1 کارنامهٔ سینمایی لی چانگدونگ تصویری از یک مسیر غبطهبرانگیز است. از عصبیت و تعهد و پرخاش به سمت پیچیدگی و راز. از تکمعنایی به تکثر معنا. این که چهطور گذر عمر به یک هنرمند کمک میکند که از آن اعتمادبهنفس توفانی ابتدای دورهٔ کاریاش خارج شود و در برکهٔ شکاکیت خردمندانهٔ میانسالی غوطه بخورد. فاصلهٔ بین فیلمهایی مثل آبنبات نعنایی (1999) تا سوختن (2018) و حتی شاعری (2010)، تصویر تکامل یک سینماگر خلاق است؛ سینماگری که از قراردادهای مقدس آماتورها عبور میکند و بالأخره میتواند اثر هنری ممتاز خلق کند.
2 لی چانگدونگ تنها شش فیلم ساخته است؛ شش فیلم با تعداد بیشماری از جوایز داخلی و خارجی. اما او به خوششانسی پارک چانووک، کیم کیدوک یا بونگ جونهو نبوده و کمتر از آنان از شهرت بینالمللی و اقبال خورههای سینما برخوردار است. از طرفی آن نخبهپسندی دلپذیر آثار هونگ سانگسو را نیز نداشته است. کارنامهٔ سینمایی لی چانگدونگ را میشود به دو دورهٔ مجزا تقسیم کرد که با وجود شباهتهای فرمی، فاصلهای بعید با یکدیگر دارند. دورهٔ اول کار او که از سال 1997 تا 2007 است و شامل سه فیلم ماهی سبز (1997) و آبنبات نعنایی و واحه (2002) و دورهٔ دوم کاریاش سه فیلم انتهایی کارنامهٔ او، آفتاب پنهان/ سکرت سانشاین (2007)، شاعری و سوختن/ سوزاندن را در بر میگیرد. این دو دورهٔ کاری با تجربه یکسالهٔ لی چانگدونگ در حضور در سطح اول سیاست از هم جدا شدهاند: یک سال وزیر شدن! هرچه هست فاصلهٔ این دو دوره فاصلهٔ بین سرراست بودن با پیچیدگی است. فاصلهٔ بین تمرکز بر انتقال پیام محدود و خاصی با فیلمهایی که کانونهای بسیار معنا را در خود جای دادهاند.
3 او از دل ژانری برخاسته که در سینمای ایران کاملاً مفهوم و قابلفهم است؛ سینمای اجتماعی یا به کلامی بهتر سینمای متعهد اجتماعی. ژانری که در بسیاری از کشورهای صاحب سینما مفهوم نیست و ترجیح میدهند آن را در زیرشاخهای از گونهٔ درام طبقهبندی کنند. اما اگر متولد ایران باشی میفهمی که سینمای اجتماعی معنای خاصی در بطن خود دارد. سینمایی عموماً واقعگرایانه با نگاهی انتقادی و تیره به مصایب اجتماعی و نوعی بیان نمادگرایانه و غلتیدن در سراشیبی گزارههایی مثل «سرنوشت محتوم» و «فرد قربانی اجتماع» و نمایش طغیانهای شکستخورده. مهارت شگفتانگیز لی چانگدونگ در استفاده از مکانهای واقعی و پرجمعیت، تواناییاش در انتقال مفهوم جغرافیا و محیطهای شهری، علاقهاش به مضامین ملودراماتیک در جریان زیرین درامهایش و گرایش قابللمسش در به میان کشیدن پای تروماهای روانشناختی از دوران کودکی شخصیت فیلمهایش، برای ما آشنایان با سینمای اجتماعی ایران، مضامینی قابلفهم هستند.
ساختار طبقاتی و اجتماعی ایران شباهتهای حیرتانگیزی به کرهٔ جنوبی دارد. «فرهنگِ اقتصاد» در دو کشور مشابه همدیگر است [جدا از نتایج کاملاً متفاوتش!] این را میتوانید در جایجای فیلمهای معاصر کرهای ببینید. [مطمئناً فیلمهای هونگ سانگسو از این زاویه بهترین مثالها را به شما میدهند اما فیلمهای چانگدونگ هم بسیار مفید هستند.] مسائلی مثل اختلاف طبقاتی، توسعهٔ اجتماعی، معضل زبان انگلیسی، رقابت برای ورود به دانشگاه، مسألهٔ الکل، تمایل همیشگی به مهاجرت و اهمیت مبالغهآمیز مسائلی مثل نقد سینما و نوستالژی موسیقی پاپ همهٔ جامعهٔ ایران و کرهٔ جنوبی [و البته ترکیه] را به هم متصل میکند. [این شباهتها مثلاً بین جامعهٔ ایران با عراق یا هند و یا تاجیکستان بسیار کمتر است.] مجموعهای از آمال و تصورات مشابه که جدا از فواصل جغرافیایی و مذهبی و نژادی، بر پایهٔ الگوهای مشابه توسعهٔ اقتصادی و – مهمتر از آن – آرزوهای اقتصادی، شکل گرفتهاند. شاید برایتان عجیب باشد که در دههٔ 1980 و تا اواسط دههٔ نود، سالی پنجاههزار کرهای در فرار از محدودیتهای حکومت توتالیتر نظامی و مشکلات اقتصادی به سمت آمریکا و کانادا مهاجرت میکردند و حالا هم یکی از بزرگترین کولونیهای مهاجران را در ینگهدنیا تشکیل دادهاند.