوانست از کودکیهایش دست بکشد و در برابر حرفهای اطرافیان و کنشهای ریز و درشتشان حیران نماند. سهراب با پالتوی بارانی بلند و قورباغهای در جیب که همواره نگران حال مادربزرگ است، از تصاویر غیرقابل حذف از کارنامهٔ بازیگری پناهی است که با آن طرز خاص گویش و بریدهبریده حرف زدن و نگاههای معصومانه به اطرافیان، کودکی را میمانست که انگ نقش سهراب بود.
۵ . آخرین تصویر بهجایمانده از پناهی، سریال روزگار قریب (کیانوش عیاری، ۱۳۸۶) و بازی در نقش لطفعلی نوکر حکیم رحمتالله، طبیب سنتی روستای محل تولد دکتر قریب است که در ذهن محمد خردسال تا آخر عمر مانده بود که چگونه بدون هیچ علم و دانشی در زمینه طب، صرفاً به دلیل نزدیکی فیزیکی به حکیم، بعد از مرگ او در برابر سؤالهای مستأصلکنندهٔ مردم همیشه بیمارِ در پی علاج ، با رجوع به حافظهاش سعی در یادآوری چگونگی درمان توسط حکیم را داشت و در این کار گاه مسخرهترین کارها را میکرد، بیربطترین داروها را تجویز میکرد و همین جوری یواشیواش برای خود کیا و بیایی فراهم آورد و تبدیل به حکیم لطفعلی شد که بازی خاص و همواره توأم با دستپاچگی و نداشتن قطعیت پناهی، نقش را بهشدت دوستداشتنی میکرد.