Search

مأمور کشتار، فرشتۀ انتقام

این‌که چرا جک ریچر برای من تبدیل به یک سرگرمی شد، به یک خبر برمی‌گردد؛ پس از انتشار نخستین اقتباس سینمایی از آثار جک ریچر با بازی تام کروز، که فیلم بسیار خوبی هم بود، خبری خواندم مبنی بر این‌که هواداران افراطی این شخصیت تخیلی، از حضور تام کروز در نقش قهرمان خود بسیار ناراضی هستند! برایم بسیار مضحک بود که بازیگری مثل تام کروز نقشی را بازی کند و طرف‌داران آن شخصیت ناراحت شوند! بعد از انتشار دومین فیلم ریچر با بازی کروز، دیگر ادامه‌ای بر آن فیلم‌ها ساخته نشد.

با انتشار ترجمه‌های جک ریچر توسط انتشارات «تندیس»، به‌آرامی وارد دنیای این غول بی‌رحم شدم و بعد از مطالعهٔ نخستین سطرها بود که فهمیدم طرف‌دارانش حق داشته‌اند! جک ریچر در دنیای داستانی خودش، چیزی کم‌تر از یک غول نیست. احتمالاً او غول‌پیکرترین چهره در این ژانر به حساب می‌آید که اتفاقاً ژانرش هم نامشخص است! او کیست؟

پلیس شهری نیست. پلیس یا کارآگاه سابق شهری هم نیست! کارآگاه خصوصی هم نیست. جاسوس هم نبوده. مأمور سیا هم نبوده! او پلیس سابق نظامی است! احتمالاً عمدهٔ مردم در طول زندگی‌شان حتی یک پلیس نظامی هم ندیده‌اند! حتی در دنیای داستانی و دنیای فیلم‌های سینمایی هم شما کم‌تر با چنین شخصیت‌هایی طرف می‌شوید. احتمالاً نخستین برخورد ما با چنین شخصیتی به عنوان قهرمان اصلی یک مجموعهٔ مفصل ادبی، همین شخصیت است.

به این ترتیب، نخستین دلیل جذابیت این چهره برای ما همین است. ما از کار او سر درنمی‌آوریم. چرا او این کارها را انجام می‌دهد؟ چرا به استقبال دردسر می‌رود؟ چرا درگیر پرونده‌هایی می‌شود که به‌ظاهر ربطی به او ندارد؟ چرا نمی‌خواهد از دردسر دور بماند؟ تنها مورد مشابه دیگری که سراغ دارم، مایکل وستن در سریال مهرهٔ سوخته است، جاسوسی همه‌فن‌حریف که سوخته شده و باید در شهری بماند تا تکلیفش مشخص شود و در طول این مدت، مثل کارآگاهی خصوصی یا حتی بادیگارد عمل می‌کند. منتهی وستن تفاوت‌های فراوانی با ریچر دارد. وستن گیر افتاده. ریچر چون باد سیال است. وستن خانواده دارد و باید از خانه و اتومبیلش محافظت کند. او دوستانی دارد که هر روز در کنارش هستند. ریچر این‌طوری نیست. ریچر نه دارایی خاصی دارد نه خانواده‌ای. وستن وابستگی‌های فراوانی دارد. ریچر به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نیست.

اما دیگر مؤلفه‌های جذاب در این مجموعه. در ریچر با یک پلیس نظامی سابق طرفیم که کارش را بلد است. در نبردهای فیزیکی رقیب ندارد. زندگی خلاف را می‌شناسد و می‌داند وقتی به پول نقد نیاز دارد، می‌تواند خیلی راحت با سرکیسه کردن فروشندگان مواد مخدر به پول نقد برسد. نحوهٔ برخورد دستگاه‌های مختلف اجرایی، انتظامی و دولتی را بلد است. می‌تواند به‌راحتی به پلیس اف‌بی‌آی تبدیل شود. تمام چیزهایی که برای پلیس بودن، کارآگاه بودن، جاسوس بودن و جنگیدن لازم باشد، بلد است. دنیای زندان‌ها را می‌شناسد. قواعد بازی در محیط‌های پرتنش را بلد است. می‌داند در هر موقعیتی چه‌طور رفتار کند. بلد است بازی را تغییر بدهد. اگر بخواهد می‌تواند از تمام این هنرهایش به‌راحتی پول دربیاورد. می‌تواند پادشاه هر شهری باشد. مسأله این‌جاست که او به زندگی خلاف علاقه‌ای ندارد. اصول اخلاقی او دست‌نخورده می‌ماند. او مردی است که به قوانین اخلاقی اهمیت می‌دهد اما قوانین شهری و انضباطی و نظامی برایش خیلی اهمیتی ندارند. کشتن آدم‌هایی که در کار خلاف هستند برای او هیچ کاری ندارد. عذاب وجدان نمی‌گیرد. دنبال کشتن کسی نیست ولی وقتی پای زندگی در بین باشد او هم بی‌رحم است هم سریع. دلیل این‌که جک ریچر به یک فرانچایز موفق ادبی و حالا به یک مجموعهٔ تلویزیونی موفق و آینده‌دار تبدیل شده، چیزی جز این نیست. ریچر مردی‌ست که برای زندگی امروز بسیار جذاب است چون نمونهٔ بیرونی ندارد. در دنیای امروز، آدمی با این مشخصات فیزیکی و اخلاقی، با این بی‌نیازی محض، با این بی‌توجهی خیره‌کننده به زرق‌وبرق دنیا، با این اندازه از بلد بودن قوانین نانوشته و با این حجم از بی‌توجهی به پدیده‌هایی مثل موبایل یا شبکه‌های اجتماعی، بسیار جذاب و پرطرف‌دار خواهد بود.

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *