Search

من در سینما زنده‌ام

توکیو – ژاپن

ژاپن… باید جای خیلی دوری باشد. به دوری چین‌وماچین قصه‌های زمان بچگی. یک جای خیلی خیلی دور با آدم‌های ریزاندام که خیلی سبک و روی نوک پا راه می‌روند، مرتب دولا و راست می‌شوند و قیافه‌های بغ‌بغو1وار دارند. مادرها که می‌خواستند بچه‌های فضول و تخس را بترسانند و ادب کنند تهدیدشان می‌کردند که اگر بچهٔ خوبی نشوند آن‌ها را می‌دهند به چینویی2! تا زمانی که بچه بودیم و عقل‌مان درست نمی‌رسید و هر چه را که بزرگ‌ترها می‌گفتند باور می‌کردیم. از بغ‌بغوها دل خوشی نداشتیم و از چینویی می‌ترسیدیم. فکرش را که نمی‌کردیم هیچی، حتی توی خواب هم نمی‌دیدیم که روزی روزگاری گذرمان به سرزمین بغ‌بغوها و چینویی‌ها برسد، که رسید! حالا اسمش را هر چه می‌خواهید بگذارید؛ سرنوشت، تصادف، حادثه، دست تقدیر، ماجراجویی. خلاصه هر چه بود، دست آخر علی بود و حوضش، ما بودیم و بغ‌بغوها و چینویی‌ها! از دور بودنش که دور بود، مردمانش هم کوچولو هستند و مرتب هم دولا و راست می‌شوند اما دیگر از بغ‌بغو و چینویی خبری نبود و شده بود کشور آفتاب تابان. از سامورایی و گیشا هم هیچ اثری نبود و این‌ها هم به قصه‌ها پیوسته بودند. از اوشین هم خبری نبود. تمام این کشور آفتاب تابان را که بگردی حتی یک دانه اوشین نمی‌یابی، مگر این‌که سری به دکورهای تلویزیون NHK بزنی. یکی از آشنایان خیلی خوش‌باور و اوشین‌دوست که برای دیداری به این‌جا آمده بود، از من سراغ اوشین را می‌گرفت!…

… هر ژاپنی حداقل شش سال انگلیسی می‌خواند، دست آخر انگلیسی‌شان به خوبی انگلیسی دختر مدیر مدرسهٔ فیلم رگبار است: This is my hand. توی توکیو انسان واقعاً احساس غریبی می‌کند. اما به قولی، ما ساکنان دهکدهٔ جهانی سینما، هیچ‌جا و هیچ‌وقت تنها و غریب نیستیم. کافی است به سینما برویم تا خود را در جمع آشنایان دیرین بیابیم. سالن تاریک سینما ما را غرق در نور، روشنایی و زندگی می‌کند. روی پردهٔ سینما کسانی را که سال‌هاست می‌شناسیم و با آن‌ها بزرگ شده‌ایم می‌بینیم، خود را فراموش می‌کنیم، خود را رها می‌کنیم و به جمع آن‌ها می‌پیوندیم و دیگر تنها نیستیم. دیگر غریب نیستیم، دیگر در غربت نیستیم، آه… سینما چه خوب است، چه‌قدر من سینما را دوست دارم.

۱. آبادانی‌ها به کارتون، «بغ‌بغو » می‌گفتند.

۲. چینویی یا چینووی یک موجود خیالی، با قیافۀ چینی‌وار که گونی به کول دارد، بچه‌هایی را که می‌دزدد در آن گونی می‌اندازد و آن‌ها را می‌برد جای خیلی خیلی دوری و می‌خورد!

تصویرسازی از ماریوپل مارتینس

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *