کت و شلوار و پیراهنی کرم قهوهای به تن داشت که با موهای جوگندمیاش همخوان بود و بهاصطلاح «حسابی سِت»کرده بود. علاوه بر لبخندی که گویی دائمی بود و هرگز محو نمیشد، آراستگی این ظاهر را صدایی از جنس مخمل [که لحن و ادای هر کلمهاش جریانی سیال از خاطرات سینمایی و تلویزیونی را موجب میشد] تکمیلتر میکرد. این ترکیب، شمایلی از تشخص، وقار و اعتمادبهنفس بود. استاد ناصر طهماسب شامگاه 16 تیر 1390 برای شرکت در گفتوگوی زندهٔ دو نیم ساعت فرهنگ و هنر به شبکهٔ خبر آمد. بیغلوغش دعوتم را پذیرفته و بیهیچ تأخیری به استودیو آمده بود. حالا در بازبینی یادداشتها و ویدئوی این گفتوگو و پشت صحنهٔ آن، چند نکته نظرم را جلب میکند:
اول، استاد شوخ و بشاش بود و قیافه نمیگرفت. برعکس، اجازه میداد که در حضورش راحت باشی. انگار نه انگار که صدایی آشنا و یکی از ستونهای دوبله است. این طور به نظر میرسید که فروتنانه خودش را و کاری را که انجام داده چندان جدی نمیگیرد. در عوض با هیجان و تأکید، جا به جا، از کارهای همکارانش تعریف میکرد و کلامش در کمال ظرافت با تغییر لحن، حرکات دست و عضلات صورت بیان میشد. تجربهٔ سالها گویندگی در نقشها و تیپهای مختلف بهواقع او را به یک «بازیگر نشسته» تبدیل کرده بود.
دوم، زندهیاد طهماسب بیشتر با نقشگوییهای سینماییاش به یاد آورده میشود، در حالی که نقطهٔ آغاز شهرت و درخشش صدای او حاصل دوبلهٔ سریالهای تلویزیونی در سالهای آغازین ورود این رسانه به ایران، در دهههای چهل و پنجاه خورشیدی، بود. این نکته را عباس مطمئنزاده کارشناس دوبله پیش از شروع گفتوگو یادآور شد. مطمئنزاده به یاد میآورد: «آن موقع تعجب میکردیم که آقای طهماسب چه موقع میخوابند. چون سریالهای تلویزیون زیاد بود و در همهٔ آنها صدایش شنیده میشد. در حقیقت تلویزیون هر شب یک سریال با صدای طهماسب داشت، به اضافهٔ سریالهایی که او گویندهٔ هنرپیشهٔ مهمان بود مثل سریال بالاتر از خطر [مأموریت غیرممکن] یا فیلمهای سینمایی که در تلویزیون دوبله میشد مثل پنجهٔ گربه. فراری (به جای دیوید جنسن در نقش دکتر ریچارد کیمبل)، مردی از آنکل (به جای رابرت وان در نقش ناپلئون سولو)، تعقیب (به جای رابرت کالپ در نقش هابی گیلمن) و مرد نامرئی (به جای دیوید مک کالوم در نقش دکتر دانیل وستین) از جمله مهمترین سریالها با صدای طهماسب در قبل از انقلاب است. به این فهرست میتوان سریالهای جانبازان، التهاب، سرزمین عجایب و گربهٔ سیاه را هم اضافه کرد. واقعیت آن که در طول دههها فعالیت، رابطهٔ طهماسب با تلویزیون هرگز قطع نشد. او گاه مدیر دوبلاژ و گاه گویندهٔ سریالهای گوناگون (داییجان ناپلئون، سلطان صاحبقران، هزاردستان، در برابر باد، ارتش سری، خانهٔ پوشالی) و این اواخر راوی فیلمهای مستند (رمز و راز ملکه، نقش جان، خاطرات خانهٔ متروک) و حتی بازیگر سریال (مرگ تدریجی یک رؤیا، کلانتر3) بود. در زمان نگارش این مطلب نیز هنوز آگهی بازرگانی یک خط هوایی با صدای او در حال پخش از تلویزیون است.
