۲۵ تیر زادروز داود رشیدی بود. او در طول عمر پربار هنریاش نقشهای ماندگار زیادی خلق کرد و در حافظهٔ جمعی علاقهمندان سینما، تئاتر و تلویزیون جایگاه ویژهای دارد. در اینجا به پنج نقش از مهمترین اجراهایش اشاره میکنیم.
۱. فیلم فرار از تله (جلال مقدم، ۱۳۵۱) سومین حضور داود رشیدی در سینمای ایران است. پیش از آن دو فیلم کماهمیتتر تجاوز و میعادگاه خشم را در کارنامه داشت. در این فیلم زوج بهروز وثوقی و داود رشیدی بهخوبی توانستند از پس نقش برآیند و علاقمهندان سینما را راضی کنند. فیلم برای آن دوران ارزشهای بسیاری داشت و خیلی خوشساخت از آب درآمد.
۲. چند سال بعد زوج رشیدی و وثوقی در فیلم درخشان کندو (فریدون گله، ۱۳۵۴) حضور یافتند. بازی رشیدی در نقش «آقاحسینی» یکی از بهیادماندنیترین بازیهای تاریخ سینما بود. او همراه اِبی (بهروز وثوقی)، که تازه از زندان آزاد شدهاند، در بازی «تُرنا» شرکت میکنند و آقاحسینی حکم میدهد که ابی باید از خیابان لالهزار تا پل تجریش را بدون پول به کافهها و رستورانها سر بزند و غذا و مشروب رایگان بخورد و شاید این بازی، بازی سرنوشت و تقدیر است تا در پایان آن ابی و آقاحسینی طی ماجراهایی دوباره به چنگ مأموران بیفتند و راهی زندان شوند و انگار که فضای آزاد بیرون تحمل حضور این دو را ندارد و زندگی هر دویشان داخل زندان و یا همان «کندو» معنی مییابد.
۳. یکی از این روزها (فریدون فرهودی، ۱۳۶۷) عنوان تلهتئاتری بود که از روی متنی خارجی، نوشتهٔ ردلفو اوسیلی نمایشنامهنویس مکزیکی، اقتباس شده بود و کشوری خیالی در آمریکای جنوبی را به نام «ایندولند» به تصویر میکشید که رییسجمهوریاش ترور شده و هیأت وزیران فردی ناشناخته و ناآگاه به امور سیاسی را انتخاب میکنند تا در پسزمینه بتوانند به سوءاستفادههایشان ادامه بدهند. نقش این رییسجمهوری سادهدل را که از بد حادثه انتخاب شده بود، رشیدی بر عهده داشت و به دلیل سالها حضور خارج از کشور با فضای مورد نظر کارگردان آشنایی کامل داشت و همچنین با استفادهٔ مناسب از لحن خاص و حتی جویدهجویده حرف زدنش بهخوبی توانست این شخصیت و هیجانها و ذوقزدگیهایش را به مخاطبان آن روزگار منتقل کند و بسیاری را پای تلویزیون بکشاند. این دورانی بود که رشیدی در سینما ممنوعالتصویر بود، اما در کمال تعجب در تلویزیون مجوز فعالیت داشت و سریالهای زیادی را بازی کرد. از جمله گل پامچال و گرگها.
۴. یکی دیگر از سریالهایی که با پررنگی نقش داود رشیدی ساخته شد و طرفداران زیادی داشت، عطر گل یاس (بهمن زرینپور، ۱۳۶۹) بود و داستان دو برادر سمنانی را روایت میکرد که در جوانی به دلیل گرایش برادر بزرگتر به خان منطقه و بعد هم ازدواج با دختر خان با هم قطع رابطه کردهاند و حالا پس از سی سال فرزندان دو برادر با هم آشنا شده و قصد آشتی دادنشان را دارند. رشیدی که نقش برادر کوچکتر را بازی میکرد در تضاد با بلندپروازیهای برادر بزرگتر قرار داشته و فردی سنتی و بهشدت مبادی آداب و آرمانگراست که به داشتههایش قانع است و دوست دارد حاصل دسترنج خود را بخورد. تقابل او با دنیای مدرن و عدم تواناییاش در تطبیق با شرایط جدید، مشکلات ریز و درشتی را برایش پیش میآورد که یکیاش جدا شدن از فرزندان مهاجرتکردهاش به پایتخت است. رشیدی کاملاً در قالب نقش هنرمند سمنانی که دستی در قلمزنی دارد فرو رفته و باعث میشود بینندگان با او نزدیکی بیشتری احساس کنند. مثلث رشیدی، اکبر زنجانپور و بهمن زرینپور چند سال بعد سریال آوای فاخته را کار کردند که نتوانست موفقیت همکاری قبلیشان را تکرار کند.
۵. نقش «مفتش ششانگشتی» در سریال هزاردستان از شاهنقشهاییست که سراغ هر کسی نمیآید. رشیدی با ابداع قالب رفتاری خاص برای این آدم خشک و منظم سعی میکند فاصلهٔ آشکاری با نقشهای پیشینش داشته باشد و خواستههای علی حاتمی را برآورده سازد، که در این میان دوبلهٔ مناسب با صدای ایرج ناظریان هم به دیده شدن بازی رشیدی بیشتر کمک میکند. این اولین همکاری رشیدی با علی حاتمی بود که در همان برهه حضور در فیلم سینمایی کمالالملک را هم تجربه کرد. رشیدی در این سریال یکی از اصلیترین نقشها را بر عهده داشت و آشکار بود که تمام تلاشش را برای ماندگاری نقش به کار بسته و موفق هم شده بود. او وجه قدرت و بیرحمی مفتش را همانقدر خوب بازی کرد که وجه فرمانپذیریاش را.