سیلی لیلا به پدر، در حضور برادرانش، ولولهای در جامعه به پا کرد و فیلم طوفانی سعید روستایی چیزهای ناخوشایندی را به همه یادآوری کرد. اسماعیل جورابلو البته سیمای آشنای پدران بیرحم خشن و مستبد را ندارد و بیشتر به پیرمرد مفلوک و قابلترحمی میماند اما او نمایندهٔ میراث سنت ماندگار پدرسالاری در جامعهای است که در جهان مدرن هم سهم و اراده و پدرسالار اختیاری برای دیگران قائل نیست؛ خود را محقتر از همه میداند و رأی، رأی اوست. سیلی نواختهشده بر چهرهٔ پدر لیلا انگیزهای شد برای بازگشت به تاریخ سینمای ایران و مرور پدران مستبد و خودرأی، که در این مرور دریافتیم اتفاقاً تعدادشان هم کم نیست. غلبهٔ پدرسالاری در سینمای ایران، بر خلاف چهرهٔ اغلب مثبت و همدلیبرانگیز مادران در فیلمها، البته نه یک توطئهٔ طراحیشده است و نه تصمیم دستهجمعی سینماگران کشور در یک نشست مشترک! این امر از درون جامعه جوشیده و جلوهاش را در سینمای ایران، اعم از فیلمهای تجاری معمولی و حتی فیلمهای جدیاش، میبینیم. در این مرور دریافتیم که سینمای ایران پر از پدرسالاری و پدران مستبد است؛ به طوری که جلوهاش حتی در عنوان فیلمها جلوهگر شد (مقصر پدرم بود، پدر که ناخلف افتد…)
مسأله فقط هم خشونت و خودرأی بودن و بیرحمی پدران نیست که بروزش مثل کشته شدن و دفن آن دختر نگونبخت در خانهٔ پدری (کیانوش عیاری) باشد. گاهی پدرسالاری بدون جلوههای مستبدانه نیز ویرانگر و خشونتآمیز است. در به نام پدر (ابراهیم حاتمیکیا، 1384)، ناصر – رزمندهٔ زمان جنگ – البته پدری خشن و مستبد نیست و دخترش حبیبه را هم دوست دارد اما میراث او به دخترش آسیبی ویرانگر میزند. حبیبه که دانشجوی میراث فرهنگیست، در جریان حفاری یک پایش را با انفجار مینی از دست میدهد که پدرش سالها پیش در جریان جنگ هشتساله کار گذاشته است. اما تاریخچهٔ خشونت به همان جنگ برنمیگردد؛ حبیبه در جریان کاوشهایش همراه با استاد و همکلاسیها روی همان تپهٔ مینگذاریشده، پیش از انفجار مین شیئی باستانی پیدا میکند که آن هم یک جنگافزار است. صحنهٔ پایان فیلم که ادامهٔ کاوشهای مینیابی است نشان میدهد حضور این میراث بیرحمانه ادامه دارد.
پروندهٔ پیش رو، بهتعبیری، تلاش برای جستوجوی مینهای پدرسالاری در فیلمهای ایرانی است.
یک پاسخ
آمریکا بچه های خانواده های مرفه می رن گارسونی،پرستار بچه حالا هر شغلی،خرج تحصیلشون رو در میارن بعد تو ایران یه پدر که پول خودش رو به بچه های بالغ چهل ساله نده باید کشیده بخوره،جماعتی هم کیف می کنن،چرا پدر حق نداره با پول خودش رویا داشته باشه؟چرا رویای پدر باید با بچهش یکی باشه؟ادم بالغ برای پول خودش تصمیم می گیره نه کس دیگه..حداقل کسی که تو چهل سالگی هنوز محتاج پدرش هست یه روی خوش و مهر ومحبت نشون بده.طرفدارای این فیلم اکثرشون طرفدار فرهنگ غربن،ولی تکلیفشون با خودشون روشن نیست،اینی که تو ۲۰ سالگی بچه مستقل می شه،بدون حمایت مالی رو دیگه نمی بینن.