با شیوع پاندمی کووید ۱۹ و محدودیتهای شغلی و اجتماعی و به تبع آن عدم استقبال از تماشای فیلم در سینماها و سپس تعطیلی سالنهای نمایش فیلم، شبکهٔ نمایش خانگی و VODها (پلتفرمهای نمایش فیلم) رونق گرفت و بسیاری از فیلمسازان مطرح نیز با تب ساخت سریال در جهان، به این نوع فیلمسازی روی آوردند. در سالهای اخیر سریالسازی برای شبکهٔ نمایش خانگی و اکنونVODها پیشرفت چشمگیری داشته است. از سریال آقازاده و همگناه تا قورباغه و میخواهم زنده بمانم سیر تکاملی برای جذب مخاطب بیشتر، کاملاً مشهود است. در این بین محمدحسین مهدویان کارگردان مطرح سالهای اخیر هم دستبهکار شد و سریال خوش ساخت زخم کاری را با اقتباس از رمان «بیست زخم کاری»، نوشتهٔ محمود حسینیزاد، و با نگاهی به رمان شاهکار و ماندگار مکبث اثر شکسپیر بزرگ را برای نمایش در شبکهٔ نمایش خانگی وVODها ساخت که بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
اکنون به بررسی تطبیقی این سریال با رمان محمود حسینیزاد و مکبث شکسپیر خواهیم پرداخت. لازم به ذکر است که کتاب «بیست زخم کاری» توسط نشر چشمه بین سالهای ۱۳۹۵ تا ۱۳۹۹ چهار بار تجدیدچاپ شده و پس از آن اجازهٔ تجدیدچاپ نداشته و بعد از قسمت سوم سریال نیز از سازندگان سریال خواسته شده که نام کتاب را از عنوانبندی حذف کنند. همچنین چندین قسمت این سریال دچار جرح و تعدیل شده که سعی کارگردان و سازندگانش، این بوده که در روند داستان خللی بوجود نیاید.
سریال زخم کاری اقتباسی کامل از رمان «بیست زخم کاری» است و بسیار به متن وفادار مانده، بهطوریکه روایت داستان و حتی اسامی شخصیتها کاملاً منطبق با رمان است. تنها در رمان از افراد بالادست ریزآبادیها نام برده میشود و چون این افراد مجهولالحال هستند و در روایت داستان نیز کارکردی ندارند در سریال حذف شدند. در عوض چند موضوع یا خردهداستان به سریال اضافه شده است. یکی ماجرای همسر سابق کریم (کارگر سابق شرکت که اخراج شده) و ازدواج مجددش با یک راننده تاکسی و جریان اصرار دیدار با دخترش و سپس قتل شوهر همسرش و دوم مائده دختر ناصر که اصلاً در رمان وجود ندارد.
موضوع دیگر، رابط، عاشقانهٔ مالک و منصوره، خواهر ناصر و دختر حاج عمو است که از لندن باز میگردد. درحالیکه در رمان، ناصر اصلاً خواهری ندارد و در عوض برادری به نام منصور دارد که در لندن زندگی میکند و پس از مرگ حاج عمو از آنجا برمیگردد و نقش فعالی مانند نقش منصوره در سریال ندارد.
افزودن این خردهداستانها در سریال امری طبیعیست. یکی از روشهای اقتباس سینمایی از یک اثر ادبی افزودن یا شاخوبرگ دادن به آن است که طول مجموعه به اندازهٔ کافی برسد. رمان «بیست زخم کاری» کمحجم است و فقط ۱۲۰ صفحه دارد که برخی از سطور آن هم توصیف طبیعت است. بنابراین باید به آن چیزی اضافه میشد که طول مجموعه به چهارده قسمت برسد. ضمن اینکه برخی از این موضوعهای اضافهشده باعث شد سریال جذابتر از کار دربياید؛ مثل رابطهٔ منصوره و مالک یا نقش کیمیا.
وجه تسمیه نام رمان از دیالوگی در پردهٔ سوم صحنهٔ چهارم نمایشنامهٔ مکبث گرفته شده که در آن قاتل اول در پاسخ به سؤال مکبث که میپرسد: «آیا بانکو در جای امنی است؟» میگوید: «آری خداوندگار من، ایمن در خندقی بهسر میبرد با بيست زخم کاری بر سرش که کوچکترین آنها مردی را میکشد.»
اما موضوع اساسی و مورد بحث در اینجا شخصیتپردازیهاست که در ادامه هر یک از کاراکترهای اصلی را با رمان حسینیزاد و مکبث شکسپیر بررسی خواهیم کرد.
