سریال پرسروصدا و پربینندهٔ شوگان تحسین منتقدان جهان را برانگیخته است. چرا انتظارها از این سریال بالا بود؟ در اوت ۲۰۱۸ اعلام شد که اقتباس جدیدی از رمان شوگان به کارگردانی جاستین مارکز و ریچل کاندو بر اساس رمان پرطرفدار شوگان نوشته جیمز کلیول وفادار ساخته میشود. داستانی که روایتی جذاب، شخصیتهای بهیادماندنی و تصویر دقیقی از ژاپن فئودالی است. حضور هیرویوکی سانادا در نقش اصلی این سریال هم یکی از مهمترین دلایل میل توجهها به این اثر بود؛ بازیگری که با کاریزمای برجسته، شخصیتهایی جذاب را نقشآفرینی کرده است. حضور سادانا در تمامی پوسترها و تیزرهای منتشرشده از سریال بهخوبی باعث افزایش اقبال عمومی از این اثر شده بود. او پیشتر در فیلم محبوب و پرفروشِ آخرین سامورایی هم ایفای نقش کرده بود. افزون بر نقش هیرویوکی سانادا به عنوان بازیگر، نقش او به عنوان تهیهکننده هم مؤید این نکته است که با دقت فراوان بر روند تولید سریال نظارت داشته تا سریال به بهترین شکل ممکن ساخته شود. سانادا در گفتوگویی با روزنامهٔ «یواسای تودی»، نقش خود را به عنوان یک تهیهکننده چنین توصیف کرد: «فشار تهیهکننده بودن را بر دوش خود احساس میکردم. در نگهداشتِ صحتوسقم تاریخ ژاپن تأکید داشتم؛ بدون تحریف و جعلیات. اگر چیزی نادرست باشد، مردم نمیتوانند روی درام تمرکز کنند. آنها نمیخواهند چنین نمایشی را ببینند. ما نیاز داشتیم که معتبر باشیم.»
برای تبلیغ، نمایشگاهی همهجانبه از این سریال از جمله پرفورمنسهای سامورایی در FX Lawn هنگام برگزاری رویداد «کامیک کان سندیگو» در ژوییهٔ 2023 برگزار شد. اینها بخشی از عواملی بودند که سبب شد از سریال انتظار اثری قابلتوجه داشت؛ اما انتظارات همگان در این راستا برآورده شد؟ طبعاً پاسخ این پرسش خیر است!
در نگاه نخست به ساختار سریال میتوان امتیاز بسیار بالایی داد؛ میزانسن صحنه و دقت در جزییات بهخوبی رعایت شده و ژاپن و فرهنگ آن دوران مشخصاً با وسواس خاصی به تصویر کشیده شده است. از نگاه سینماتوگرافی هم امتیاز خوبی به سریال میتوان داد. دقت و ظرافت در تکنیکهای حرکت دوربین را در بیشتر سکانسهای سریال میتوان دید. این ویژگی در کنار نورپردازیهای خوب، غنای تصاویر را بالا برده که در نهایت قابهایی چشمنواز را پیش روی بیننده قرار میدهد. موسیقی سریال مناسب با اثر و در راستای داستان است. به طوری که حسوحال سکانسهای مربوطه را از طریق موسیقی نیز میتوان بهخوبی دریافت کرد.
اما در این سریال همه چیز خیلی خوب و ایدهآل پیش نرفته و ضعفهایی نیز همانند بیشتر آثار ساختهشده، گریبان این سریال را هم گرفته است. اولین مورد سطح بازی و عدم توازن و یکپارچگی در بازیهاست. بازی بسیار یکدست و خوب سانادا (حاکم توراناگا)، آنا ساوایی (ماریکو) یا تادانابو آسانو (حاکم یابوشیگه) را نمیتوان در کنار بازی سطحی و ضعیف بازیگرانی مانند کازومو جارویس (آنجین) یا تاکههیرو هیرا (حاکم ایشیدو) بهراحتی تحمل کرد. این عدم توازن گاهی بهشدت آزار دهنده بودند که باعث قطع ارتباط بیننده با سکانس نیز میشوند.
