خشم و خروش

دو دهه پس از کافه ستاره، پیمان معادی و سامان مقدم دوباره در کنار هم قرار گرفته‌اند تا یک داستان جنایی را با مرکز ثقل یک منتقد سینما که می‌خواهد فیلمی دربارهٔ جنایت‌هایی زنجیره‌ای بسازد روایت کنند. پیمان معادی نشان داده افزون بر بازیگری که استعداد و قریحه‌اش را اصغر فرهادی با فیلم دربارهٔ الی شناساند، نویسنده‌ای توانا هم هست. معادی متن تکنیکی و توانمندی نوشته که مخاطب را با فراز و فرودهای داستان همراه می‌کند و به تعبیری بهترین فیلم‌نامهٔ اوست. شخصیت اصلی سریال، یک منتقد فیلم به نام آرمان بیانی است که پس از سی سال تصمیم گرفته اولین فیلمش را دربارهٔ یک قاتل سریالی ملقب به «افعی تهران» بسازد، اما در این مسیر با چالش‌های بسیاری مواجه است. پیمان معادی پیش از این هم فیلم‌نامه‌هایی را از جمله آواز قو، عطش، کما و شام عروسی نوشته، سال‌ها تجربهٔ نویسندگی و کارگردانی فیلم‌هایی همچون برف روی کاج‌ها و بمب؛ یک عاشقانه و همکاری با سینماگران به‌نامی چون اصغر فرهادی و حضور در پروژه‌های سینمایی بین‌المللی از جمله کمپ ایکس ری و دشمن او را قدرتمند و باتجربه کرده است. پس از کوله‌باری از تجربه و دستاورد، بازگشت پیمان معادی به دنیای نویسندگی پربار از کار درآمده. سریال در غافلگیری مخاطب موفق است و بارها با تعلیق‌هایی که ایجاد می‌کند تماشاگر را کنجکاو و پیگیر می‌کند و مخاطب مدام از خود می‌پرسد: «افعی تهران کیست»؟

اگر چه افعی تهران داستانی جنایی و پیچیده است، اما این سریال به اهمیت سلامت روانی شهروندان و نقش مشاوران و روان‌ درمان‌گران توجه دارد، چنان ‌که آرمان در سکانسی به دکتر درمانگرش (سحر دولتشاهی) می‌گوید: «کار شما از کار ما اهمیتش بیش‌تره.» هر انسانی ممکن است در زندگی‌اش با یک تروما یا زخم روحی مواجه شود و این زخم و اثرش تا مدت‌ها در نهانگاه روح و روان فرد بماند. البته برخی از مشاوران و روان‌کاوان به ارتباط آرمان و مشاورش نقد وارد کرده‌اند و به رفتار دکتر روان‌شناس معترض‌اند و می‌گویند روابط میان آرمان و مشاورش تحریف‌شده است و با مناسبات این شغل منافات دارد اما این نوع اعتراض‌ها موضوع تازه‌ای نیست و بارها فعالان یک صنف به فیلم یا سریالی معترض شده‌اند که حریم و حرمت صنف‌شان رعایت نشده است. آرمان بیانی پس از جلساتی که با مشاورش دارد، به‌تدریج متوجه می‌شود اگر بر اساس آموزه‌های پدرش رفتار کند، فرزندش بابک (ماهور نعمتی) نیز به سرنوشت او دچار خواهد شد. از این رو تصمیم می‌گیرد با الگوهای منفی نسل قبلش مقابله کند. در ابتدا به نظر می‌رسد تلاش بیهوده‌ای است، اما کم‌کم در مسیر داستان ارتباط پدر و پسر بهتر و دگردیسی این رابطه برای بیننده جذاب می‌شود.

مشکلات پشت صحنهٔ یک فیلم و نبود سرمایهٔ کافی از سوی تهیه‌کننده (بهادر مالکی) و کارگردان، آن‌ها را ناگزیر به تن دادن شرایط تحمیلی می‌کند. مشکلاتی که برای آرمان در روند تولید فیلمش پیش‌می‌آید قابل توجه است. اعمال نظارت از سوی نهادهای مختلف و سرمایه‌گذاری که می‌خواهد دوست‌‌دخترش را به ‌عنوان بازیگر به فیلم تحمیل کند و این چالشی‌ست که هر سینماگری در ایران بخواهد اثری مستقل تولید کند با برخی از این موارد مواجه می‌شود. آرمان می‌گوید: «همین پای‌بندی به اصول سی سال است نگذاشته فیلم بسازم.»

در این میان نهیبی هم به رفتار خشن مسئولان مدرسه در برخورد با دانش‌آموزان می‌زند که هر کدام از ما حداقل یک یا دو تجربهٔ تلخ و دردناک در دوران تحصیل داشته‌ایم. در سکانس روبه‌رو شدن آرمان بیانی با ناظم خشن دوران مدرسه‌اش، عکس‌العمل تلافی‌جویانه‌ای از او می‌بینیم. آرمان به ناظم مدرسه می‌گوید: «چه‌گونه می‌توانستی بچه‌های معصوم مردم را کتک بزنی؟» سپس او را با رفتاری توهین‌آمیز وسط جاده از ماشین پیاده می‌کند. برخی از دانش‌آموزان  یا همکلاسی‌های‌مان را از آن دوران می‌شناسیم که معلم‌ها و مدیران مدارس‌شان رفتارهای مشابهی داشته‌اند و حتی پا را از پرخاش و توهین فراتر گذاشته و آن‌ها را مورد ضرب‌وشتم قرار داده‌اند. و چه بسیار دانش‌آموزان مستعدی که ترک تحصیل کردند یا سرنوشت‌شان به تباهی کشیده شد. هر چند از نظر رفتار آرمان «توهین به ساحت مقدس معلم» از سوی قوهٔ قضاییه و وزارت آموزش پرورش تلقی شد، اما با نگاهی گذرا به بازتاب و روایت تجربهٔ مشابه کاربران شبکه‌های اجتماعی که بخش مهمی از جامعهٔ آماری دانش‌آموزان نسل پیشین است درمی‌یابیم که نه‌تنها از این رفتار آرمان ناراحت نشدند، بلکه خشنود هم شده‌اند. اگرچه پیمان‌ معادی با انتشار متن و تصاویری از معلم کلاس اول راهنمایی خود (آقای راه‌چمنی) در مدرسهٔ راهنمایی توحید به حواشی سریال واکنش نشان داد و نوشت: «شخصیت ناظم مدرسه در این سریال به عنوان یک شخصیت ساختگی است و به هیچ ‌وجه پرچم‌دار تمام شاغلین نظام آموزشی کشور نیست؛ همان‌طور که شخصیت اصلی سریال به عنوان یک منتقد و کارگردان سینما، روان‌شناس قصه، مدیر مهدکودک و سایر شخصیت‌های این مجموعهٔ نمایشی با تمام نقاط ضعف و قوت خود نماد اعضای صنف‌شان به حساب نمی‌آیند.»

