Search

ناستاره

پرویز فنی‌زاده پیش از آن‌که به سی‌سالگی برسد به هر گوشه‌ای سرک کشیده بود...

پرویز فنی‌زاده پیش از آن‌که به سی‌سالگی برسد به هر گوشه‌ای سرک کشیده بود، با همه‌جور آدمی از هر مرام و مسلکی دم‌خور شده بود و به مرگی نابه‌هنگام از دنیا رفت اما حاصل تکاپوهایش کارنامه‌ای پربار بود شامل ده‌ها نمایش و چند فیلم و دو سریال؛ که چندتایی از آن‌ها به‌تنهایی هم برای ماندگار کردن نام یک بازیگر کفایت می‌کردند.

فنی‌زاده هرگز فرصت مبسوط و دل‌خواهی نداشت که در بستری مساعد رشد کند و روزگار را گویی با دور تند زندگی می‌کرد. چنان که در جوانی پیر شد و در میان‌سالی به آخر راه رسید و ناگهان در نقطه‌ای که معلوم نبود میانهٔ راه است یا اواخرش، با یک کات غیرمنتظره و بی‌رحمانه، متوقف ماند. او در لباس و هیأت هر شخصیتی که فرو می‌رفت اصل جنس بود و خود خود واقعی آن شخصیت. در رگبار (بهرام بیضایی) در نقشی که قابلیت چندانی برای درخشیدن و افتادن بر سر زبان‌ها نداشت فنی‌زاده با جاذبهٔ ذاتی‌اش و آب‌وتابی که به لحظه‌های معمولی و برخوردها و دیالوگ‌های ساده می‌داد تصویرش را در ذهن مردم کوچه‌وبازار هم ثبت کرد. در سریال جاودانهٔ ناصر تقوایی، شخصیت اصلی بیش از آن‌که دایی‌جان ناپلئون باشد مش‌قاسم است که نقطهٔ پیوند همهٔ اعضای خانواده و رویدادها و موقعیت‌های پرشمار قصه و شخصیتی بی‌مانند در تاریخ سریال‌سازی ماست؛ با این‌که در هنگام بازی در این نقش هنوز چهل سالش هم تمام نشده و باید پرسوناژی پابه‌سن‌گذاشته و فرتوت و زپرتی با خاطرات و چاخان‌های دور و دراز و پشتی خمیده و اندامی ناساز را بازی کند. و این حکایت همهٔ نقش‌های فنی‌زاده بود: یک قدم جلوتر از آن‌چه بالقوه باید باشد، کمی بهتر از متن، بسیار فراتر از توقع، و در اوج توازن و تکامل، به نحوی که دیگر بعد از آن کسی نمی‌تواند در قالب آن نقش حتی تجسم شود. شاید بهترین تعبیر برای توصیفش «ناستاره» باشد.

ویدئو از کانال یوتیوب «دیدآرت»

یک بار بهرام بیضایی با دریغ بسیار از استعداد بی‌نظیر فنی‌زاده گفت و این‌که روزگار در این سرزمین سخت‌گیر چنان با او نامهربان بود که حتی در اوج موفقیت هم باید گاه و بی‌گاه او را «بستری می‌کردند» تا بتواند سرپا بایستد و ادامه دهد، و بعد از آن بسیاری دیگر از تنهایی و بی‌پناهی بازیگر نابغه‌ای گفتند و نوشتند که اگر در محیط و زمانه‌ای دیگر زیسته بود شاید پیش از مرگش صحنهٔ باشکوه تشویق طولانی و ایستادهٔ یک سالن چندهزارنفری از فراک‌پوش‌های پانتئون اسطوره‌های هالیوود را تجربه می‌کرد اما از بخت ناساز، لک‌لک‌های مسئول آوردنش در نقطه‌ای فرود آمدند که نه تاریخش درست بود نه مختصات جغرافیایی‌اش…

این پرونده صرفاً ادای دین کوچکی‌ست به مردی که می‌توانست بسیار بهتر از آن‌چه بود زندگی کند اما در همین اندازهٔ ناتمام و با این اوصاف تراژیک هم همچنان اهمیتش در تئاتر و تلویزیون و سینمای ایران بسیار چشم‌گیر است و مرور کارنامه‌اش تحسین فراوان به دنبال دارد. یادش گرامی باد.

ویدئو از کانال یوتیوب «Cinema Rangi»

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *