باربی عروسک نسل من است. هرگز از دوست داشتنش، ذوق خریدن و جمعآوری وسایل باربینشاناش نه احساس شرم کردهام و نه ندامت. بعدتر باربی از یک همراه کودکی، برایم تبدیل شده به یک شمایل پاپ کالچر (فرهنگ عامه). آیکونی که اندی وارهول را واداشته بود تصویرش کند. گرچه عروسکهای دیگرم را بیش از باربی دوست داشتم اما رایحهای این عروسک زیبای شکنندهٔ موبور و ادا-اطواری را احاطه کرده بود که نمیشد نادیدهاش گرفت.
باربی سلیقهٔ مرا قبول نداشت؛ باید در رختخواب انتخابی خودش میخوابید، در حمام خودش دوش میگرفت و سر میز غذاخوری خودش مینشست. او خوش نداشت همیشه همان یک لباس به تنش باشد. کمدش پر بود از لباسها و کفشهای رنگارنگ برای موقعیتهای مختلف. اما عروسکهای دیگرم که در زیبایی هیچ از باربی کم نداشتند و ندارند، با من غذا میخوردند، سرشان را روی بالشی که خودم برایشان درست کرده بودم میگذاشتند و همیشه همان یک دست لباس را به تن داشتند. این تفاوتها باربی را بیرقیب کرده بود. تا این که در آغاز قرن بیستویکم عروسک جدیدی متولد شد که بدل شد به عروسک محبوب دختران من و خانهٔ ما پر شد از «برتز» (Bratz) و هر آنچه برتزها دوست داشتند.
مدتها طول کشید تا توانستم بفهمم چرا دخترانم برتز را به باربی ترجیح میدهند. و وقتی فهمیدم که دیگر کمپانی متل – تولیدکنندهٔ باربی- هم دلیلش را دریافته بود: برتز هم نام و هم ظاهرش با الگویی که برای زنان توسط جامعهٔ مردسالار تعریف شده فاصلهٔ بسیار داشت. خود نام این عروسک انتخابی بود جسورانه، آرایش غلیظ و لباسها و زینتآلات پرزرقوبرقش نهتنها متفاوت بود که شخصیت و هویت خودش را داشت و با تعاریف عروسک-زن معمول فرسنگها فاصله داشت. برتز آمده بود تا خودش باشد و باربی آمده بود تا محبوب مردان باشد.
وقتی نسل «زی» باربی را بدون برنامهریزی یا به پیروی از هیچ کمپین فرهنگی به دور انداخت، متل مانند هر کمپانی دیگر به فکر جبران افتاد. اما چون کمپانی با تفکر مردسالار – آن هم تفکر مردسالار سفیدپوست – اداره میشد، تلاششان برای قبولاندن باربی به جامعه با اضافه کردن باربیهای سیاهپوست، باربیهای شاغل، باربیهای آسیایی، کتابهای داستانی باربی که میخواهد درس بخواند، همه و همه نهتنها بیفایده ماند که در بیشتر موارد به واکنشهایی علیه کمپانی متل منجر شد. آشکار بود که متل متوجه تغییر فرهنگ نسل «زی» نبود. به عنوان مثال کتابی با نام باربی و کامپیوتر، خشم فمینیستها را بیش از پیش برانگیخت چون باربی برای یادگیری کامپیوتر نیاز به دو دوست مرد داشت تا به او کار با کامپیوتر را بیاموزند! برای گردانندگان متل قابلتصور نبود که باربی بدون نیاز به یک مغز مردانه کامپیوتر بیاموزد!