حاج عمو: نعمت ریزآبادی معروف به حاج عمو با بازی منطقی سیاوش طهمورث، در واقع همان دانکن (Duncan) پادشاه اسکاتلند در نمایشنامهٔ شکسپیر است که توسط مکبث به قتل میرسد. برخی از مفسران آثار شکسپیر معتقدند که مطلب اصلی تراژدی مکبث قتل پادشاه است و محور نمایشنامه نه مکبث جنایتکار و نه همسر مکارش بلکه دانکن پادشاه اسکاتلند است که به دست آنها کشته میشود. در نمایشنامهٔ مکبث هم شکسپیر در وصف او کمتر پرداخته و کل مطالب ادا شده است. شخصیت او از ابتدا تا قتلش فقط پنجاه خط است اما سایه و روحش تا آخر نمایشنامه وجود دارد. نقش واقعی دانکن وقتی آشکار میشود که در ادامهٔ نمایشنامه در وصف وجود او تشبیهات و استعاراتی به میان میآید مبنی بر نیکی، صداقت و عدالت و همهٔ اینها به سلطنت او استحکام و صلابت میبخشد. اما شخصیت حاج عمو در سریال خاکستری است و دقیقاً معلوم نمیشود این شخص که سالهای متمادی کار و فعالیت کرده و اکنون شرکت تجاری بزرگ و موفقی راه انداخته و اقوام و دوستان و همشهریان خودش را دور یک سفره جمع کرده، آدم درست و صادق و مثبتی، یا شخصی فاسد است که با زنهای مختلفی رابطه دارد و گلچین آنها را به همسری مالک درآورده و زیر پوشش کار تجاری، قاچاق مواد مخدر میکند. در رمان صریح تر به قاچاق اشاره میشود، اما در سریال گویا این حاج عمو نیست که قاچاق میکند و کار زیردستان و پسرش ناصر است. از طرفی در سکانسی از سریال حاج عمو سر بساط تریاک است که در رمان نیست. همچنین در رمان رابطهٔ صمیمانهتری با سمیرا دارد و هم اشارهای به زنبارگی او در لندن میکند.
مالک: مالک مالکی با بازی بسیار خوب و زیرپوستی جواد عزتی، پسر رعیتی گاریچی و از همشهریان حاج عمو است و به همین مناسبت همه یکدیگر را پسرعمو خطاب میکنند. مالک همان مکبث در نمایشنامهٔ شکسپیر است که جواد عزتی به خوبی از پس این نقش برآمده زیرا نقش مکبث احتیاج به اکت زیادی ندارد و باید بیشتر حالات روحی جاهطلبی، طمع، ترس، تردید و پشیمانی را در چهره و رفتار نشان دهد. نقش مالک تقریباً همانیست که در رمان هست و در سریال پیشینهٔ پدری، دوران کودکیاش با ناصر و رابطهٔ قبلیاش با منصوره اضافه شده است.
سمیرا: نقش سمیرا با بازی تحسینبرانگیز و فوقالعادهٔ رعنا آزادیور، در سریال بسیار پررنگتر شده و در واقع اقتباسی درست از لیدی مکبث در نمایشنامه است. در میان تمام زنان قهرمانی که شکسپیر خلق کرده، لیدی مکبث از نظر جاهطلبی، قاطعیت، بیرحمی، دورویی و دروغگویی جذابترین شخصیت است. با وجودی که شکسپیر نام نمایشنامه را مکبث انتخاب کرده ولی این جاهطلبی و بلندپروازی سرکشِ لیدی مکبث است که باعث میشود همراه شوهرش نقشهٔ قتل پادشاه و تسخیر تاجوتخت اسکاتلند را بکشند. در واقع لیدی مکبث کسیست که با کنشهای خود نمایشنامه را به جلو سوق میدهد. از نقشهٔ قتلهای متعدد گرفته تا سرپوش گذاشتنها. او مرکز ثقل تراژدی و جوهرهٔ وسوسهٔ نفس در این نمایشنامه است. معمولاً مخاطبان مجذوب شخصیتهایی میشوند که دچار وسوسهٔ نفس هستند. زیرا این افراد با دل و جرأت، استوار و تسلیمناپذیرند و تماشای چنین شخصیتهایی سرگرمکننده، لذتبخش و البته عبرتآموز است. انرژی مضاعف آنها اطرافيان و مخاطبان را محسور میکند. مکبث در مقابل نقشهٔ زنش مبنی بر قتل دانکن تردید و مقاومت میکند و عکسالعمل لیدی مکبث در برابر شوهرش حملات نیشداریست که با تحقیر مردانگی او شروع میشود (به تو هم میگویند مرد؟) و در ادامه با اغواگری مکبث را قانع میکند. قدرت ارادهٔ لیدی مکبث باعث میشود تا همهٔ اطرافیانش را در مهار خود درآورد و شوهرش هم که بهزودی پادشاه خواهد شد از این قاعده مستثنا نیست. اما آنچه بیش از هر چیزی او را ترسناک میکند بی پروا بودنش است. او آمادگی این را دارد که هر کاری انجام دهد. بیرحمی او، هم شوهرش و هم مخاطب را به وحشت میاندازد. شخصیتهایی که وسوسهٔ شیطانی دارند مخاطب را شوکه میکنند، مثل کاراکتر آنی ویلکس با بازی خیرهکنندهٔ کتی بیتس در فیلم میزری (راب راینر، ۱۹۹۰). در سکانسی بهیادماندنی آنی نویسنده را به تخت میبندد و با پتک به قوزک پای او میکوبد. این سکانس همانقدر که ترسناک است فراموشناشدنی نیز هست. این کنش هولناک با تمام دیوانهوار بودنش نشان میدهد که وسوسهٔ شیطانی چهگونه مخاطب را غافلگیر میکند. لیدی مکبث در هیچ جای نمایشنامه در کشتن دانکن تردیدی به دل راه نمیدهد و پس از آن هم هرگز پشیمان نیست. او در طول نمایشنامه ضعفهای شوهرش را به سخره میگیرد و در فصل پایان، خودش به جنون میرسد و با فکر این که دستانش آغشته به خون است آنها را به هم میمالد اما در این لحظه هم از جاهطلبیِ نابودگری که باعث انجام دادن تمام آن کارها بوده احساس پشیمانی نمیکند. این ترس نیست که لیدی مکبث را نابود میکند بلکه وسوسهٔ نفساش او را تباه میکند. او حاضر بود برای رسیدن به تنها هدفش از همهچیز بگذرد و زمانی که به هدفش میرسد و میبیند دیگر چیزی برایش نمانده دیوانه میشود.
سمیرا به عنوان لیدی مکبث، در سریال نقش محوریتر و کلیدی دارد و پیشینهٔ کوتاهی از گذشته و کودکیاش بهصورت فلاشبک نمایش داده میشود که در رمان نیست. حتی موضوع صیغه یا عقدش با حاج عمو در رمان وجود ندارد. در عوض رابطهشان پررنگتر و اروتیکتر است. سمیرا در رمان فقط همسرش مالک را همراهی میکند اما در سریال نقشهٔ اصلی توسط او طراحی شده و مالک را تحریک و کنترل میکند، بهطوریکه او را تحت نفوذ خود درمی آورد.
دیگران
ناصر در سریال شخصیت ضعیفالنفس و ذلیلتری دارد و اشاره ای هم به رابطهٔ دوستانه اش با مالک در کودکی میشود.
منصوره از اساس ساخته و پرداختهٔ محمدحسین مهدویان و تیمش است و اصلاً در رمان وجود ندارد. ناصر فقط یک برادر به نام منصور دارد. همین وجود منصوره و رابطهٔ قبلی او با مالک جزو موضوعات جذاب سریال شده که البته همانند کیمیا مورد جرح و تعدیل قرار گرفته است.
اخوان وکیل شرکت در رمان یک همجنسگرا معرفی میشود. درحالیکه در سریال یک دونژوان علاقهمند خانمهاست. در قسمت اول سریال او با یک کارآموز دختر به جلسهٔ شمال آمده اما در رمان با یک مرد جوان کارآموز هست. در قسمتهای بعد هم کریم یکی از دوستان مرد همجنسگرا و ورزشکار خود را به عنوان تله به سراغ او میفرستد.
املشی نیز علاوه بر مصرف تریاک، که در سریال هم به آن اشاره میشود، رابطه با خانمهای هرجایی دارد و این موضوع فقط در قسمت اول سریال مطرح میشود و کارکردی هم در ادامه ندارد. همانطور که در رمان نیز چنین است.
کیمیا منشی مظفری، که در رمان نقش و حضور کمرنگی دارد، در سریال بهصورت مهرهای کلیدی درآمده و نقشی مهم دارد. با مالک رابطه برقرار میکند و از طرفی سمیرا او را زیر سلطهٔ خود میگیرد تا از مالک باج بگیرد.
میثم در رمان مانند کیمیا فقط در حد اسم وجود دارد، اما در سریال یک داستان فرعی برای او طراحی و نوشته شده است. در رمان اثری از مائده دختر ناصر نیست.
همچنین در رمان از کولیهای فالگیر برای پیش بینی آینده استفاده میشود، درحالیکه در سریال کودکی مرموز عهدهدار آن است. برخی از اتفاقات هم در سریال واضحتر و ملموستر بهتصویر کشیده شدهاند؛ مثل سکانس قتل حاج عمو که در رمان اشارهای به آن شده و فقط گفته میشود که حاج عمو به قتل رسیده اما در سریال بسیار زیبا و تکاندهنده صحنهٔ قتل بهتصویر درآمده است.
در نهایت باید اذعان داشت که برخلاف بسیاری از اقتباسهای سینمایی از آثار ادبی که خوب از کار درنمیآیند و یا رمان قویتر و بهتر از فیلم است، در اینجا سریال زخم کاری بسیار بهتر و بسطیافتهتر از رمان است. بهطوریکه اگر فقط رمان خوانده شود ابهامات زیادی در ذهن شکل میگیرد. ضمن اینکه در رمان شخصیتپردازیها به قوت سریال نیست و لذتی که از این سریال حاصل میشود بسیار فراتر از رمان است و این نشان میدهد که محمدحسین مهدویان و گروهش در اقتباس از یک رمان کوتاه و بسط آن برای ساخت یک سریال، آن هم برای شبکهٔ نمایش خانگی بسیار موفق بودهاند.
عالی