داستان سریال توجه ویژه‌ای به کودک‌آزاری دارد. گاه خبرهای ناگوار و هولناکی از رفتار کودک‌آزاران می‌شنویم. از آرمان بیانی تا افعی تهران همگی دشمن کودک‌‌آزاران هستند. یکی فیلم می‌سازد تا خشم و خروشش را علیه آزاردهندگان فریاد بزند و دیگری آزاردهنده را از سر راه برمی‌دارد. ماجرای مرضیه (مریلا زارعی) که خود را افعی تهران معرفی می‌کند، روایت بخشی از زنان رنج‌کشیدهٔ این سرزمین است که تجاوز به خودش، فرزندش، کتک‌ خوردن، تحقیرشدن و… را تجربه کرده. مرضیه تحصیل‌کرده و یکی از شهروندان عادی جامعه است و افعی تهران یادآور می‌شود که گمان نکنید کودک‌آزاری و خشونت علیه زنان فقط در مناطق خاص رخ می‌دهد، بلکه کنار گوش ما و شاید در همسایگی‌مان این فجایع در حال رخ دادن هستند. زمانی که در کودکی به مرضیه تجاوز می‌شود، موضوع را با پدرش در میان می‌گذارد. پدر به ‌جای حمایت از او به‌شدت کتکش می‌زند و تأکید می‌کند که به کسی نگوید، چرا که آبروی‌شان می‌رود! قربانی‌‌نکوهی یکی از شنیع‌ترین رفتارهایی‌ست که با فرد آزاردیده می‌شود. پدر مرضیه برای حفظ آبرو  به اجبار او را به عقد مردی درآورده‌ که نماد پلیدی بوده است. این‌جاست که مخاطب از خود می‌پرسد با زنان مجرمی مانند مرضیه چه باید کرد؟ اگر جای آن‌ها بودیم چه می‌کردیم؟ اگر همسری داشتیم که به فرزند خودش تجاوز می‌کند چه می‌کردیم؟ اگر پدری داشتیم که به ‌جای حمایت تحقیرمان می‌کرد و کتک‌مان می‌زد چه می‌کردیم؟

در اکثر پرونده‌های قتل‌های سریالی، قاتلان با نیت پاک‌سازی دست به جنایت زده‌اند. از سعید حنایی قاتل سریال زنان خیابانی در مشهد تا قتل‌های محفلی کرمان همگی مدعی بودند افراد فاسد و نالایق را به سزای اعمال‌شان رسانده‌اند و جامعه را از کثافت و پلیدی پاک کرده‌اند و اگر به چنگ قانون نمی‌افتادند، این روند دومینووار ادامه می‌یافت. در افعی تهران نیز اعترافات مرضیه دقیقاً همین‌طور است. او می‌خواهد باعث افتخار فرزندش باشد و با صراحت می‌گوید: «خوب کردم کشتم‌شان.»

آرمان بیانی به مشاورش می‌گوید: «بابت همهٔ آن ترس‌ها و نگرانی ها، هیچ وقت، هیچ کس از من معذرت خواهی نکرد.» پس از فیلم برادران لیلا، سریال افعی تهران دومین اثری است که با روایت خود به صورت مستقیم جایگاه والدین و معلمان را بر خلاف جریان مرسوم در سینما به چالش می‌کشد و مسئولیت بخش بزرگی از نابه‌سامانی روانی و اجتماعی و… را به آن‌ها منتصب می‌کند.

پی‌نوشت:

  1. کافه ستاره فیلمی اپیزودیک که در سه قسمت مختلف داستان زندگی سه زن را در یکی از محله‌های قدیمی تهران روایت می‌کند و بر اساس کتاب کوچه مدق اثر نجیب محفوظ نویسندهٔ مشهور و برندهٔ جایزه نوبل مصری نوشته شده‌ است.
  2. در صحنه‌ای از سریال، کتاب  قمارباز اثر مشهور داستایفسکی از سوی افسر پرونده (سروش صحت) در روز تولد آرمان بیانی به او اهدا می‌شود. قمارباز از جمله کتاب‌های مهم ادبیات کلاسیک به شمار می‌رود. این کتاب روایتی است از زندگی الکسی ایوانوویچ، معلم جوانی که به قمار گرفتار می‌شود. کتاب به طور نمادین به نکوهش اعتیاد به مادیات و داشتن طمع برای کسب آن پرداخته است.
  3. این سریال به شکل منحصربه‌فرد در تاریخ سریال‌سازی در ایران در تمامی قسمت‌ها از قطعات موسیقی خارجی بهره می‌گرفت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *