Search

«هیچ‌کس نمی‌دونه کی هستی و اعتقادت چیه؟»

سه سال پیش در نقدی بر تِنِت اظهار امیدواری کردم که نولان، ذهن پیچیده و نبوغ‌آمیز و چندلایهٔ خود را قدری کنترل کند و مسیر ارتباط مستقیم و خودانگیختهٔ تماشاگران با شخصیت‌ها و داستان و زندگی جاری در آثارش (یعنی همهٔ آن‌چه در سینما در درجهٔ نخست اهمیت قرار دارد) را سخت و مبهم و منوط به مطالعاتی ژرف در نظریه‌های اثبات‌نشدهٔ فیزیک کوانتوم یا درک دشوار‌شان با توضیحات بی‌دلیل شخصیت‌های داستان نکند؛ کوششی که حد متعادل آن در تلقین، میانستارهای و دانکِرک جلوه‌گر شد که به ‌نظرم هم‌چنان بهترین و کامل‌ترین فیلم‌های او هستند و افراط در آن به تِنِت انجامید. حالا نولان با چرخشی بنیادین، فیلمی آن‌قدر ساده و بی‌مایه ساخته که هیچ نشانی از سینمای پیشین او ندارد و حتی می‌شود فرض کرد که کارگردانی دیگر آن را ساخته باشد!

پیش‌تر از کم‌وکیف کتاب پرومتهٔ آمریکایی خبر داشتم و می‌دانستم که برخلاف موضع‌گیری‌های تند غالب از هر دو سو (چه آنان که اُپنهایمر را کاملاً گناهکار می‌دانند و چه آنان که معتقدند او فقط سازندهٔ بمب‌های اتمی بوده و در کاربردشان دخالتی نداشته است)، می‌کوشد به تناقض‌های شخصیتی و درونی او بپردازد و او را صرفاً دانشمندی جاه‌طلب معرفی کند که اتفاقاً خودش هم قربانی نظام میلیتاریستی کشورش می‌شود… و از همین‌رو، وقتی خبر ساخته‌شدن فیلمی توسط نولان بر اساس این کتاب را شنیدم، مدام فکر می‌کردم او در این زندگی‌نامه چه دیده و کدام وجه از فعالیت‌های اُپنهایمر را با ذهنیت‌های سینمایی خود سازگار دیده؟ اقتباس معمولی از آن که بعید است؛ اما چه‌گونه از آن به ‌عنوان دستمایهٔ اولیه استفاده می‌کند و ساختار موردنظر خود را بر اساس آن بنا خواهد کرد؟ آیا می‌خواهد از آیندهٔ فرضی نابودی کرهٔ زمین بر اثر وقوع جنگ اتمی آغاز کند و با بازگشت‌های مرحله‌ای به گذشته (مانند یادگاری)، سرچشمهٔ آن را در وجه تباه‌کنندهٔ دانش بشر ببیند؟ آیا می‌خواهد مانند دانکِرک بازی زمانی غافلگیرکننده‌ای بین جهان پیش و پس از بمب اتمی برقرار کند؟ آیا می‌خواهد دیدگاه میکروکوانتوم تلقین را با چشم‌انداز ماکروکازمیک میان‌ستاره‌ای ترکیب کند و بگوید پدیدهٔ شکافت ذرات، جلوه‌ای از همان اتفاقی است که در مقیاسی وسیع در مِهبانگ رخ داد؟ آیا می‌خواهد مانند تِنِت از افزایش آنتروپی زمین پس از انفجارهای اتمی و تاثیرش بر زیست روزمرهٔ ما بگوید؟ همان ‌طور که در استقبالم از فیلم در شمارهٔ گذشته نوشتم، ماجرای مبهم آموختن زبان سانسکریت و خواندن متون مقدس هندو توسط اُپنهایمر چه می‌شود؟ آیا نولان متوجه درک نادرستِ او از بهاگاواد گیتا برای توجیه عملکردش شده است؟ (در مطلبی در شمارهٔ گذشته در این‌باره توضیح داده‌ام) و… ادعای اخیر نولان که در این فیلم برای نخستین ‌بار به درون ذهن شخصیت اصلی می‌رویم و شاهد تصاویری خواهیم بود که در سرِ او می‌گذرند نیز بر این ابهام‌ها افزود. حالا و پس از تماشای فیلم، متاسفم که بگویم نه‌تنها هیچ‌کدام از آن توقع‌ها برآورده نمی‌شود، که حاصل کار برخلاف انتظار، فتورمانی غیرجذاب و کسل‌کننده و کم‌وبیش مانند خواندن اصل کتاب یا اگر فرصتش را ندارید، همان مطلب کوتاه من در شمارهٔ گذشته یا خلاصه‌داستان فیلم در همین شماره است! و قاعدتاً وقتی می‌گویم کسل‌کننده، منظورم در مقیاس سینمای نولان است. البته که او آن‌قدر حرفه‌ای است و عوامل فنی و هنری فیلم هم آن‌قدر کاربلد هستند که نتیجهٔ کارشان از استانداردهای روز سینمای آمریکا پایین‌تر نمی‌آید. مقصود، فقدان خلاقیت و نوآوری و نگاه بدیع و جذاب در روایت و ساختار اثر است.

تیزر فیلم از کانال آپارات «فیلیموشات»

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *