هنگامی که «آپولو13» آمادۀ سفر به ماه میشد بحثهایی در مورد نحسی سیزده در میان مردم و رسانههای آن زمان مطرح میشد و عقلگرایان این حرفها را خرافه تفسیر میکردند و توصیه میکردند مردم از این باورهای بیپایهواساس دست بردارند اما وقتی مأموریت آپولو13به دلیل نقص فنی این فضاپیما ناکام ماند، همان بحث خرافی شدت گرفت. با این تاریخچه، عجیب است که در جامعۀ ما که خرافات هم طرفداران بسیاری دارد، واقعۀ سقوط هلیکوپتر رییس دولت سیزدهم و همراهانش به این دیدگاه خرافی دامن نزد و خوشبختانه بحثی در مورد نحسی سیزده نشد اما برعکس، مباحثی علمی در باب هواشناسی و ساختار فنی بالگردها درگرفت و بخش خرافی بحثها بیشتر معطوف به تئوری توطئه بود. البته در همان حال، نظام سیاسی بهسرعت دست به کار مقدمات تعیین ریاست دولت چهاردهم شد.
این روزها برنامههای انتخاباتی کاندیداهای چهاردهمین دورۀ ریاستجمهوری در جریان است و رسانههای رسمی و فضای مجازی پر شده از «گزینگویههای» شش کاندیدای تأییدصلاحیتشده در نطقها و سخنرانیها و مصاحبهها و مناظرههایشان. اظهار نظرها و وعدههای برخی از آنها هم که به مباحث و دغدغههای مردم نزدیکتر (یا حتی در تضاد) هستند بیشتر از بقیه بهاصطلاح وایرال (همرسانی) شده. جدا از کلیگوییهای مبهم و نامفهوم، وعدههای تکراری و بیپشتوانه که در دورههای گذشته هم صادر شده اما عزم و توانی برای اجرایش نبوده (یا فقط به عنوان «وعدههای شیرین انتخاباتی» گفته و فراموش شده) و اصلاً تصمیم و اجرای آن وعدهها در چارچوب وظایف رییسجمهور نیست، و فارغ از این که انتخاب هر یک از این شش نفر چه تأثیری بر زندگی مردم میگذارد (یا نمیگذارد)، نکتهای که برای ما اهل فرهنگ و هنر اهمیت دارد یا دستکم کنجکاوش هستیم این است که هیچکدام از این شش نفر اهل فرهنگ که نیستند هیچ، حتی نشانههایی از دلبستگیهای فرهنگی آنها هم ندیدهایم؛ اشارهای به کتابی، فیلمی، نمایشی، یا نقل قولی از نویسندهای و هنرمندی برای کمک به استدلال و بیان دیدگاهی. هیچ.
شاید این توقع زیادی باشد و بگویید ریاستجمهوری یک منصب سیاسی است و رییسجمهور باید در وهلۀ اول بتواند نیازهای حیاتی و اولیۀ کشور را برآورده کند اما در مراتب بعدی واقعاً نباید هیچ توقعی بابت مطالبات و نیازهای فرهنگی جامعه داشت؟ ممکن است جمعیت میلیونی که گرفتار سختیهای تأمین معاش روزانه است چندان به نیازهای فرهنگی فکر نکند اما رییس قوۀ مجریه که مسئول همۀ امور آن جمعیت نیازمند است چهطور؟ خب طبعاً ما تمامی دهها ساعت برنامههای انتخاباتی این شش کاندیدا را ندیدیم اما همینها که حتی زیر عنوان «بحث فرهنگی» شنیدیم و قاعدتاً حاوی دیدگاههای فرهنگی کاندیداها بود، چیزی جز کلیگویی و حرفهای تکراری و گاه بیربط نبود. به اضافه وعدههای بارها شنیده شدۀ بیپشتوانه به قصد تسویهحسابهای جناحی. ظاهراً اولویتهای قدرتمداران چنان تغییر کرده که سخن از فرهنگ و هنر خریداری ندارد و اگر کسی بخواهد حرف توجهبرانگیزی بزند ترجیح میدهد از برچیدن سختگیریهای خیابانی حرف بزند یا با وعدۀ تحویل گوشت درِ خانۀ مردم رأی جمع کند.
در چنین شرایطی، ما اهل فرهنگ، ما دستاندرکاران سینما و مطبوعات، کدام چشمانداز امیدوارکنندهای را پیش رو داریم؟ عجیب – و ابسورد – این است که کسانی که کارشان ایجاد ناامیدی در مردم است، از هنرمندان و رسانهها انتظار امیدآفرینی در جامعه دارند. تا آنجا که به مطبوعات مربوط میشود، دو واژۀ «اسفبار و بحرانی» شاید برای خلاصه کردن توصیف اوضاع کافی باشد. با اطمینان صددرصد میتوانیم بگوییم سالهاست که دیگر انتشار هیچ نشریۀ چاپی توجیه اقتصادی ندارد و خود ما چند سال است با اتکا به درآمد ناچیزی از فضای مجازی توانستهایم به انتشار مجله ادامه بدهیم و تخصیص گاهبهگاه مقدار کمی کاغذ با قیمت پایین و گاهی اندکی یارانه به رسم بیستسی سال اخیر، در برابر تورم افسارگسیخته حکم مرهمی با تأثیر چندروزه را دارد. هر افزایش قیمت ناگزیری برای مجله هم به معنای از دست دادن تعدادی خواننده. جدا از افزایش قیمت کاغذ و هزینۀ چاپ و سایر هزینهها، از آن طرف توزیعکنندگان مطبوعات نیز برای ایجاد تعادل میان هزینهها و درآمدهایشان چاره را در افزایش پورسانت سهمشان از همین اندک درآمد فروش مطبوعات میبینند. کمی نمادین که به قضایا نگاه کنیم، صحنۀ موجود شبیه نبردهایی برای تنازع بقا در حیات وحش است.
هر بار که رییسجمهوری از صندوقها بیرون میآید، اهل فرهنگ با نگرانی شروع میکند به کنجکاوی و گمانهزنی دربارۀ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت او. و این که اگر فلانی بیاید چه میشود و اگر آن دیگری باشد چه؟ معمولاً هم جز در اندک مواردی، این و آن فرقی نداشتهاند. زیرا اوضاع فرهنگ همیشه تابعی از وضعیت عمومی کشور و بهخصوص شرایط سیاسی داخلی و مناسبات مربوط به سیاست خارجی بوده است. اگر وزیر اعلامشده – مثل دورۀ اخیر – هیچ سابقه و کارنامهای در امور فرهنگی نداشته باشد که حاصلش ابهام و ناامیدی است اما همه منتظر میمانند تا ببینند در عرصۀ عمل چه اتفاقی میافتد. وزیر که معرفی میشود، اهل مطبوعات منتظر میمانند معاون مطبوعاتی وزیر انتخاب شود و اهل سینما چشمانتظار اعلام رییس سازمان سینمایی میمانند و کنجکاویها و گمانهزنیها شبیه بازی پرهیجانی میشود که تا روز اعلام رسمی ادامه پیدا میکند.
در دولت سیزدهم، انتخاب یک دستاندرکار سینمای حرفهای به عنوان رییس سازمان سینمایی، با وجود جهتگیری عمومی دولت در زمینههای سیاسی و فرهنگی، به پیروی از دیدگاه سنتی انتخاب بین بد و بدتر، «به هر حال» و «در مجموع»، ابتدا مثبت ارزیابی شد. اما بهسرعت معلوم شد فارغ از این که رییس سازمان سینمایی چه کسی باشد، اوضاع سینمای کشور تابعی از جهتگیریهای عمومی سیاسی است که با یکدست شدن حاکمیت سیاسی، در زمینههای فرهنگی بیشتر تمایل به انسداد و محدودیت برای دگراندیشان و غیرخودیها – افراد بیرون از قبیله – دارد. هنوز که نه رییسجمهور بعدی معلوم است، نه وزیر ارشاد و نه رییس سازمان سینمایی، در شرایطی که اکران سینماها در تسخیر کمدیهای عامهپسند است، سینمای معترض اجتماعی کمترین امکان برای ادامۀ حیات را دارد و سینماگران مستقل (در تردید برای آیندهشان) یا خانهنشین هستند یا مهاجر شدهاند، هیچ نشانهای از تغییر این مسیر و چشمانداز پیدا نیست و رواج سینمای زیرزمینی از همین روست. فارغ از آمار افزایش تعداد تماشاگران سینما که مدیران سینمایی به عنوان بخش موفق کارنامهشان آن را به رخ میکشند، وجه فرهنگی این سینما ناامیدکننده است. این وجه فرهنگی را سینماگران نخبۀ کشور آفریدهاند و ناامیدی نتیجۀ سیاستهای مدیران است. حالا چه کسی باید چه کند؟!