از همان زمانی که در تیتراژ آغاز فیلم، جلوی نام بازیگرانی نظیر رضا صفاییپور و حسن رضایی، به جای «سایر بازیگران» نوشته میشود «خاطرهسازان»، و در ادامه جلوی نام جمشید هاشمپور لقبش «آریا» میآید، پی میبریم فیلمساز چه سودایی در سر دارد. انگار کل فیلم و داستانِ آشنایش، بهانهایست برای پرداختن به سینما. و این برای اولین فیلم یک کارگردانِ جوان، چالشبرانگیز است. حتی پرداختن به حس نوستالژیک دههٔ شصت و هفتاد نیز انگار بهانهایست تا باز هم در پس آن عشق به فیلم و سینما و ستارههای آن زمان احیا شود. خوب که نگاه کنیم، ارتباط چندانی بین ایدهٔ اولیه، ماجرای حسن و عشقش به مهتاب و سایر اتفاقها، با موضوع سینما و فیلمهای محبوب آن سالها و ستارههایش پیدا نمیکنیم. حضور خودِ عادل تبریزی، در سکانسهای پایانی، آنجا که حسن بعد از پلمب شدن باشگاه و اخراج شدن از مدرسه بیکار میشود و در نهایت گذارش به پشت صحنهٔ فیلم میافتد و باید نقش بدلِ جمشید آریا را بازی کند، کاملاً نشان میدهد که تبریزی، یک عشقِ فیلم و ارادتمند ستارههای سالهای دور سینمای ایران است. حضور کوتاه حسن رضایی و رضا صفاییپور و البته جمشید آریا با کلهٔ طاس، بیش از پیش درستی ادعایم را ثابت میکند؛ کل فیلم برای همین صحنه و ابراز ارادت کارگردان به آن چهرهها ساخته شده است. اگر حرفم را قبول ندارید، باید عرض کنم شخصیتی در فیلم هست به نام فردین هاشمپور که گویا پسرعموی جمشید هاشمپور است! نقش این دکتر را خودِ جمشید هاشمپور بازی میکند. مهتاب، در کلینیک او به عنوان پرستار کار میکند. آشنایی فردین هاشمپور با خانوادهٔ مهتاب سبب حضور حسن در پشت صحنهٔ فیلم و در قامتِ بدل جمشید هاشمپور میشود. نه شخصیتیست که کاربردی داشته باشد، نه اصلاً پرستار بودن مهتاب تأثیری در داستان میگذارد و نه ارتباط آنها شکل درستی پیدا میکند. نکته فقط این است که برسیم به عشقبازی با سینما.
فیلم خیلی دیر شروع میشود. از آشنایی اولیهٔ مهتاب و حسن تا رسیدن آنها به هم، نزدیک به چهل دقیقه، اتفاق خاصی نمیافتد و تکرار مکرر لحظههایی نظیر حضورهای ملکمطیعیطورِ شاهرخ و زیر نظر گرفتن رفتوآمدهای مهتاب، تأثیر مستقیمی بر این بیاتفاقی است. اما از زمانی که آشنایی اولیه به عشق میانجامد و حسن و مهتاب به هم نزدیک میشوند، تازه موتور درام راه میافتد. این بین اشارههای ریز و درشت به عناصر نوستالژیک دهههای شصت و هفتاد، یکی از عوامل پیونددهندهٔ مخاطب با فیلم هستند. عناصری که هر کدام از مخاطبها با آنها خاطرهای دارند و این شیوهایست که در سینمای ایران کاربرد فراوانی دارد؛ نوستالژیبازی به شکلی که مخاطب در ذهنش این جمله را با حسرت تکرار کند: «چه روزایی بود!» شوخیهای کلامی و موقعیتی هم عوامل سرگرمکنندهاند. هرچند برخی از ایدههای فیلم، مانند ماجرای عروسی، پخش موزیکهای «مشکلدار» و بعد حضور پلیس و «برادران»، آن قدر دستمالیشده هستند که دیگر آدم را به خنده نمیاندازند.
تیزر فیلم از کانال آپارات «سینماتیکت»