به دنبال یک رشته نمای لانگشات بارانی از دشت و کوههای منطقه (درۀ بازتان) که علاوه بر زیبایی و شاید هم رؤیایی بودن، به دلیل مهآلود بودنشان میتواند خوفناک هم به نظر برسند، بهتدریج میرسیم به نماهایی بستهتر از قطرات باران روی شاخوبرگهای خشک و زمستانی درختان و سپس جریان رودخانهای نهچندان پرآب که ما را میرساند به جسد بدون پوشش دختر نوجوانی خوابیده بر سنگهای کنار رودخانه. بر گردن دختر طنابی نهچندان ضخیم رد تیرهای انداخته و تکهای شیرینی مدور (که بعد درمییابیم نوعی شیرینی محلی پرطرفدار به نام چنچیگوری است) بر نقطهای خاص از بدنش قرار داده شده است. آخرین نمای این صحنه یک لانگشات زیبای مهگرفته است که جسد دختر مانند وصلهای نابهجا و ناهنجار، زیبایی رؤیایی این تصویر را مخدوش میکند. تصویر قطع میشود به نوشتهای با این مضمون: «هر چه بیشتر در باب فراموشی موضوعی کوشش کنید، بیشتر شما را به دنبال خود میکشد»، از نویسندهای به نام ویلیام یوناس بارکلی... بلافاصله نمای درشتی میبینیم از یک وسیلۀ تست بارداری که منفی بودن بارداری آمایا (شخصیت اصلی این سهگانه) را نشان میدهد. بارداری، تولد و مرگ/ قتل نوزادها سه مقولهای هستند که همراه با شخصیتهای این سه فیلم همواره با آنها سر و کار داریم.