حضرت آدم دو پسر داشت: هابیل و قابیل. هابیل فرمانبر بود و هر چه پدر میگفت عین حقیقت میپنداشت و به گوش جان میشنید و انجام میداد. قابیل سرکش و چونوچراکننده بود و گوش به حرف پدر نمیداد و سرانجام نیز به گمراهی درغلتید و برادرش هابیل را کشت و نخستین قاتل جهان شد. مجموعهٔ قهوهٔ ترک کمابیش نسخهٔ زنانه همین داستان است.
پدری دو دختر دوقلو دارد: ترانه و طنین. طنین میگوید که با خواهرش همچون یک روح در دو بدن است. اما پدر میگوید چنین نیست و طنین گرچه در ظاهر شبیه ترانه است، در باطن کاملاً با او فرق دارد. طنین دلسوز و همراه پدر است و هرگز تن به مهاجرت نمیدهد. اما ترانه چونوچراکننده است و اندرزهای پدر را ناشنیده میگیرد و با هدف آزادی و زندگی بهتر خانهٔ پدری و سرزمین مادری را ترک میکند.
در اسطورهها زن نماد زندگی و مرد نماد مرگ است. در هنر و ادبیات معترض ایرانی نیز، پدر معمولاً نماد استبداد و خودمحوری است. اما قهوهٔ ترک ملهم از تفسیرهای رسانهای و رسمی، تصویر موجهی از پدر ارائه میدهد. پدر مهربان و دلسوز است و دخالتش در زندگی فرزند به معنای خودمحوری نیست و از سر خیرخواهی است. پدر مگر چه میگوید؟ خب، کمی خشکاندیش است و با نوازندگی دخترش مخالفت میکند. اما در موارد دیگر چه؟ آیا باید در مورد خلافکاری و قرض بالا آوردن و دزدی دختر نیز سکوت میکرد؟ ترانه عاشق مردی میشود که او را بهدرستی نمیشناسد و به دنبال یک وهم و وعده به ترکیه میرود. آیا چنین دختری نیاز به راهنمایی ندارد؟ بیشتر فیلمسازان ایرانی معمولاً ملهم از سرمشقهای رسمی تصویر مخوفی از مهاجرت ارائه میدهند. سازندگان مجموعهٔ قهوهٔ ترک نیز کموبیش همین روایت را مکرر میکنند. ترانه در ترکیه مصایب زیادی را از سر میگذراند و به دام آدمهای فریبکار میافتد. با این همه دلش خوش است که پدر بالا سرش نیست و مدام او را مورد عتاب و خطاب قرار نمیدهد. آیا هر عتاب و خطابی مذموم است و باید نفی شود؟ اگر پدری فرزندش را از اعتیاد و بزهکاری برحذر دارد، خودکامه است؟ در ابتدای مجموعه ترانه در تکگفتاری میگوید: «این صدای ذهن آشفتهٔ منه، میشنوی؟ نباید هم بشنوی چون کسی اجازه نداده این صدا به گوشِت برسه. چون ترجیح میدن پرنده در قفس بمونه تا از دیدن صورت غمانگیزش لذت ببرند. اما نه، من از این قفس بیرون میآم. من هر طور شده خودمو نجات میدم.»