سوم، طهماسب در همهٔ زمینههای ممکن (فیلم، سریال، انیمیشن، مستند و آگهی بازرگانی) گویندگی کرد. از این منظر او را میتوان شبیه کارگردانانی همچون دیوید لین یا رائول والش دانست. فیلمسازانی که صنعتگر سینما بودند و با مهارت و تسلط به ابزار، در ژانرهای گوناگون، آثاری بیشتر ماندگار خلق کردند. از سوی دیگر او همان طور که خود در این گفتوگو اشاره میکند، گویندهای مؤلف بود و درست مانند کارگردانی مؤلف در بیشتر آثاری که گویندگی کرد، نقشی از خلاقیت، نوآوری و سبک خود را به جا گذاشت. ترکیب صنعتگر و مؤلف در کارنامهٔ طهماسب، او را در جایگاه «یک گویندهٔ حرفهای تمامعیار» قرار میدهد. در اینجا منظور از حرفهای، وضعیتی است که در آن، انجام کار بیش از هر چیز دیگری برای گوینده اصالت دارد. مثل روزنامهنگاری حرفهای که فارغ از گرایشها و تعلقات سیاسی و اجتماعی خود میتواند در رسانههای گوناگون با گرایشها و تعلقات متفاوت کار کند؛ بیآنکه آثارش از یک سطح استاندارد پایین بیاید.
چهارم، پس از این گفتوگو، دیگر استاد را ندیدم و ارتباط ما به پیامهای کوتاه در شبکههای اجتماعی محدود شد. میدانستم که عزلت گزیده و حتی برای دوبله به شکلی به استودیو میرود که کمتر با همکارانش روبهرو شود. این اواخر هم که از خانه خارج نمیشد و صدایش را در خانه ضبط و ارسال میکرد. مستند صدای پرراز و رمز که دربردارندهٔ بخشهایی از این گفتوگو بود، پس از درگذشت استاد از شبکهٔ خبر پخش شد. انتشار فوری گزیدههای مختلفی از این مستند در سایر شبکههای تلویزیونی و شبکههای اجتماعی سبب شد که متوجه شوم [به احتمال قوی] این آخرین گفتوگوی زندهٔ تلویزیونی استاد بوده و او پس از آن در برنامهٔ دیگری حاضر نشده است.
- در چند گفتوگویی که از شما خواندهام بر عبارت گویندهٔ مؤلف تأکید داشتهاید. گویندهٔ مؤلف چه کسی است؟
گویندهٔ مؤلف مثلاً آقای [عزتالله] مقبلی است که نقش را تألیف میکرد. الیور هاردی را با بیانش و دیالوگی که برایش مینوشت دوباره خلق میکرد. هاردی را در نسخهٔ اصلی که گوش میکردید آنطوری نبود. لویی دوفونس را هم آقای مقبلی واقعاً تألیف و دوباره خلق میکرد. فکر میکردیم فارسی است. چنین فردی گویندهٔ مؤلف است. نقش آقای نصیریان در کمالالملک هم تألیف شده، همینطوری که نبوده. آقای [منوچهر] اسماعیلی هم پیتر فالک را در کلمبو تألیف کرد. در اصل که اینطوری نبود.
- از این منظر، تا چه اندازه یک هنرمند دوبلور اجازه دارد در نقش دخل و تصرف کند؟
تا هر چهقدر که بتواند نقش را بهتر و مفهومتر بکند اجازهٔ این کار را دارد.
- یعنی با شیوهای که مرحوم ایرج دوستدار، جان وین را دوبله میکرد موافقید؟
آن بحث دیگری است. آن دوبله یک شکل تجاری داشت. ممکن است بهشخصه من نپسندم ولی برای خودش مشتریان زیادی داشت. خیلیها دوستش داشتند. هنوز هم در خیابان خیلیها سراغ آقای دوستدار را از من میگیرند. آن هم یک جور تألیف بود. منتها سطحش نازلتر بود. با شوخی برگزار میشد. بر خلاف نقشهای دراماتیک که طبعاً تألیف آنها قشنگ میشود.
- چرا بیشتر گویندهٔ نقش شخصیتهای خاکستری بودهاید؛ شخصیتهایی که انگار در مرز تاریکی و روشنایی قرار دارند، مثل برخی از نقشهای کوین اسپیسی یا جک نیکلسن؟
نقشها را به من میدهند، خودم که انتخاب نمیکنم. فکر میکنند خوب درمیآید و به من میدهند. در ضمن فکر نمیکنم شخصیت نیکلسن خاکستری باشد یا حتی اسپیسی. نقشهای آنها ورای حد متعارف خوب و بد است. در واقع شخصیتهای آنها در فیلمها به سمت تاریکی حرکت میکنند. این شخصیتها فکر میکنند حق به جانب آنهاست و به سمت آن میروند. در نهایت ممکن است بمیرند یا هر اتفاق دیگری برای آنها بیفتد. این نوع نقشها به سوی ظلمت حرکت میکنند و طبعاً دوبلهٔ آنها خیلی سخت است چون فشار روحی زیادی را هم بازیگر و هم دوبلور تحمل میکند. [با خنده] اینها را دادند و من هم گفتم دیگر.