مورد بعدی عدم شناخت شخصیتهاست. سریال زمان قابلقبولی برای شناساندن شخصیتهای اصلیاش برای بیننده قرار نداده است. هرچند در ابتدای هر اپیزود فلاشبکهایی را از گذشته میبینیم اما آنها صرفاً در جهت بهرهبرداری در یک اپیزود بودند و چیزی به شخصیتها نمیافزود! به طور معمول شخصیتپردازی سریالهای موفق بسیاری را میتوان نام برد که یک اپیزود یا بیشتر را فقط برای شناخت شخصیت صرف میکند تا بیننده با دلیل رفتارهای شخصیت در آینده و حال آشنا شود.
شوگان برای رسیدن به هدفش بسیار عجولانه عمل کرده است. از بیننده واقعیتهایی را پنهان میکند در حالی که تماشاگر بهخوبی حس میکند راوی در حال پنهانکاری حقیقت است. به همین دلیل هنگام افشای راز نیز هیجانزده نمیشود و رودست نمیخورد!
شوگان 2024 به طرز ناامیدکنندهای به رنگبندی بسیار تیره نزدیک است که تشخیص آنچه را روی صفحهٔ تلویزیون نمایش میدهد تقریباً سخت میکند. همچنین ممکن است از تماشای شوگان در طول روز صرفنظر کنید چون تنها چیزی که میبینید، چهرهٔ خودتان است که در یک تلویزیون تقریباً تاریک منعکس شده است!
با همهٔ این اوصاف، نقاط قوت سریال بیش از ضعفهای آن است و بیننده میتواند از تماشای آن لذت کافی را ببرد. شوگان عمیقاً به فرهنگ، تاریخ و باورهای ژاپن قرن هفدهم میپردازد. چند بار دیالوگ «جنگ اجتنابناپذیره» را میشنویم اما به جنگ ختم نمیشود.توراناگا را میبینیم که به پسرش میگوید: «چرا کسانی که تا به حال حتی یک بار هم نجنگیدهاند، سریع شمشیر را برمیدارند.» او جنگهای زیادی را انجام داده و پیامدهای ناشی از جنگ را میداند. هدف سریال نمایش روابط انسانی و پشت پردهٔ سیاستهای اتخاذشده است پیش از رسیدن به جنگ و خونریزی.
شوگان یادآور عصری مهم در تاریخ اروپا و آسیاست. تا پیش از قرن هفدهم پاپ جهان را بین دو قدرت کاتولیک تقسیم کرده بود و ایران نیز در قلمرو پرتغال قرار داشت. ژاپن در آن عصر کشوری بود منزوی چون اهمیت تجاری نظامی نداشت. شوگانها که مانند فرمانروایان، ژاپن را به صورت ملوکالطوایفی اداره میکردند مانع حضور مسیحیان میشدند تا دین آنها توسعه نیابد. در همین زمان هلندیها و سپس انگلیسیهای پروتستان به دنبال جای پایی برای خود در بین دو غول اسپانیایی و پرتغالی بودند. همزمان با حضور ویلیام آدامز در ژاپن، برادران شرلی نیز به دربار شاهعباس آمدند. حضور ویلیام آدامز سبب شد تا ژاپن رفتهرفته به علوم و فنون نظامی جدید و ساخت کشتی و توپ تسلط پیدا کند. در ایرانِ شاه عباس، برادران شرلی توانستند تا واحد توپخانه و قوای دریایی ایران را تقویت کنند تا جزیرهٔ هرمز و بندر گمبرون (بندر عباس) را از پرتغالیها پس بگیرد.
زیبایی این سریال نهتنها در داستانسرایی استادانهاش، بلکه در کشف زیبایی و زشتی بشریت به طور همزمان است.
پینوشت:
بر اساس رمان شوگان، سریال پنجقسمتی شوگان در سال 1980 با بازی بازیگر افسانهای سینمای ژاپن توشیرو میفونه و ریچارد چمبرلین به کارگردانی جِری لاندن توسط شرکت پارامونت ساخته شده بود. اگرچه به دلیل انتقادهای نامحسوس اسطورهٔ سینمای ژاپن آکیرا کوروساوا از آن، در ژاپن با استقبال ضعیفی مواجه شد اما این را تا حد زیادی به دلیل اختلاف او با بازیگر فیلمهایش (توشیرو میفونه) در آن زمان نسبت میدهند. بر خلاف مینیسریال سال 1980، نسخهٔ 2024 شوگان با تحسین مخاطبان ژاپنی روبهرو شد.